بازگشت

عمران و آبادي در سايه ايمان و تقوا


در اين آيه و آيات بعد براى نتيجه گيرى از آيات قبل مى گويد: ((اگر مردمى كه در اين آباديها و نقاط ديگر روى زمين زندگى داشته و دارند (به جاى طغيان وسركشى و تكذيب آيات پروردگار و ظـلـم و فـسـاد) ايمان مى آوردند, و در پرتو آن تقواو پرهيزكارى پيشه مى كردند (نه تنها مورد خـشـم پروردگار و مجازات الهى واقع نمى شدند, بلكه ) درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنها مى گشوديم )) (ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السما والا رض ).
منظور از بركات زمين و آسمان نزول باران و روييدن گياهان مى باشد.
ولى متاسفانه آنها صراط مستقيم كه راه سعادت و خوشبختى و رفاه و امنيت بود رها ساختند, ((و پـيـامـبـران خـدا را تـكـذيب كردند (و برنامه هاى اصلاحى آنها رازير پا گذاشتند) ما هم به جرم اعمالشان , آنها را كيفر داديم )) (ولكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون ).
(آيه ) در اين آيه به عنوان تاكيد بيشتر روى عموميت اين حكم و اين كه قانون فوق مخصوص اقوام پـيـشـيـن نـبـوده بلكه امروز و آينده را نيز در بر مى گيرد,مى گويد: ((آيا اهل آباديها, خود را از مجازاتهاى ما در امان مى دانند كه شب هنگام در موقعى كه در خواب خوش آرميده اند (به صورت صـاعـقـه هـا و زلـزله ها و مانند آن )بر آنها فرو ريزد)) (افامن اهل القرى ان ياتيهم باسنا بياتا وهم نائمون ).
(آيه ) ((و يا اين كه مجازاتهاى ما به هنگام روز در موقعى كه غرق انواع بازيها و سرگرميها هستند دامان اهل اين آباديها را بگيرد)) (او امن اهل القرى ان ياتيهم باسنا ضحى وهم يلعبون ).
يـعـنى , آنها در همه حال در روز و شب , در خواب و بيدارى , در ساعات خوشى و ناخوشى همه در دسـت قـدرت خدا قرار دارند, و با يك فرمان مى تواندهمه زندگى آنها را در هم بپيچد, آرى تنها در يك لحظه و بدون هيچ مقدمه ممكن است انواع بلاها بر سر اين انسان بى خبر فرود آيد.
(آيـه ) در ايـن آيه باز به شكل ديگر و به بيان تازه اى اين حقيقت را تاكيدمى كند و مى گويد: ((آيا اين مجرمان از مكر الهى ايمنند ؟ در حالى كه هيچ كس جززيانكاران خود را از مكر خداوند در امان نمى دانند)) (افامنوا مكراللّه فلا يامن مكراللّه الا القوم الخاسرون ).
مـنـظـور از ((مكرالهى )) آن است كه خداوند, مجرمان را با نقشه هاى قاطع وشكست ناپذير بدون اختيار خودشان از زندگانى مرفه و هدفهاى خوشگذرانى بازمى دارد, و اين اشاره به همان كيفرها و بلاهاى ناگهانى و بيچاره كننده است .
(آيـه ) در ايـن آيـه بار ديگر براى بيدار ساختن انديشه هاى خفته اقوام موجود وتوجه دادن آنان به درسهاى عبرتى كه در زندگانى پيشينيان بوده است مى گويد: ((آياكسانى كه وارث روى زمين بعد از صاحبان آن مى شوند, از مطالعه حال پيشينيان متنبه نشدند: كه اگر ما بخواهيم مى توانيم آنها را نيز به خاطر گناهانشان هلاك كنيم ))و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازيم (اولم يهد للذين يرثون الا رض من بعد اهلها ان لو نشا اصبناهم بذنوبهم ).
و نـيـز مى توانيم آنها را زنده بگذاريم , ولى به خاطر غوطه ور شدن در گناه وفساد ((بر دلهايشان مـهـر مـى نـهـيم (درك و شعور و حس تشخيص را از آنها مى گيريم )آنچنان كه هيچ حقيقتى را نـشـنوند)) و هيچ اندرزى را نپذيرند و در زندگى حيران وسرگردان شوند (ونطبع على قلوبهم فهم لا يسمعون ). (آيـه ) در اين آيه و آيه بعد باز هم تكيه روى عبرتهايى است كه از بيان سرگذشتهاى اقوام پيشين گرفته مى شود, ولى روى سخن در اينجا به پيامبر(ص )است اگرچه هدف در واقع همه هستند.
نـخـسـت مى گويد: ((اينها آباديها و شهرها و اقوامى هستند كه اخبار وسرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم )) (تلك القرى نقص عليك من انبائها).
سـپـس مـى گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت , هلاك و نابود شوند,بلكه , ((بطور مسلم پيامبرانشان با دلايل روشن , به سراغ آنها آمدند)) و نهايت تلاش وكوشش را در هدايت آنها كردند (ولقد جاتهم رسلهم بالبينات ).
((اما آنها (در برابر تبليغات مستمر, و دعوت پى گير انبيا مقاومت به خرج دادن و روى حرف خود ايـسـتـادند, و) حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردندبپذيرند و به آن ايمان بياورند)) (فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا من قبل ).
در جـمـله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى كند: ((اين چنين خداوند بر دلهاى كـافـران نقش بى ايمانى و انحراف را ترسيم مى كند و بر قلوبشان مهر مى نهد)) (كذلك يطبع اللّه على قلوب الكافرين ).
يـعـنـى , كسانى كه در مسيرهاى غلط گام بر مى دارند, بر اثر تكرار و ادامه عمل ,انحراف و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش مى بندد, كه همچون نقش سكه ثابت مى ماند و اين از قبيل اثر و خاصيت عمل است كه به خداوند نسبت داده شده , زيرا مسبب تمام اسباب , اوست .
(آيـه ) در ايـن آيـه دو قـسمت ديگر از نقطه هاى ضعف اخلاقى اين جمعيتها كه سبب گمراهى و نابودى آنها گرديده , بيان شده است .
نخست مى گويد آنها افراد پيمان شكن بودند: ((و ما براى اكثريت آنها عهد وپيمان ثابتى نيافتيم )) (وما وجدنا لا كثرهم من عهد).
اين عهد و پيمان ممكن است اشاره به ((عهد و پيمان فطرى )) باشد كه خداوند به حكم آفرينش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است .
و يـا عهد و پيمانهايى كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند, بسيارى از مردم آن را مى پذيرفتند و سپس مى شكستند.
و يا اشاره به همه پيمانها اعم از ((فطرى )) و ((تشريعى )) بوده باشد.
روح پـيـمان شكنى يكى از عوامل مخالفت با پيامبران و اصرار در پوييدن راه كفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آن است .
سـپس به عامل ديگر اشاره كرده , مى گويد: ((اكثر آنها را فاسد و خارج ازاطاعت فرمان يافتيم )) (وان وجدنا اكثرهم لفاسقين ).
يـعـنـى روح تـمـرد و قـانون شكنى و خروج از نظامات آفرينش و قوانين الهى يكى ديگر از عوامل ايستادگى و پافشارى آنها در كفر و بى ايمانى بود.