بازگشت

آنجا كه تولد دختر ننگ بود


دومـيـن بدعت شوم مشركان اين بود كه : آنها (در پندار خود) براى خداونددختران قرار مى دهندS( منزه است )) از اين كه فرزندى داشته باشد (ويجعلون للّه البنات سبحانه ) خداوندى كه از هرگونه آلايش جسمانى پاك است .
((ولى براى خودشان آنچه را ميل دارند قائل مى شوند)) (ولهم ما يشتهون ).
يعنى , هرگز حاضر نبودند همين دختران را كه براى خدا قائل شده بودندبراى خود نيز قائل شوند و اصلا دختر براى آنها عيب و ننگ محسوب مى شد!.
(آيـه ) ايـن آيه براى تكميل مطلب فوق اشاره به سومين عادت زشت و شوم آنهاكرده , مى گويد: ((هـنـگـامـى كه به يكى از آنها بشارت داده شود, خدا دخترى به توداده آن چنان از فرط ناراحتى چهره اش تغيير مى كند كه صورتش سياه مى شود)) !(واذا بشر احدهم بالا نثى ظل وجهه مسودا).
((و مملو از خشم و غضب مى گردد)) (وهو كظيم ).
(آيـه ) كـار بـه هـمـين جا پايان نمى گيرد او براى نجات از اين ننگ و عار كه به پندار نادرستش , دامنش را گرفته ((از قوم و قبيله خود به خاطر اين بشارت بدى كه به او داده شده است متوارى مى گردد)) (يتوارى من القوم من سؤ ما بشر به ).
باز هم دائما در اين فكر غوطه ور است كه ((آيا اين ننگ را بر خود بپذيرد ودختر را نگهدارد و يا آن را زنده در زير خاك پنهان سازد)) ! (ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب ).
در پـايـان آيه اين حكم ظالمانه و شقاوت آميز غيرانسانى را با صراحت هر چه بيشتر محكوم كرده , مى گويد: ((چه بد حكم مى كنند)) ! (الا سا ما يحكمون ).
(آيـه ) سرانجام ريشه اين همه آلودگيها و بدبختيها را چنين معرفى مى كندكه : اينها همه زاييده عدم ايمان آخرت است و ((براى آنها كه به سراى آخرت ايمان ندارند صفات زشت است )) (للذين لا يؤمنون بالا خرة مثل السؤ).
((و براى خداوند صفات عالى است )) (وللّه المثل الا على ).
((و او قادر حكيم است )) (وهو العزيز الحكيم ).
فـرامـوش كـردن خـدا و همچنين فراموش كردن دادگاه عدل او انگيزه همه پستيها و زشتيها و انحرافها و خرافات است .