بازگشت

گوشه اي از سرگذشت قوم هود


در تـعـقـيـب ذكـر رسالت نوح و درسهاى عبرتى كه در آن نهفته بود, به سرگذشت يكى ديگر از پـيـامـبران بزرگ يعنى هود و درگيريهاى او با قوم و ملتش مى پردازد, نخست مى فرمايد: ((ما به سوى جمعيت عاد, برادرشان هود رافرستاديم )) (والى عاد اخاهم هودا).
قـوم ((عاد)) مردمى بودند كه در سرزمين ((يمن )) زندگى مى كردند, از نظر قدرت جسمانى و ثـروت مـلتى نيرومند و قوى بودند, ولى انحرافات عقيده اى مخصوصابت پرستى و مفاسد اخلاقى در ميان آنها غوغا مى كرد.
سـپـس مـى گويد: هود دعوت خود را از مساله توحيد و مبارزه با شرك وبت پرستى شروع كرد و ((به آنها گفت : اى قوم من ! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى براى شما غير او نيست , آيا پرهيزگارى را پيشه نمى كنيد)) ! (قال يا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره افلا تتقون ).
(آيه ) ولى ثروتمندان از خودراضى (ملا ) يعنى كسانى كه ظاهر آنهاچشم پركن بود, به هود همان گفتند: كه قوم نوح به نوح گفته بودند, بلكه نسبت سفاهت نيز به او دادند, ((اشراف كافر قوم او گـفـتـند ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مى بينيم و گمان مى كنيم تو از دروغگويان باشى )) ! (قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنريك فى سفاهة وانا لنظنك من الكاذبين ).
(آيه ) اما هود با وقار و ادبى كه مخصوص پيامبران و رهبران راستين وپاك است , بى آنكه از گفته آنـان عـصبانى و يا دلسرد و مايوس گردد, ((گفت : اى جمعيت من ! هيچ گونه سفاهتى در من نـيـسـت و وضـع رفـتـار و گفتار من بهترين دليل بر سرمايه هاى عقلانى من است , من فرستاده پروردگار جهانيانم )) (قال يا قوم ليس بى سفاهة ولكنى رسول من رب العالمين ).
(آيـه ) هود اضافه كرد: ((رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم S( و من خيرخواه امينى براى شما هستم )) (ابلغكم رسالا ت ربى وانا لكم ناصح امين ).
(آيـه ) سـپس هود در برابر افرادى كه از بعثت يك انسان به عنوان پيامبر درتعجب بودند به همان مـطـلبى اشاره مى كند كه نوح پيامبر نيز به قوم خود گفته بود وآن اين كه : ((آيا تعجب مى كنيد كـه از طرف پروردگار به فردى از شما وحى شود, تاشما را از كيفرهايى كه به خاطر اعمالتان در پيش داريد بيم دهد !)) (اوعجبتم ان جاكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم ).
سپس براى تحريك عواطف خفته آنها و برانگيختن حس شكرگزارى دردرون جانشان قسمتى از نـعـمتهاى پروردگار را, براى آنان شرح مى دهد, مى گويد:((به خاطر بياوريد كه خداوند شما را جـانـشـينان قوم نوح قرار داد)) (واذكروا اذجعلكم خلفا من بعد قوم نوح ) و هنگامى كه آنها بر اثر طـغيانشان به وسيله توفان نابود شدند, سرزمينهاى وسيع و گسترده آنان را با تمام نعمتهايى كه داشتند دراختيار شما قرار داد.
بـه عـلاوه ((و شـمـا را از جهت خلقت (جسمانى ) گسترش (و قدرت ) داد))(وزادكم فى الخلق بصطة ).
(آيـه ) امـا در مـقـابل اين اندرزها و راهنماييهاى منطقى و يادآورى نعمتهاى الهى آنها كه منافع مادى خود را در خطر مى ديدند و قبول دعوت او را مانع هوسبازيهاى خويش مى دانستند, در مقام مخالفت برآمده و ((گفتند: آيا به سراغ ماآمده اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم , و آنچه را پدران مـا مـى پرستيدند, رها كنيم ))؟ نه هرگز چنين چيزى , ممكن نيست (قالوا اجئتنا لنعبداللّه وحده ونذر ما كان يعبدآباؤنا).
و سرانجام براى اين كه اميد ((هود)) را بكلى از خود قطع كنند و به اصطلاح حرف آخر را به او زده بـاشند گفتند: ((اگر راست مى گويى (و عذابها و مجازاتهايى راكه به ما وعده مى دهى حقيقت دارد) هـر چـه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما رامحو و نابودن كن )) ! (فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ).
يعنى ما كمترين واهمه اى از تهديدهاى تو نداريم .
(آيه ) هنگامى كه سخن به اينجا رسيد و آخرين حرف خود را كه نشانه امتناع كامل از قبول دعوت هـود بـود زدنـد و او بكلى از هدايت آنان مايوس شد, ((به آنها گفت : اكنون كه چنين است بدانيد عـذاب و كـيـفـر خـشم خدا بر شما مسلما واقع خواهد شد)) (قال قد وقع عليكم من ربكم رجس وغضب ).
سـپـس بـراى اين كه گفتار آنها در باره بتها بدون پاسخ نماند, اضافه مى كند: ((آياشما با من در مـورد چيزهايى كه از الوهيت جز نامى بى اثر ندارند و شما و پدرانتان اسم خدا بر آنها گذارده ايد و بـه دروغ آثار و خاصيتهايى براى آنها قائل شده ايد, به مجادله برخاسته ايد, در حالى كه هيچ گونه فرمان و حجتى خدا در اين باره نازل نكرده است )) (اتجادلوننى فى اسما سميتموها انتم وآباؤكم ما نزل اللّه بها من سلطان ).
سـپـس گـفـت : ((اكـنون كه چنين است شما در انتظار بمانيد من هم با شما انتظارمى كشم )) (فـانـتـظـروا انـى مـعكم من المنتظرين ) شما در اين انتظار باشيد كه بتهاياريتان كنند و من در انـتظارم كه عذاب دردناك الهى بر شما فرود آيد آينده نشان خواهد داد كداميك از اين دو انتظار به حقيقت نزديكتر خواهد بود.
(آيـه ) در ايـن آيه سرانجام كار اين قوم لجوج در عبارت كوتاهى چنين بيان شده است : ((ما هود و كـسـانـى را كـه با او بودند به لطف و رحمت خود, رهايى بخشيديم , و ريشه كسانى كه آيات ما را تـكذيب كردند و حاضر نبودند در برابر حق تسليم شوند, قطع و نابود ساختيم )) (فانجيناه والذين معه برحمة منا وقطعنا دابرالذين كذبوا بياتنا وما كانوا مؤمنين ).
(آيه ).