بازگشت

معراج گاه پيامبر(ص )


نـخـسـتـيـن آيـه اين سوره از مساله ((اسر)) يعنى , سفر شبانه پيامبر(ص ) از((مسجدالحرام )) به ((مسجداقصى )) (بيت المقدس ) كه مقدمه اى براى معراج بوده است سخن مى گويد, اين سفر كه در يـك شب و مدت كوتاهى صورت گرفت حداقل در شرايط آن زمان از طرق عادى به هيچ وجه امكان پذير نبود, و جنبه اعجازآميز و كاملا خارق العاده داشت .
نـخـسـت مـى گـويـد: ((مـنـزه است آن خداوندى كه بنده اش را در يك شب ازمسجدالحرام به مـسـجداقصى ـكه گرداگردش را پربركت ساخته ايم ـ برد)) (سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجدالحرام الى المسجد الا قصا الذى باركنا حوله ).
اين سير شبانه خارق العاده ((به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خودرا به او نشان دهيم )) (لنريه من آياتنا).
پـيـامـبـر(ص ) گرچه عظمت خدا را شناخته بود, اما سير در آسمانها به روح پرعظمت او در پرتو مشاهده آن آيات بينات عظمت بيشترى داد تا آمادگى فزونترى براى هدايت انسانها پيدا كند.
و در پايان اضافه مى كند: ((خداوند شنوا و بيناست )) ((انه هو السميع البصير).
اشـاره بـه اين كه اگر خداوند پيامبرش را براى اين افتخار برگزيد بى دليل نبود,زيرا او گفتار و كـردارى آنـچـنـان پـاك و شـايسته داشت كه اين لباس بر قامتش كاملا زيبابود, خداوند گفتار پيامبرش را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اين مقام پذيرفته بود ((5)) .
(آيه ) از آنجا كه نخستين آيه اين سوره از سير پيامبر(ص ) سخن مى گفت ,و اين گونه موضوعات غالبا از طرف مشركان و مخالفان مورد انكار واقع مى شد كه چگونه ممكن است پيامبرى از ميان ما برخيزد كه اين همه افتخار داشته باشد لذاقرآن در اينجا اشاره به دعوت موسى و كتاب آسمانى او مـى كـنـد تـا مـعـلوم شود اين برنامه رسالت چيز نوظهورى نيست , همچنين مخالفت لجوجانه و سرسختانه مشركان نيز در تاريخ گذشته مخصوصا تاريخ بنى اسرائيل , سابقه دارد.
آيه مى گويد: ((و ما به موسى كتاب (آسمانى ) داديم )) (وآتينا موسى الكتاب ).
((و آن را مايه هدايت بنى اسرائيل قرار داديم )) (وجعلناه هدى لبنى اسرائيل ).
بـدون شـك منظور از ((كتاب )) در اينجا ((تورات )) است كه خداوند براى هدايت بنى اسرائيل در اختيار موسى (ع ) گذاشت .
سـپـس به هدف اساسى بعثت پيامبران از جمله موسى اشاره مى كند كه به آنهاگفتيم : ((غير مرا وكيل و تكيه گاه خود قرار ندهيد)) (الا تتخذوا من دونى وكيلا ).
اين يكى از شاخه هاى اصلى توحيد است , توحيد در عمل كه نشانه توحيددر عقيده است , كسى كه مؤثر واقعى را در جهان هستى تنها خدا مى داند به غير اوتكيه نخواهد كرد.
(آيـه ) در ايـن آيـه بـراى اين كه عواطف بنى اسرائيل را در رابطه باشكرگزارى از نعمتهاى الهى مـخصوصا نعمت معنوى و روحانى كتاب آسمانى برانگيزد آنها را مخاطب ساخته , مى گويد: ((اى فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى حمل كرديم ))! (ذرية من حملنا مع نوح ).
فراموش نكنيد كه : ((نوح بنده شكرگزارى بود)) (انه كان عبدا شكورا).
شـمـا كـه فرزندان ياران نوح هستيد چرا به همان برنامه نياكان با ايمانتان اقتدانكنيد؟ چرا در راه كفران گام بگذاريد؟!.
(آيـه ) سپس به ذكر گوشه اى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل پرداخته ,مى گويد: ((و ما در كتاب (تـورات ) بـه بـنـى اسرائيل اعلام كرديم كه شما در زمين , دوبار فساد خواهيد كرد, و راه طغيان بـزرگـى را در پـيـش خواهيد گرفت )) (وقضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب لتفسدن فى الا رض مرتين ولتعلن علوا كبيرا).
مـنـظـور از كـلـمـه ((الا رض )) بـه قـريـنـه آيـات بـعـد سـرزمـيـن مقدس فلسطين است كه ((مسجدالاقصى )) در آن واقع شده است .
(آيـه ) سـپـس به شرح اين دو فساد بزرگ و حوادثى كه بعد از آن به عنوان مجازات الهى واقع شد پرداخته , چنين مى گويد: ((هنگامى كه نخستين وعده فرارسد (و شما دست به فساد و خونريزى و ظـلـم و جـنايت بزنيد) ما گروهى از بندگان بسيار نيرومند (و رزمنده و جنگجوى ) خود را به سراغ شما مى فرستيم )) تا به كيفراعمالتان شما را درهم بكوبند (فاذا جا وعد اوليهما بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باس شديد).
ايـن قوم جنگجو آن چنان بر شما هجوم مى برند كه حتى براى يافتن نفراتتان ((هر خانه و ديارى را جستجو مى كنند)) (فجاسوا خلا ل الديار).
((و اين يك وعده قطعى و تخلف ناپذير خواهد بود)) (وكان وعدا مفعولا ).
(آيـه ) ((سـپـس (الـطـاف الـهى بار ديگر به سراغ شما مى آيد و) شما را بر آن (قوم مهاجم ) چيره مى كنيم )) (ثم رددنا لكم الكرة عليهم ).
((و شـمـا را بـه وسـيله اموال و ثروت سرشار و فرزندانى كمك خواهيم كرد))(وامددناكم باموال وبنين ).
((و نفرات شما را بيشتر (از دشمن ) قرار مى دهيم )) (وجعلناكم اكثر نفيرا).
(آيـه ) ايـن گـونـه الـطـاف الـهى شامل حال شما مى شود شايد به خود آييد وبه اصلاح خويشتن بـپـردازيـد دسـت از زشـتيها برداريد و به نيكيها روآريد, چرا كه :((اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد بازهم به خود مى كنيد)) (ان احسنتم احسنتم لا نفسكم وان اساتم فلها) .
اين يك سنت هميشگى است نيكيها و بديها سرانجام به خود انسان بازمى گردد ولى مع الاسف نه آن مـجازات شما را بيدار مى كند ونه اين نعمت و رحمت مجدد الهى , باز هم به طغيان مى پرازيد و راه ظـلـم و سـتـم و تعدى و تجاوز را پيش مى گيريد و((فساد كبير)) در زمين ايجاد مى كنيد و برترى جويى را از حد مى گذرانيد.
سـپـس وعـده دوم الـهى فرا مى رسد: ((و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد (بازگروهى جنگجو و پـيـكـارگـر بـر شـمـا چـيـره مى شوند, آن چنان بلايى به سرتان مى آورندكه ) آثار غم و اندوه از صورتهايتان ظاهر مى شود)) (فاذا جا وعد الا خرة ليسـؤاوجوهكم ).
آنـهـا حـتـى بـزرگ معبدتان بيت المقدس را از دست شما مى گيرندS( ((و داخل مسجد(الاقصى ) مى شوند همانگونه كه بار اول وارد شدند)) وليدخلوا المسجد كمادخلوه اول مرة ).
آنها به اين هم قناعت نمى كنندS( ((و آنچه را زير سلطه خود مى گيرند, درهم مى كوبند)) (وليتبروا ما علوا تتبيرا).
(آيـه ) بـا ايـن حـال بـاز درهاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نيست بازهم S( ((اميد است پروردگارتان به شما رحم كند)) (عسى ربكم ان يرحمكم ).
((و هـرگاه (به سوى ما) برگرديد ما هم بازمى گرديم )) (وان عدتم عدنا) و لطف و رحمت خود را بـه شـمـا بـاز مـى گـردانيم , و اگر به فساد وبرترى جويى گراييد بازهم شما را به كيفر شديد گرفتار خواهيم ساخت .
و تـازه ايـن مـجازات دنياست ((و جهنم را براى كافران زندان سختى قرارداديم )) (وجعلنا جهنم للكافرين حصيرا).