بازگشت

آرزوهاي بيجا


سـپـس بـه آنـها كه در لجاجت و مخالفت با اين آيات روشن الهى اصرارمى ورزند هشدار مى دهد روزى فرا مى رسد كه اينها از نتائج شوم كفر و تعصب كوركورانه و لجاجت خويش پشيمان خواهند شـد و, ((چـه بـسا اين كافران آرزومى كنند كه اى كاش مسلمان بودند)) (ربما يود الذين كفروا لو كانوا مسلمين ).
ممكن است آيه اشاره به پشيمانى گروههايى از كافران در آن جهان و اين جهان باشد, در حالى كه در آنـجا قدرت بازگشت ندارند ! و در اينحا نيز تعصبها ولجاجتها و يا منافع مادى اجازه نمى دهد كه دين اسلام را بپذيرند.
(آيـه ) سـپس با لحنى بسيار كوبنده مى گويد: اى پيامبر ((اينها را به حال خود بگذار (تا همچون چـهـارپايان ) بخورند, و از لذتهاى اين زندگى ناپايدار بهره گيرند, و آرزوها آنها را از اين واقعيت بـزرگ غـافـل سـازد ولى به زودى خواهندفهميد)) (ذرهم ياكلوا ويتمتعوا ويلههم الا مل فسوف يعلمون ).
اينها چون حيواناتى هستند كه جز اصطبل و علف , و جز لذت مادى چيزى نمى فهمند و هر حركتى دارند براى رسيدن به همين هاست .
پـرده هـاى غـرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده , و آنهارا به خود مشغول ساخته كه ديگر توانايى درك واقعيتى را ندارند.
امـا آن گاه كه پرده هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار رود, و خود رادر آستانه مرگ و يا در عرصه قيامت ببينند, مى فهمند كه چه اندازه در غفلت و تاچه حد زيانكار و بدبخت بوده اند.
(آيـه ) در اين آيه براى اين كه گمان نكنند اين مهلت و تمتع از لذايذ دنياپايان ناپذير است , اضافه مى كند: ((ما هيچ گروهى را در هيچ شهر و آبادى نابودنكرديم مگر اين كه آنها, اجل معين و زمان تغيير ناپذيرى داشتند)) (وما اهلكنا من قرية الا ولها كتاب معلوم ).
(آيـه ) و ((هـيـچ امت و جمعيتى از اجل معين خود پيشى نمى گيرد, وهيچ يك نيز عقب نخواهد افتاد)) (ما تسبق من امة اجلها وما يستاخرون ).
سـنـت الـهى همه جا اين بوده كه به قدر كافى مهلت براى تجديد نظر و بيدارى و آگاهى بدهد, حوادث دردناك , و وسائل رحمت را يكى پس از ديگرى مى فرستد, تهديد مى كند, تشويق مى كند, اخطار مى نمايد تا حجت بر همه مردم تمام شود.
ولى هنگامى كه اين مهلت به پايان رسيد سرنوشت قطعى دامنشان را خواهدگرفت .
(آيـه ) در اينجا نخست به موضع گيريهاى خصمانه كفار در مقابل قرآن وپيامبر(ص ) اشاره كرده , مى گويد: ((و آنها گفتند: اى كسى كه قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند ياد مى كنيم (كه تو ديوانه اى )) ! (وقالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون ).
و اين تعبير نهايت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پيامبر(ص ) مجسم مى كند.
آنـها مقياس را عقل كوچك و ناتوان خودشان قرار مى دهند و هر چه در اين مقياس نگنجد در نظر آنها بى عقلى و ديوانگى است !.
و عجب اين كه اين نابخردان وصله هايى به رهبران الهى مى چسباندند كه گاهى كاملا با هم ضد و نقيض بود, گاهى آنها را ((ديوانه )) مى خواندند و گاهى ((ساحر)), با اين كه ساحر كسى است كه بايد از زيركى و هوشيارى خاصى برخوردارباشد و درست در نقطه ضد ديوانه است .
(آيـه ) آنـهـا نـه تـنـها چنين نسبتهاى نابخردانه اى به پيامبر(ص ) مى دادند بلكه براى بهانه جويى مى گفتند: اگر از راستگويانى چرا فرشتگان را براى ما نمى آورى )) ! تاتصديق گفتار تو كنند و ما ايمان بياوريم (لو ما تاتينا بالملا ئكة ان كنت من الصادقين ).
(آيـه ) خـداونـد به آنها چنين پاسخ مى گويد: ((ما ملائكه را جز به حق نازل نمى كنيم )) (ما ننزل الملا ئكة الا بالحق ).
((و آنـگـاه (كـه فرشتگان نازل شوند و حقيقت براى آنها جنبه شهود و حسى پيدا كند و بعد ايمان نـيـاورنـد) ديـگـر به آنها مهلت داده نخواهد شد)) و به عذاب الهى نابود مى گردند (وما كانوا اذا منظرين ).
بـه تعبير ديگر اعجاز بازيچه نيست , بلكه براى اثبات حق است , و اين امر به قدر كافى براى آنها كه خـواهان حقند ثابت شده , چرا كه پيامبر اسلام (ص ) با دردست داشتن اين قرآن و اعجازهاى ديگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است .