بازگشت

بي خبران مغرور و موانع شناخت ـ


به دنبال آيات گذشته اين سؤال براى بسيارى پيش مى آيد كه با وضوح مساله توحيد به طورى كه هـمه موجوات جهان به آن گواهى مى دهند چرا مشركان اين واقعيت را نمى پذيرند؟ چرا آنها اين آيات گويا و رساى قرآن را مى شنوند و بيدارنمى شوند؟!.
آيـه مـى گـويد: ((اى پيامبر! هنگامى كه قرآن مى خوانى ميان تو و آنها كه ايمان به آخرت ندارند, حجاب و پوششى نامرئى قرار مى دهيم )) (واذا قرات القرآن جعلنابينك وبين الذين لا يؤمنون بالا خرة حجابا مستورا).
اين حجاب و پرده , همان لجاجت و تعصب و خودخواهى و غرور و جهل ونادانى بود كه حقايق قرآن را از ديـدگـاه فـكـر و عـقل آنها مكتوم مى داشت و به آنهااجازه نمى داد حقايق روشنى همچون توحيد و معاد و صدق دعوت پيامبر(ص ) ومانند آن را درك كنند.
ايـنـجاست كه مى گوييم : اگر كسى بخواهد صراط مستقيم حق را بپويد و ازانحراف و گمراهى در امان بماند بايد قبل از هر چيز در اصلاح خويشتن بكوشد.
(آيـه ) ايـن آيـه اضافه مى كند: ((بر دلهايشان پوششهايى و در گوشهايشان سنگينى )) قرار داديم (وجعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه وفى آذانهم وقرا).
و لـذا ((هـنـگـامـى كـه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد مى كنى آنها پشت مى كنند و روبر مى گردانند)) (واذا ذكرت ربك فى القرآن وخده ولوا على ادبارهم نفورا).
راستى چه عجيب است فرار از حق , فرار از سعادت و نجات , و فرار ازخوشبختى و پيروزى و فهم و شعور. (آيـه ) در اين آيه اضافه مى كند: ((هنگامى كه به سخنان تو گوش فرا مى دهند, مابهتر مى دانيم براى چه گوش فرا مى دهند)) (نحن اعلم بما يستمعون به اذ يستمعون اليك ).
((و (همچنين ) در آن هنگام كه با هم نجوا مى كنند)) (واذهم نجوى ).
((آنگاه كه ستمگران (به مؤمنان ) مى گويند: شما جز از انسانى كه افسون شده ,پيروى نمى كنيد)) (اذ يقول الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا).
در حـقـيـقـت آنـهـا بـه مـنـظـور درك حقيقت به سراغ تو نمى آيند و سخنانت را باگوش جان نـمـى شـنـوند, بلكه هدفشان آن است كه بيايند و اخلال كنند, وصله بچسبانند و مؤمنان را ـاگر بتوانندـ از راه به در برند.
آيه ـ شان نزول :.
((ابـن عـبـاس )) مـى گـويد: ابوسفيان و ابوجهل و غير آنها گاهى نزد پيامبر(ص )مى آمدند و به سخنان او گوش فرا مى دادند, روزى يكى از آنها به ديگران گفت :اصلا من نمى فهمم محمد چه مـى گـويـد؟ فـقـط مى بينم لبهاى او حركت مى كند ولى ابوسفيان گفت : فكر مى كنم بعضى از سـخـنـانـش حـق است , ابوجهل اظهار داشت اوديوانه است , و ابولهب اضافه كرد: او كاهن است , ديگرى گفت : او شاعر است و به دنبال اين سخنان ناموزون و نسبتهاى ناروا آيه نازل گشت .
تفسير:.
ظـظـدر اين آيه باز روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , ضمن عبارت كوتاهى پاسخ دندانشكنى به اين گروه گمراه مى دهد و مى گويد: ((بنگر چگونه براى تو مثل مى زنند (يكى ساحرت مى خواند ديـگـرى مـسـحـور, يكى كاهن و ديگرى مجنون ) واز همين رو آنها گمراه شده اند و قدرت پيدا كردن راه حق را ندارند)) (انظر كيف ضربوا لك الا مثال فضلوا فلا يستطيعون سبيلا ).
نـه ايـن كـه راه ناپيدا باشد و چهره حق مخفى بلكه آنها چشم بينا ندارند, وعقل و خرد خود را به خاطر بغض و جهل و تعصب و لجاج از كار انداخته اند.