بازگشت

سرنوشت پاكان و نيكان


در آيات گذشته اظهارات مشركان درباره قرآن و نتائج آن را خوانديم , اما دراينجا اعتقاد مؤمنان را با ذكر نتائجش مى خوانيم :.
نـخـست مى گويد: ((و (هنگامى كه ) به پرهيزكاران گفته مى شود پروردگار شماچه چيز نازل كرده است ؟ مى گفتند: خير و سعادت )) (وقيل للذين اتقوا ماذا انزل ربكم قالوا خيرا).
چـه تـعـبير رسا و زيبا و جامعى ! ((خير)) آن هم خير مطلق , كه مفهوم گسترده اش همه نيكيها, سعادتها و پيروزيهاى مادى و معنوى را در بر مى گيرد.
سـپـس هـمان گونه كه در آيات گذشته , نتيجه اظهارات مشركان , به صورت كيفرهاى مضاعف دنـيـوى و اخـروى , مـادى و مـعـنوى , بيان شد, در آيه مورد بحث نتيجه اظهارات مؤمنان به اين صـورت بـيان شده است : ((براى كسانى كه نيكى كردند,در اين دنيا نيكى است )) (للذين احسنوا فى هذه الدنيا حسنة ).
قـابل توجه اين كه ((حسنه )) همانند ((خير)) است كه انواع حسنات و نعمتهاى اين جهان را در بر مى گيرد.
ايـن پـاداشـهاى دنياى آنهاست , سپس اضافه مى كند: ((و سراى آخرت از اين هم بهتر است , و چه خوبست سراى پرهيزكاران )) ؟ (ولدار الا خرة خير ولنعم دارالمتقين ).
(آيه ) اين آيه سراى پرهيزكاران را كه قبلا بطور سربسته بيان شد, توصيف كرده , مى گويد: سراى پرهيزكاران ((باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى وارد آن مى شوند)) (جنات عدن يدخلونها).
((نهرهاى جارى از زير درختانش مى گذرد)) (تجرى من تحتها الا نهار).
تنها مساله باغ و درخت مطرح نيست , بلكه ((هر چه بخواهند در آنجا هست ))(لهم فيها ما يشاؤن ).
و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايد: ((خداوند پرهيزكاران را چنين پاداش مى دهد))(كذلك يجزى اللّه المتقين ).
(آيـه ) در آيـات گـذشـته خوانديم كه فرشتگان مرگ مشركان مستكبر راقبض روح مى كنند در حالى كه ستمگرند.
امـا در ايـنـجـا مى خوانيم كه : پرهيزكاران ((كسانى هستند كه فرشتگان قبض ارواح , روح آنان را مـى گـيـرند در حالى كه پاك و پاكيزه اند)) (الذين تتوفيهم الملا ئكة طيبين ) پاكيزه از آلودگى شرك S( پاكيزه از ظلم و استكبار و هرگونه گناه .
در اينجا فرشتگان ((به آنها مى گويند: سلام بر شما باد)) ! (يقولون سلا م عليكم ) سلامى كه نشانه امنيت و سلامت و آرامش كامل است .
سـپـس مـى گـويند: ((وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد))(ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون ).
تـعـبـيـر به ((تتوفيهم )) (روح آنها را دريافت مى دارند) اشاره است به اين كه مرگ به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز نيست , بلكه انتقالى است از يك مرحله به مرحله بالاتر.
(آيـه ) بـار ديـگر به تجزيه و تحليل , پيرامون طرز فكر و برنامه مشركان ومستكبرات پرداخته و با زبـان تهديد مى گويد: آنها چه انتظارى مى كشند ؟ ((آيا جزاين انتظار دارند كه فرشتگان (قبض ارواح ) بـه سراغشان بيايند)) درهاى توبه بسته شود, پرونده اعمال پيچيده گردد و راه بازگشت باقى نماند ؟! (هل ينظرون الا ان تاتيهم الملا ئكة ).
((و يـا (ايـن كه انتظار مى كشند) فرمان پروردگار (دائر به عذاب و مجازات آنها)فرا رسد)) آنگاه توبه كنند (او ياتى امر ربك ) ولى توبه آنها در آن زمان بى اثر است .
سـپـس اضـافـه مى كند: تنها اين گروه نيستند كه اين چنين مى كنند بلكه ,((كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز چنين كردند)) ! (كذلك فعل الذين من قبلهم ).
((خـداونـد به آنها ستم نكرد ولى آنها پيوسته به خويشتن ستم مى كردند)) (وماظلمهم اللّه ولكن كانوا انفسهم يظلمون ).
چرا كه آنها در حقيقت تنها نتيجه اعمال خود را باز مى يابند.
(آيـه ) باز به نتيجه اعمال آنها مى پردازد و مى گويد: ((سرانجام , سيئات اعمالشان به آنها رسيد)) (فاصابهم سيئات ما عملوا).
((و آنـچـه را اسـتهزا مى كردند (از وعده هاى عذاب الهى ) بر آنها وارد شد))(وحاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ).
آيه فوق بار ديگر اين واقعيت را تاكيد مى كند كه اين اعمال انسان است كه دامان او را در اين جهان و آن جهان مى گيرد و در چهره هاى مختلف تجسم مى يابد واو را رنج و آزار و شكنجه مى دهد نه چيز ديگر.
(آيـه ) اين آيه به يكى از منطقهاى سست و بى اساس مشركان اشاره كرده ,مى گويد: ((و مشركان گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه نياكان ما هيچ چيز غير اورا عبادت نمى كرديم )) و به سراغ بتها نمى رفتيم (وقال الذين اشركوا لو شا اللّه ماعبدنا من دونه من شى نحن ولا آباؤنا).
((و چيزى را بدون اذن او تحريم نمى نموديم )) (ولا حرمنا من دونه من شى ).
ايـن جـمله اشاره به قسمتى از چهارپايانى است كه مشركان در عصر جاهليت ,از پيش خود تحريم كـرده بـودند آنها مى خواستند چنين استدلال كنند كه اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نيست پس چـرا قبلا پيامبرانى نفرستاد و از همان روز اول به نياكان ما نگفت من به اين كار راضى نيستم اين سكوت او دليل بر رضاى اوست !.
لذا در پاسخ مى فرمايد: ((پيشينيان آنها نيز همين كارها را انجام دادند (و به همين بهانه ها متوسل شـدنـد) ولـى آيا پيامبران الهى وظيفه اى جز ابلاغ آشكار دارند؟)) (كذلك فعل الذين من قبلهم فهل على الرسل الا البلا غ المبين ).
و ايـن چـنـيـن است راه و رسم همه رهبران راستين كه در اصل دعوت هرگز ازسخنان دو پهلو اسـتـفـاده نـمـى كنند, در بيان حقيقت چيزى فروگذار نمى نمايند وتمام عواقب اين صراحت و قاطعيت را نيز به جان پذيرا هستند.
(آيه ) به دنبال اعلام اين واقعيت كه وظيفه پيامبران تنها ابلاغ آشكاراست , در اين آيه اشاره كوتاه و جـامـعـى بـه وضع دعوت پيامبران كرده , مى گويد: ((مادر هر امتى رسولى فرستاديم )) (ولقد بعثنا فى كل امة رسولا ) كه دعوت ما را به گوش امتها برسانند.
سـپـس اضـافه مى كند محتواى دعوت همه اين رسولان اين بود كه : ((خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد)) (ان اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت ).
چـرا كه اگر پايه هاى توحيد محكم نشود, و طاغوتها از جوامع انسانى و محيطافكار طرد نگردند, هيچ برنامه اصلاحى قابل پياده كردن نيست .
اكـنون ببينيم نتيجه دعوت انبيا به توحيد به كجا رسيد, در اينجا قرآن مى گويد:((گروهى از آن امتها كسانى بودند كه خدا هدايتشان كرد)) (فمنهم من هدى اللّه ).
((و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت )) (ومنهم من حقت عليه الضلا لة ).
و در پـايـان آيـه براى بيدار كردن گمراهان و تقويت روحيه هدايت يافتگان اين دستور عمومى را صـادر مـى كـند: ((پس در روى زمين سير كنيد (و آثار گذشتگان را كه بر صفحه زمين و در دل خاك نهفته است بررسى نماييد) و ببينيد سرانجام كاركسانى كه آيات خدا را تكذيب كردند به كجا كشيد)) (فسيروا فى الا رض فانظرواكيف كان عاقبة المكذبين ).
اين تعبير خود دليل زنده اى بر آزادى اراده انسان است , چرا كه اگر هدايت وضلالت اجبارى بود, سير در ارض و مطالعه حالات پيشينيان بيهوده بود.
(آيـه ) در اين آيه ضمن دلدارى به پيامبر(ص ) تاكيد مى كند كه , سرانجام كار اين گروه گمراه و لجوج به جايى مى رسد كه : ((هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى (و تلاش كنى فايده اى ندارد زيرا) خـداوند كسى را كه گمراه كرد هدايت نمى كند)) ! (ان تحرص على هديهم فان اللّه لا يهدى من يضل ).
((و براى آنها هيچ يار و ياورى نيست )) (وما لهم من ناصرين ).
جـمله فوق مخصوص آن گروه است كه خيره سرى و لجاجت را به حد اعلارسانده , و آن چنان در استكبار و غرور و غفلت و گناه غرقند كه ديگر درهاى هدايت به روى آنها گشوده نخواهد شد.
آيه ـ شان نزول : نقل شده كه : مردى از مسلمانان از يكى از مشركان طلبى داشت , هنگامى كه از او مطالبه كرد او در پرداخت دين خود تعلل ورزيد, مردمسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنين سوگند ياد كرد: قسم به چيزى كه بعداز مرگ در انتظار او هستم (و هدفش قيامت و حساب خدا بود) مرد مشرك گفت :سوگند به خدا كه او هيچ مرده اى را زنده نخواهد كرد.
آيه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت .