بازگشت

وسف خزانه دار كشور مصر مي شود


در شرح زندگى پرماجراى يوسف , اين پيامبر بزرگ الهى به اينجا رسيديم كه سرانجام پاكدامنى او بـر هـمـه ثـابـت شـد و حـتى دشمنانش به پاكيش شهادت دادند,و ثابت شد كه تنها گناه او كه به خاطر آن , وى را به زندان افكندند چيزى جزپاكدامنى و تقوا و پرهيزكارى نبوده است .
در ضـمـن مـعـلوم شد اين زندانى بى گناه كانونى است از علم و آگاهى وهوشيارى , و استعداد مديريت در يك سطح بسيار عالى .
در دنـبـال ايـن مـاجـرا, قـرآن مى گويد: ((و ملك دستور داد او را نزد من آوريد, تااو را مشاور و نـمـايـنـده مـخصوص خود سازم )) و از علم و دانش و مديريت او براى حل مشكلاتم كمك گيرم (وقال الملك ائتونى به استخلصه لنفسى ).
نماينده ويژه ((ملك )) وارد زندان شد و به ديدار يوسف شتافت و اظهارداشت كه او علاقه شديدى به تو پيدا كرده است برخيز تا نزد او برويم .
يـوسف به نزد ملك آمد و با او به گفتگو نشست S( ((هنگامى كه ملك با وى گفتگو كرد (و سخنان پـرمـغـز و پـرمايه يوسف را كه از علم و هوش و درايت فوق العاده اى حكايت مى كرد شنيد, بيش از پيش شيفته و دلباخته او شد و) گفت :تو امروز نزد ما داراى منزلت عالى و اختيارات وسيع هستى و مورد اعتماد و وثوق ما خواهى بود)) (فلما كلمه قال انك اليوم لدينا مكين امين ).
(آيـه ) تـو بـايـد امروز در اين كشور, مصدر كارهاى مهم باشى و بر اصلاح امورهمت كنى , يوسف پـيشنهاد كرد, خزانه دار كشور مصر باشد و ((گفت : مرا در راس خزانه دارى اين سرزمين قرار ده چـرا كـه مـن هـم حـافظ و نگهدار خوبى هستم و هم به اسرار اين كار واقفم )) (قال اجعلنى على خزائن الا رض انى حفيظ عليم ).
يوسف مى دانست يك ريشه مهم نابسامانيهاى آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصاديش نـهفته است , اكنون كه آنها به حكم اجبار به سراغ او آمده اند,چه بهتر كه نبض اقتصاد كشور مصر, مـخصوصا مسائل كشاورزى را در دست گيرد وبه يارى مستضعفان بشتابد, از تبعيضها تا آنجا كه قـدرت دارد بـكـاهد, حق مظلومان را از ظالمان بگيرد, و به وضع بى سر و سامان آن كشور پهناور سامان بخشد.
ضـمـنـا تـعـبير ((انى حفيظ عليم )) دليل بر اهميت ((مديريت )) در كنار ((امانت ))است S( و نشان مـى دهـد كـه پـاكى و امانت به تنهايى براى پذيرش يك پست حساس اجتماعى كافى نيست بلكه علاوه بر آن آگاهى و تخصص و مديريت نيز لازم است .
(آيـه ) بـه هـرحـال حـال , خداوند در اينجا مى گويد: ((و اين چنين ما يوسف را بر سرزمين مصر, مـسلط ساختيم كه هرگونه مى خواست در آن تصرف مى كرد))(وكذلك مكنا ليوسف فى الا رض يتبوا منها حيث يشا).
آرى ((مـا رحـمـت خـويـش و نـعـمتهاى مادى و معنوى را به هركس بخواهيم وشايسته بدانيم مى بخشيم )) (نصيب برحمتنا من نشا).
((و ما هرگز پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهيم كرد)) (ولا نضيع اجرالمحسنين ).
و اگر هم به طول انجامد سرانجام آنچه را شايسته آن بوده اند به آنها خواهيم داد كه در پيشگاه ما هيچ كار نيكى به دست فراموشى سپرده نمى شود.
(آيـه ) ولـى مهم اين است كه تنها به پاداش دنيا قناعت نخواهيم كرد ((وپاداشى كه در آخرت به آنها خواهد رسيد بهتر و شايسته تر است براى كسانى كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كردند)) (ولا جر الا خرة خير للذين آمنوا وكانوا يتقون ).