بازگشت

معاد و پايان گرفتن اختلافها


در تـعـقـيـب بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون مساله ((توحيد)) و ((رسالت پيامبران )) آمد, قرآن در اينجا با ذكر گوشه اى از مباحث ((معاد)), اين بحثها را تكميل مى كند.
نـخـسـت مـى گويد: ((و آنها مؤكدا سوگند ياد كردند كه خداوند كسانى را كه مى ميرند هرگز مبعوث نمى كند)), و به زندگى جديد باز نمى گرداند (واقسموا باللّه جهد ايمانهم لا يبعث اللّه من يموت ).
ايـن انكار بى دليل , آن هم انكارى توام با قسمهاى مؤكد, نشانه اى از نادانى آنها و بى خبريشان بود, لـذا قـرآن در پاسخ آنها چنين مى گويد: ((اين وعده قطعى خداوند است (كه همه مردگان را به حـيـات جـديـد بـاز مى گرداند تا نتيجه اعمالشان راببينند) ولى غالب مردم نمى دانند)) و بر اثر ناآگاهى دست به انكار مى زنند (بلى وعدا عليه حقا ولكن اكثر الناس لا يعلمون ).
(آيـه ) سـپس به بيان يكى از هدفهاى معاد, و بعد از آن به ذكر قدرت خدابر اين كار, مى پردازد, تا نشان دهد اگر سرچشمه انكار آنها تصور بى هدف بودن معاد است اين اشتباه بزرگى است .
نخست مى گويد: خداوند مردگان را مبعوث مى كند: ((تا براى همگان روشن سازد آنچه را كه در آن اختلاف داشتند)) (ليبين لهم الذى يختلفون فيه ).
((و تا كسانى كه اين واقعيت را انكار مى كردند بدانند دروغ مى گفتند)) (وليعلم الذين كفروا انهم كانوا كاذبين ).
بـنـابـرايـن , بازگشت به وحدت و پايان گرفتن اختلافات عقيدتى يكى ازاهداف معاد را تشكيل مى دهد كه در آيه فوق به آن اشاره شده است .
(آيـه ) در ايـن آيه به بيان اين حقيقت مى پردازد كه اگر آنها بازگشت انسان را به زندگى جديد مـحـال مى شمرند بايد بدانند كه قدرت خداوند برتر و بالاتر ازاينهاست , ((هنگامى كه ما چيزى را اراده كـنيم فقط به آن مى گوييم موجود باش ! آن نيز بلافاصله موجود مى شود)) (انما قولنا لشى اذا اردناه ان نقول له كن فيكون ).
با چنين قدرت كامله اى كه تنها فرمان موجود باش , براى وجود هر چيز كافى است : ديگر چه جاى شك و ترديد در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگى باقى مى ماند؟.
تـعـبـيـر به ((كن )) (موجود باش ) نيز از ضيق بيان و عدم گنجايش الفاظ است ,والا حتى نياز به جمله ((كن )) نيست , اراده خدا همان و تحقق يافتن همان .
آيه ـ شان نزول :.
در شـان نـزول ايـن آيـه و آيـه بعد چنين نقل كرده اند كه گروهى از مسلمانان مانند ((بلال )) و ((عـمـاريـاسر)) و ((صهيب )) و ((خباب )) پس از اسلام آوردن در مكه سخت تحت فشار بودند, و بـراى تـقـويـت اسـلام و رسـاندن صداى خود به ديگران ,پس از هجرت پيامبر(ص ) به ((مدينه )) هـجـرت كردند, در اين ميان ((صيهب )) كه مردمسنى بود به مشركان مكه چنين پيشنهاد كرد: بياييد اموال مرا بگيريد و بگذاريد به ((مدينه )) بروم , آنها موافقت كردند.
آيه نازل شد و پيروزى او و امثال او را در اين جهان و جهان ديگر بازگو كرد.