بازگشت

هيچ گاه همانند قرآن را نسخواهند آورد


بـا تـوجـه بـه اين كه آيات قبل و بعد در ارتباط با مباحث قرآن است , پيوند اين آيه كه با صراحت از اعجاز قرآن سخن مى گويد با آنها نياز به گفتگو ندارد.
بـه هـر حـال خـداوند روى سخن را در اينجا به پيامبر(ص ) كرده , مى گويد:((بگو: اگر انسانها و پـريـان ـجـن وانس ـ اتفاق كنند تا همانند اين قرآن را بياورندهمانند آن را نخواهند آورد هر چند يـكـديـگـر را كمك كنند)) (قل لئن اجتمعت الا نس والجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا).
ايـن آيـه با صراحت تمام , همه جهانيان را اعم از كوچك و بزرگ , عرب و غيرعرب , انسانها و حتى مـوجـودات عـاقل غيرانسانى , دانشمندان , فلاسفه , ادبا,مورخان , نوابغ و غيرنوابغ , خلاصه همه را بدون استثنا در همه اعصار دعوت به مقابله با قرآن كرده است و مى گويد: اگر فكر مى كنيد قرآن سخن خدا نيست وساخته مغز بشر است , شما هم انسان هستيد, همانند آن را بياوريد و هرگاه بعد از تلاش وكوشش همگانى , خودرا ناتوان يافتيد, اين بهترين دليل بر معجزه بودن قرآن است .
اين دعوت به مقابله كه در اصطلاح علما عقائد, ((تحدى )) ناميده مى شوديكى از اركان هر معجزه است , و هر جا چنين تعبيرى به ميان آمد به روشنى مى فهميم كه آن موضوع , از معجزات است .
(آيـه ) ايـن آيـه در واقع بيان يكى از جنبه هاى اعجاز قرآن يعنى ((جامعيت ))آن است , مى گويد: ((مـا در ايـن قـرآن براى مردم از هر چيز نمونه اى آورديم )) و همه معارف در آن جمع است (ولقد صرفنا فى هذا القرآن من كل مثل ).
((اما بيشتر مردم (در برابر آن از هر كارى ) جز انكار ابا داشتند)) (فابى اكثرالناس الا كفورا).
بـه راسـتـى اين تنوع محتويات قرآن , آن هم از انسانى درس نخوانده , عجيب است , چرا كه در اين كتاب آسمانى , هم دلائل متين عقلى با ريزه كاريهاى مخصوصش در زمينه عقائد آمده , و هم بيان احكام متين و استوار بر اساس نيازمنديهاى بشر در همه زمينه ها, هم بحثهاى تاريخى قرآن در نوع خـود بـى نـظـيـر,هيجان انگيز, بيدارگر, دلچسب , تكان دهنده و خالى از هرگونه خرافه است و هم مباحث اخلاقيش كه با دلهاى آماده همان كار را مى كند كه باران بهار با زمينهاى مرده !.
مسائل علمى كه در قرآن مطرح شده , پرده از روى حقايقى بر مى دارد كه حداقل در آن زمان براى هيچ دانشمندى شناخته نشده بود.
خـلاصه قرآن در هر وادى گام مى نهد, عاليترين نمونه را ارائه مى دهد به همين دليل اگر جن و انس جمع شوند كه همانند آن را بياورند قادر نخواهند بود.
آيـه ـ شـان نـزول : در مـورد نـزول ايـن آيـه و سه آيه بعد از آن چنين نقل شده كه : ((گروهى از مـشـركـان مـكـه در كنار خانه كعبه اجتماع كردند و با يكديگر پيرامون كارپيامبر سخن گفتند, سـرانجام چنين نتيجه گرفتند كه بايد كسى را به سراغ محمدفرستاد و به او پيغام داد كه اشراف قريش آماده سخن گفتن با تواند, نزد ما بيا.
پـيـامـبـر(ص ) به اميد اين كه شايد نور ايمان در قلب آنها درخشيدن گرفته و آماده پذيرش حق شده اند فورا به سراغ آنها شتافت .
اما با اين سخنان روبرو شد:.
اى محمد! ما تو را براى اتمام حجت به اينجا خوانده ايم بگو ببينيم درد توچيست و چه مى خواهى ؟! .
پـيامبر(ص ) فرمود: خداوند مرا به سوى شما فرستاده و كتاب آسمانى بر من نازل كرده اگر آن را بپذيريد, در دنيا و آخرت به نفع شما خواهد بود و اگر نپذيريدصبر مى كنم تا خدا ميان من و شما داورى كند.
گفتند: بسيار خوب , حال كه چنين مى گويى هيچ شهرى تنگتر از شهر مانيست (اطراف مكه را كـوههاى نزديك به هم فرا گرفته ) از پروردگارت بخواه اين كوهها را عقب بنشاند و نهرهاى آب همچون نهرهاى شام و عراق در اين سرزمين خشك و بى آب و علف جارى سازد.
پيامبر(ص ) با بى اعتنايى فرمود: من مامور به اين كارها نيستم .
گـفـتـند: پس قطعاتى از سنگهاى آسمانى را ـنگونه كه گمان مى كنى خدايت هر وقت بخواهد مى تواند بر سر ما بيفكند برما فرود آر!.
فرمود: اين مربوط به خداست اگر بخواهد مى كند.
يـكى از آن ميان صدا زد: ما با اين كارها نيز ايمان نمى آوريم , هنگامى ايمان خواهيم آورد كه خدا و فرشتگان را بياورى و در برابر ما قرار دهى !.
پـيـامـبر (هنگامى كه اين لاطائلات را شنيد) از جا برخاست تا آن مجلس راترك كند بعضى از آن گـروه بـه دنـبـال حضرت حركت كردند و گفتند: اى محمد! قوم تو هر پيشنهادى كردند قبول نكردى , به خدا سوگند هرگز به تو ايمان نخواهيم آوردتا به آسمان بالا روى , و چند نفر از ملائكه را پـس از بـازگـشت با خود بياورى ! ونامه اى در دست داشته باشى كه گواهى بر صدق دعوتت دهد!.
پـيامبر(ص ) در حالى كه قلبش را هاله اى از اندوه و غم به خاطر جهل ولجاجت و استكبار اين قوم فراگرفته بود از نزد آنها بازگشت .
در اين هنگام اين آيات نازل شد و به گفتگوهاى آنها پاسخ داد)).
تـفـسـير: پس از بيان عظمت و اعجاز قرآن در آيات گذشته در اينجا به قسمتى از بهانه جوئيهاى لجوجانه مشركان اشاره مى كند كه در شش قسمت بيان شده است :.
1ـ نـخست مى گويد: ((و آنها گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه از اين سرزمين چشمه پرآبى براى ما خارج كنى ))! (وقالوا لن نؤمن لك حتى تفجرلنا من الا رض ينبوعا).
(آيـه ) دوم : ((يـا ايـن كـه باغى از درختان خرما و انگور در اختيار تو باشد كه جويبارها و نهرها در لابـلاى درخـتـانش به جريان اندازى ))! (او تكون لك جنة من نخيل وعنب فتفجر الا نهار خلا لها تفجيرا).
(آيـه ) سـوم : ((يا آسمان را چنان كه مى پندارى قطعه قطعه بر سرما فرودآرى )) (او تسقط السما كما زعمت علينا كسفا).
4ـ ((يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما رو در رو بياورى )) (او تاتى باللّه والملا ئكة قبيلا ).
(آيه ) پنجم : ((يا براى تو خانه اى پرنقش و نگار از طلا باشد)) (او يكون لك بيت من زخرف ).
6ـ ((يا به آسمان بالا روى ! حتى اگر به آسمان روى ايمان نمى آوريم مگر آن كه نامه اى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم )) (او ترقى فى السما ولن نؤمن لرقيك حتى تنزل علينا كتابا نقرؤه ).
در پـايان اين آيات مى خوانيم كه خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه دربرابر اين پيشنهادهاى ضدونقيض و بى پايه و گاهى مضحك ((بگو: منزه است پروردگارم )) از اين سخنان بى معنى (قل سبحان ربى ).
((مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم )) (هل كنت الا بشرا رسولا ).
و وظـيفه پيامبر ارائه معجزه است به مقدارى كه صدق دعوت او ثابت شود وبيش از اين چيزى بر او نيست .