بازگشت

دو مثال زنده براي مؤمن و كافر


در تـعـقيب آيات گذشته كه از ايمان و كفر و مؤمنان و مشركان سخن مى گفت در اين آيه و آيه بعد با ذكر دو مثال زنده و روشن , حال اين دو گروه را مشخص مى كند:.
در نـخستين مثال , ((مشركان )) را به برده مملوكى كه توانايى هيچ چيز را ندارد,و ((مؤمنان )) را بـه انـسـان غـنـى و بـى نـيـازى كه از امكانات خود همگان را بهره مندمى سازد تشبيه مى كند, و مـى گـويـد: ((خداوند مثالى زده : برده مملوكى را كه قادر برهيچ چيز نيست )) ! (ضرب اللّه مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شى ).
آرى ! بنده بندگان خدا بودن , نتيجه اى جز اسارت و محدوديت از هر نظرنخواهد داشت .
و در مقابل آن انسان با ايمانى را مثل زده , مى فرمايد: ((و كسى كه از جانب خويش به او رزق حسن (و انواع روزيها و مواهب پاكيزه ) بخشيده ايم )) (ومن رزقناه منا رزقا حسنا).
((اين انسان (آزاده با داشتن امكانات فراوان ) پنهان و آشكار از آنچه در اختياردارد انفاق مى كند)) (وهو ينفق منه سرا وجهرا).
((آيا اين دو نفر يكسانند ؟! (هل يستوون ) مسلما نه !.
بنابراين ((همه حمد و ستايش مخصوص خداست )) (الحمدللّه ).
خـداونـدى كـه بـنده اش آزاده و پرقدرت و پربخشش است , نه از آن بتها كه بندگانشان آن چنان ناتوان و محدود و بى قدرت و اسيرند!.
((ولى اكثر آنها (مشركان ) نمى دانند)) (بل اكثرهم لا يعلمون ).
(آيه ) دگر بار مثال گوياى ديگرى براى بندگان بت , و مؤمنان راستين مى زند وآنها را به ترتيب به گنگ مادر زادى كه در عين حال برده و ناتوان است , و يك انسان آزاده گويا كه دائما به عدل و داد دعـوت مى كند و بر صراط مستقيم قرار دارد تشبيه نموده مى فرمايد: ((و خداوند دو مرد را مثل زده : كه يكى از آنها گنگ مادرزاد است و قادر بر هيچ كارى نيست )) (وضرب اللّه مثلا رجلين احدهما ابكم لا يقدر على شى ).
((و او (در عين برده بودن ) سربارى است براى مولا و صاحبش )) (وهو كل على مولـيه ).
به همين دليل ((او را به دنبال هر كارى بفرستد خوب انجام نمى دهد)) (اينمايوجهه لا يات بخير).
بـه ايـن ترتيب او داراى چهار صفت كاملا منفى است : گنگ مادرزاد بودن ,ناتوانى مطلق , سربار صاحبش بودن , و هنگامى كه به دنبال كارى فرستاده شود,هيچ گام مثبتى بر نخواهد داشت .
((آيـا چنين انسانى با آن كس كه (زبان گويا و فصيح دارد, و) مرتبا امر به عدل وداد مى كند, و بر جـاده صـاف , و راه راسـت قرار دارد, مساوى است )) ؟! (هل يستوى هو ومن يامر بالعدل وهو على صراط مستقيم ).
(آيه ) و از آنجا كه غالبا ديده ايم قرآن , بحثهاى مربوط به توحيد و مبارزه با شرك را با مسائل مربوط بـه مـعـاد و دادگاه بزرگ قيامت مى آميزد, در اينجا نيز بعدازگفتارى كه در آيات قبل در زمينه شـرك و تـوحـيـد گـذشـت , بـه سـراغ مـعاد مى رود و به پاسخ قسمتى از ايرادات مشركان ـكه مـى گـفتند: هنگامى كه ما مرديم و ذرات خاك ما در هر گوشه اى پراكنده شد, چه كسى از آنها آگـاهـى دارد كـه جـمـع آوريـشـان كـنـدـ امك اخ ت ارذ و م يدرم ام ه ك ى ماگنه :دنتفـگى ـم ؟وسـپـس پرونده آنهاراموردرسيدگى قراردهدـپرداخته ,نخست مى گويد:((غيب آسمانهاوزمين را مخصوص خداست )) واو همه را مى داند (وللّه غيب السموات والا رض ).
سپس اضافه مى كند: ((وامر قيامت (به قدرى نزديك و آسان است ) درست همانند چشم بر هم زدن و يا از آن هم نزديكتر)) ! (وما امر الساعة الا كلمح البصر اوهو اقرب ).
ايـن دو جـمـله اشاره اى است زنده و گويا به قدرت بى انتهاى خداوندمخصوصا در زمينه مساله معاد و رستاخيز انسانها, لذا در پايان آيه مى فرمايد: ((چون خدا بر هر چيزى تواناست )) (ان اللّه على كل شى قدير).