بازگشت

رسالت نوح نخستين پيامبر اولوالعزم


سرگذشت نوح در سوره هاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود, انبيا,مؤمنون , شعرا و نوح مشروحا آمده است , اما در اينجا تنها فهرستى از آن در شش آيه آمده , نخست مى فرمايد: ((ما نوح را به سوى قومش فرستاديم )) (لقد ارسلنا نوحاالى قومه ).
نـخـستين چيزى كه او به آنها يادآور شد, همان توجه به حقيقت توحيد و نفى هرگونه بت پرستى بـود, ((پـس به آنها گفت : اى قوم من ! خدا را بپرستيد كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست )) (فقال يا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره ).
نوح پس از بيدار كردن فطرتهاى خفته , آنان را از سرانجام بت پرستى بر حذرداشته و گفت : ((من از عذاب روزى بزرگ بر شما مى ترسم )) (انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ).
مـنـظـور از مـجازات ((روز بزرگ )) ممكن است همان توفان معروف نوح يامجازات الهى در روز رستاخيز باشد.
(آيه ) ولى قوم نوح به جاى اين كه از دعوت اصلاحى اين پيامبر بزرگ كه توام با نهايت خيرخواهى بـود اسـتـقبال كنند, به آيين توحيد بپيوندند و دست از ستم و فساد بردارند ((جمعى از اشراف و ثـروتمندان قوم او (كه منافع خود را با بيدارى مردم در خطر مى ديدند, و مذهب او را مانعى بر سر راه هـوسرانيها و هوسبازيهاى خويش مشاهده مى كردند) صريحا در جواب نوح گفتند: ما تو را در گمراهى آشكارمى بينيم )) (قال الملا من قومه انا لنريك فى ضلا ل مبين ).
(آيـه ) ((نوح )) در برابر توهين و خشونت آنها با همان لحن آرام و متين ومحبت آميز خود در پاسخ آنها ((گفت : (من نه تنها گمراه نيستم بلكه ) هيچ گونه نشانه اى از گمراهى در من وجود ندارد, ولـى مـن فـرسـتـاده پـروردگـار جـهـانـيـانـم )) (قال ياقوم ليس بى ضلا لة ولكنى رسول من رب العالمين ).
اشاره به اين كه خدايان پراكنده اى كه شما قائل شده ايد همه بى اساس است ,پروردگار و رب همه جهانيان تنها خداوند يگانه يكتاست كه خالق همه آنها مى باشد.
(آيـه ) هـدف مـن ايـن است كه رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم )) (ابلغكم رسالا ت ربى ).
((و در اين راه از هيچ گونه خيرخواهى فروگذارى نمى كنم )) (وانصح لكم ).
و در پـايان اضافه مى كند: ((من چيزهايى از خداوند مى دانم كه شمانمى دانيد)) (واعلم من اللّه ما لا تعلمون ).
اين جمله ممكن است جنبه تهديد در برابر مخالفتهاى آنها داشته باشد كه من مجازاتهاى دردناكى از خـداونـد در برابر تبهكاران سراغ دارم كه شما هنوز از آن بى خبريد, و يا اشاره به لطف و رحمت پـروردگـار باشد كه اگر در مسير اطاعتش گام بگذاريد بركات و پاداشهايى از او سراغ دارم كه شما به عظمت و وسعت آن واقف نيستيد.
(آيـه ) در ايـن آيـه گفتار ديگرى را از نوح مى خوانيم كه در برابر اظهارتعجب قوم خود از اين كه چـگـونـه مـمـكـن اسـت انسانى عهده دار رسالت پروردگارگردد, بيان كرده است : ((آيا تعجب كـرده ايـد كه انسانى مامور ابلاغ رسالت پروردگارگردد و دستورات بيداركننده او بر اين انسان نازل شود تا شما را از عواقب سؤاعمالتان برحذر دارد و به آيين پرهيزكارى دعوت كندو تا مشمول رحـمـت الـهـى شـويـد)) (اوعـجـبـتم ان جاكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم ولتتقوا ولعلكم ترحمون ).
يعنى , اين موضوع چه جاى تعجب است ؟ زيرا يك انسان شايسته , استعدادانجام اين رسالت را بهتر از هر موجود ديگر دارد.
(آيـه ) ولـى بـه جـاى ايـن كـه دعوت چنين رهبر دلسوز و خيرخواه و آگاهى را بپذيرند, ((همه گـفـتـه هـاى او را تكذيب كردند (و در برابر دعوتش سر تسليم فرودنياوردند, هر چه نوح بيشتر تبليغ مى كرد, آنها بر لجاجت و سرسختى خودمى افزودند) و همين سبب شد كه ما نوح و آنها كه با او در كـشـتـى بـودنـد نجات داده وتكذيب كنندگان به آياتش را گرفتار غرقاب ساخته و هلاك كنيم )) (فكذبوه فانجيناه والذين معه فى الفلك واغرقنا الذين كذبوا بياتنا).
در پـايان آيه , دليل اين كيفر سخت را چنين بيان مى كند كه ((آنها جمعيت نابينايى بودند)) يعنى مـردمـى بـودنـد كـور دل و كورباطن كه از مشاهده چهره حقيقت محروم بودند (انهم كانوا قوما عمين ).
و ايـن كـوردلـى نـتيجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود, زيراچشم پوشى مستمر از حقايق , تدريجا چشم تيزبين عقل را ضعيف كرده و سرانجام نابينا مى كند.
(آيه ).