بازگشت

شجره طيبه و شجره خبيثه


در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل , كفر و ايمان , طيب و خبيث راضمن يك مثال جالب و بـسـيـار عـمـيـق و پرمعنى بيان كرده , و بحثهاى آيات گذشته راكه در اين زمينه بود تكميل مى كند.
نـخـست مى فرمايد: ((آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده , و آن را به شجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است )) ؟ (الم تر كيف ضرب اللّه مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة ).
سپس به ويژگيهاى اين شجره طيبه (درخت پاكيزه و پربركت ) مى پردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات كوتاهى اشاره مى كند.
1ـ موجودى است داراى رشد و نمو ((شجره )) نه بى روح , و نه جامد وبى حركت .
2ـ ايـن درخـت پـاك است و ((طيب )) از هر نظر, ميوه اش شكوفه و گلشن ونسيمى كه از آن بر مى خيزد همه پاكيزه است .
3ـ ايـن شـجـره داراى نـظـام حـساب شده اى است ريشه اى دارد و شاخه ها وهركدام ماموريت و وظيفه اى دارند.
4ـ ((اصـل و ريـشه آن ثابت و مستحكم است )) بطورى كه توفانها و تندبادهانمى تواند آن را از جا بركند (اصلها ثابت ).
5ـ شاخه هاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه اوست , ايـن شـاخه ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته , آرى ((شاخه هايش در آسمان است )) (وفرعها فى السمـا).
روشـن است هر قدر شاخه ها برافراشته تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمين دورترند و ميوه هاى پاكترى خواهند داشت .
(آيـه ) شـشـم : اين شجره طيبه شجره اى پربار است نه همچون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارند بنابراين مولد است و ((ميوه خود را مى دهد)) (تؤتى اكلها).
7ـ امـا نـه در يـك فـصـل يـا دو فصل , بلكه در هر فصل , يعنى ((در هر زمان )) كه دست به سوى شاخه هايش دراز كنى محروم بر نمى گردى (كل حين ).
8ـ ميوه دادن او نيز بى حساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است وطبق يك سنت الهى ((و به اذن پروردگارش )) اين ميوه را به همگان ارزانى مى دارد(باذن ربها).
اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگيها و بركات را در كجا پيدا مى كنيم ؟مسلما در كلمه توحيد و محتواى آن , و در يك انسان موحد و با معرفت .
مـردان بزرگ و با ايمان اين كلمات طيبه پروردگار, حياتشان مايه بركت است ,مرگشان موجب حـركـت , آثـار آنـها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتابهايشان وتاريخ پرافتخارشان , و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربيت كننده .
آرى ((خـداوند براى مردم مثلهايى مى زند شايد متذكر شوند)) (ويضرب اللّه الا مثال للناس لعلهم يتذكرون ).
(آيـه ) و از آنجا كه يكى از بهترين راهها براى تفهيم مسائل استفاده از روش مقابله و مقايسه است بـلافـاصـلـه نـقـطه مقابل ((شجره طيبه )) را چنين بيان مى كند: اما ((مثل كلمه خبيثه و ناپاك هـمانند درخت خبيث و ناپاك و بى ريشه است كه از روى زمين كنده شده (و در برابر طوفانها هر روز بـه گـوشـه اى پـرتـاب مى شود و) قرار و ثباتى براى آن نيست )) (ومثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الا رض مالها من قرار).
جـالـب ايـن كـه در وصـف ((شـجره طيبه )) قرآن با تفصيل سخن مى گويد و اما به هنگام شرح ((شجره خبيثه )) با يك جمله كوتاه از آن مى گذرد.
ايـن يك نوع لطافت بيان است كه انسان در مورد ذكر ((محبوب )) به همه خصوصيات بپردازد اما هنگامى كه به ذكر ((مبغوض )) مى رسد با يك جمله كوبنده ازآن بگذرد!.
(آيـه ) از آنـجـا كـه در آيـات گـذشته در دو مثال گويا, حال ((ايمان )) و ((كفر)) و((مؤمن )) و ((كـافـر)) و بـطـوركلى ((هر پاك )) و ((ناپاك )) تجسم يافت , در اين آيه به نتيجه كارو سرنوشت نهايى آنها مى پردازد.
نـخـسـت مـى گـويـد: ((خـداونـد كـسانى را كه ايمان آورده اند به خاطر گفتار واعتقاد ثابت و پايداريشان ثابت قدم مى داردS( هم در اين جهان و هم در جهان ديگر))و برزخ كه امكان لغزش كم و بيش در آن وجود دارد (يثبت اللّه الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا وفى الا خرة ).
چـرا كه ايمان آنها يك ايمان سطحى و متزلزل و شخصيت آنها يك شخصيت كاذب و متلون نبوده است .
در ايـنـجـا در بـرابـر مـشـكـلات و وسـوسه ها, در ايمان و پاكى ثابت مى مانند ودامانشان از ننگ آلودگيها مبرا خواهد بود, و در آنجا در نعمتهاى بى پايان خداجاودان خواهند ماند.
سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته , مى گويد: ((و خداوند ظالمان را گمراه مى سازد و خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد)) (ويضل اللّه الظالمين ويفعل اللّه مايشا).
بـارهـا گـفـتـه ايم هر جا سخنى از هدايت و ضلالت است و به خدا نسبت داده مى شود, گامهاى نـخـسـتين آن از ناحيه خود انسان برداشته شده است , كار خدا همان تاثيرى است كه در هر عمل آفـريـده , و نـيـز كـار خـدا اعـطـا مواهب و نعمتها يا سلب نعمتهاست كه به مقتضاى شايستگى و عدم شايستگى افراد مقرر مى دارد.