بازگشت

تسليم بهانه جويان نشو


به دنبال بحثهايى كه با مشركان در زمينه توحيد و معاد در آيات گذشته خوانديم اين آيه آنها را با گـفـتـار بيداركننده اى اندرز مى دهد و پايان و فنا اين دنيا رادر مقابل ديدگان عقلشان مجسم مـى سـازد تـا بدانند اين سرا, سراى فانى است , وسراى بقا جاى ديگر است , و خود را براى مقابله با نـتـائج اعـمالشان آماده سازندمى گويد: ((و هيچ آبادى در روى زمين نيست مگر اين كه ما آن را قـبـل از روز قـيـامت هلاك مى كنيم , يا به عذاب شديدى گرفتارش مى سازيم )) (وان من قرية الا نحن مهلكوها قبل يوم القيمة او معذبوها عذابا شديدا).
بدكاران ستمگر و طاغيان گردنكش را به وسيله عذاب نابود مى كنيم وديگران را با مرگ طبيعى و يا حوادثى معمولى .
بـالاخـره ايـن جهان پايان مى گيرد و همه راه فنا را مى پيمايند ((و اين (يك اصل مسلم و قطعى است كه ) در كتاب الهى [لوح محفوظ] ثبت است )) (كان ذلك فى الكتاب مسطورا).
(آيـه ) در اينجا اين ايراد براى مشركان باقى مى ماند كه خوب ما بحثى نداريم ايمان بياوريم , اما به ايـن شـرط كـه پيامبر اسلام (ص ) هر معجزه اى را كه ما پيشنهادمى كنيم انجام دهد, و در واقع به بهانه جوييهاى ما تن در دهد.
قرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((هيچ چيز مانع ما نبود كه اين گونه معجزات رابفرستيم جز اين كه پيشينيان آن را تكذيب كردند)) (وما منعنا ان نرسل بالا يات الا ان كذب بها الا ولون ).
اشـاره بـه ايـن كـه : معجزاتى كه دليل صدق پيامبراست به قدر كافى فرستاده شده و اما معجزات اقـتـراحـى وپيشنهادى شما, چيزى نيست كه با آن موافقت شود,چرا كه پس از مشاهده باز ايمان نخواهيد آورد, اگر بپرسند به چه دليل ؟ در پاسخ ‌گفته مى شود به دليل اين كه امتهاى گذشته كه آنها هم شرائطى كاملا مشابه شماداشتند نيز چنين پيشنهادهاى بهانه جويانه اى را كردند, بعدا هم ايمان نياوردند.
سپس قرآن روى يك نمونه روشن از اين مساله انگشت گذارده , مى گويد: ((وما به قوم ثمود ناقه داديم كه روشنگر بود)) (وآتينا ثمود الناقة مبصرة ).
هـمـان شترى كه به فرمان خدا از كوه سر برآورد, چرا كه تقاضاى چنين معجزه اى را كرده بودند, معجزه اى روشن و روشنگر!.
ولـى با اين حال آنها ايمان نياوردند ((پس به آن ناقه ستم كردند)) و او را به قتل رساندند (فظلموا بها).
اصولا برنامه ما اين نيست كه هر كسى معجزه اى پيشنهاد كند پيامبر تسليم اوگردد ((و ما آيات و معجزات را جز براى تخويف مردم و اتمام حجت نمى فرستيم ))(وما نرسل بالا يات الا تخويفا).
(آيـه ) سـپس پيامبرش را در برابر سرسختى و لجاجت دشمنان دلدارى داده , مى گويد: اگر آنها در مـقـابـل سخنانت اين چنين لجاجت به خرج مى دهند وايمان نمى آورند مطلب تازه اى نيست , ((بـه خـاطـر بـيـاور هـنـگامى را كه به تو گفتيم پروردگارت احاطه كامل بر مردم دارد)) و از وضعشان كاملا آگاه است (واذ قلنا لك ان ربك احاط بالناس ).
هـمـيـشه در برابر دعوت پيامبران , گروهى پاكدل ايمان آورده اند و گروهى متعصب و لجوج به بهانه جويى و كارشكنى و دشمنى برخاسته اند, در گذشته چنين بوده , امروز نيز چنين است .
سـپس اضافه مى كند: ((و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم فقط براى آزمايش مردم بود)) (وما جعلنا الريا التى اريناك الا فتنة للناس ).
((همچنين شجره معلونه [درخت نفرين شده ] را كه در قرآن ذكر كرده ايم )) آن نيز آزمايشى براى مردم است (والشجرة الملعونة فى القرآن ).
در پـايان اضافه مى كند: ((ما آنها را بيم داده (و انذار) مى كنيم اما جز طغيان عظيم , چيزى بر آنها نمى افزايد)) (ونخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا).
چـرا كـه اگـر دل و جان آدمى آماده پذيرش حق نباشد, نه تنها سخن حق در آن اثر نمى گذارد, بـلكه غالبا نتيجه معكوس مى دهد و به خاطر سرسختى و مقاومت منفى بر گمراهى و لجاجتشان مى افزايد دقت كنيد.