بازگشت

سرچشمه تفاوت روزيها


در اينجا مساله اثبات خالق يكتا را تعقيب مى كند و آن از طريق دگرگونى وتغييرات نعمتها است كه از اختيار انسان بيرون است و نشان مى دهد از ناحيه ديگرى مقدر مى شود.
نخست مى گويد: ((و خداوند شما را آفريد)) (واللّه خلقكم ).
((سپس روح شما را بطور كامل مى گيرد)) و مرگتان فرا مى رسد (ثم يتوفيكم ).
هم حيات از ناحيه اوست , و هم مرگ S( تا بدانيد اين شما نيستيد كه آفريننده مرگ و حياتيد.
مـقـدار طول عمر شما نيز در اختيارتان نيست , بعضى در جوانى يا نزديك به پيرى از دنيا مى روند ولى ((بعضى از شما به بالاترين و بدترين ساليان عمر (يعنى نهايت پيرى ) باز مى گردند)) (ومنكم من يرد الى ارذل العمر).
((ونـتيجه اين عمر طولانى آن خواهد شد كه بعد از علم ودانش و آگاهى چيزى نخواهد دانست )) وهمه را به دست فراموشى مى سپارد (لكى لا يعلم بعد علم شيئا).
درسـت مـانند آغاز عمر و سنين كودكى كه يك پارچه نسيان بود وفراموشكارى و ناآگاهى , آرى ((خداوند آگاه و قادر است )) (ان اللّه عليم قدير).
هـمـه قدرتها در اختيار اوست و به هر مقدار كه صلاح بداند مى بخشد و به هرموقع كه لازم ببيند مى گيرد.
(آيـه ) در اين آيه نيز ادامه مى دهد كه حتى روزيهاى شما به دست شمانيست , ((اين خداوند است كـه بـعضى از شما را بر بعض ديگرى از نظر روزى برترى مى دهد)) (واللّه فضل بعضكم على بعض فى الرزق ).
((امـا آنـهـا كـه بـرتـرى يافته اند (به خاطر تنگ نظرى ) حاضر نيستند از آنچه دراختيار دارند به بـنـدگان مملوك خود بدهند (و آنها را در اموال خويش شريك سازند)تا آنها نيز با ايشان مساوى گردند)) (فما الذين فضلوا برادى رزقهم على ما ملكت ايمانهم فهم فيه سوا).
از ايـن آيـه اسـتفاده مى شود كه مسلمانان در محيط خانواده و در برابرزيردستان نبايد براى خود هيچ گونه فضيلت و امتيازى قائل شوند.
ايـن تـفـاوت درآمدها از تفاوت استعدادهايى سرچشمه مى گيرد كه آن هم ازمواهب الهى است , مـمكن است در پاره اى از موارد اكتسابى باشد ولى در پاره اى ازموارد نيز قطعا غيراكتسابى است , بـنـابراين حتى در يك جامعه سالم از نظر اقتصادى نيز تفاوت درآمدها غيرقابل انكار است , ولى با اين حال آنچه پايه اصلى پيروزيها راتشكيل مى دهد تلاش و سعى و كوشش آدمى است .
اما نبايد تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سؤاستفاده در راه ايجاد جامعه طبقاتى گردد.
و بـه هـمـيـن دلـيـل در پايان آيه مى فرمايد: ((آيا آنها نعمت خدا را انكار مى كنند))(افبنعمة اللّه يجحدون ).
اشـاره بـه ايـن كـه ايـن تفاوتها در صورت طبيعيش (نه صورت مصنوعى وظالمانه ) از نعمتهاى خداست كه براى حفظ نظام مجتمع بشرى و پرورش استعدادهاى مختلف ايجاد شده است .
(آيه ) در اين آيه كه مانند دو آيه گذشته با كلمه ((اللّه )) شروع مى شود, وبيانگر نعمتهاى خداوند اسـت , اشـاره بـه مـواهب او از نظر نيروهاى انسانى و معاونان و كمك كاران , و همچنين روزيهاى پاكيزه , مى كندS( و اين حلقه هاى سه گانه نعمت راكه در اين سه آيه ذكر شده تكميل مى نمايد.
يـعـنـى , از نـظام حيات و مرگ , شروع كرده , سپس تفاوت روزيها و استعدادهارا كه نظام ((تنوع زنـدگـى )) اسـت بـيـان مى كند, و با آيه مورد بحث كه ناظر به نظام تكثيرمثل بشر, و روزيهاى پاكيزه است پايان مى گيرد.
مـى گويد: ((خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد)) (واللّه جعل لكم من انفسكم ازوجا).
همسرانى كه هم مايه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقا نسل .
لذا بلافاصله اضافه مى كند: ((و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه ها قرار داد))(وجعل لكم من ازواجكم بنين وحفدة ).
سپس مى فرمايد: ((و (خداوند) از پاكيزه ها به شما روزى داد)) (ورزقكم من الطيبات ).
و در پـايان به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از اين بحث مى گويد: آيا آنها با اين همه آثار عظمت و قدرت خدا كه مشاهده مى كنند, و اين همه مواهبى كه از ناحيه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مـى رونـد ((آيـا بـه باطل ايمان مى آورند و نعمت خداوند را انكار مى كنند ؟)) (افبالباطل يؤمنون وبنعمة اللّه هم يكفرون ).
(آيـه ) در تـعـقـيـب بـحثهاى توحيدى گذشته , اين آيه , به مساله شرك پرداخته و با لحنى پر از سرزنش و توبيخ مى گويد: ((آنها غير از خدا, موجوداتى رامى پرستند كه هيچ رزقى را براى آنان از آسـمانها و زمين در اختيار ندارند)) (ويعبدون من دون اللّه ما لا يملك لهم رزقا من السموات والا رض شيئا).
نـه تـنها مالك چيزى در اين زمينه نيستند, بلكه ((توانايى (بر خلق و ايجاد ودسترسى به روزيها) نيز ندارند)) (ولا يستطيعون ).
اشـاره بـه اين كه مشركان به اين گمان به دنبال پرستش بتها مى رفتند كه آنها رادر سرنوشت و سود و زيان خود, مؤثر مى پنداشتند.
(آيه ) اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى مى گويد: اكنون كه چنين است ((پس براى خدا امثال (و شبيه ها) قائل نشويد)) (فلا تضربوا للّه الا مثال ).
((چرا كه خدا مى داند و شما نمى دانيد)) (ان اللّه يعلم وانتم لا تعلمون ).
جـمـلـه ((فـلا تضربوا للّه الا مثال )) اشاره به منطقى است كه مشركان عصرجاهلى داشته اند آنها مى گفتند: ما اگر به سراغ بتها مى رويم به خاطر اين است كه ماشايسته پرستش خدا نيستيم بايد بـه سـراغ بـتها برويم كه آنها مقربان درگاه او هستند !خداوند همانند يك پادشاه بزرگ است كه وزرا و خـاصـان او به سراغ او مى روند,ولى توده مردم كه دسترسى به او ندارند به سراغ حواشى و خاصان و مقربانش خواهند رفت .
قرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((براى خداوند مثال نزنيد)) يعنى , مثالى كه متناسب با افكار محدود و موجودات ((ممكن )) و مملو از نقايص است .
خـدايـى كـه شما را دعوت به نيايش و سخن گفتن مستقيم با خودش كرده , ودرهاى خانه اش را شـب و روز بـه روى شـمـا بـاز گذارده , اين خدا را نبايد به پادشاه جبار مستكبرى تشبيه كرد كه درون قصرش خزيده و جز عده معدودى , راه به درون خانه او ندارند.