بازگشت

بهانه همگوني


در آيات گذشته سخن از بهانه جويى مشركان در زمينه نبوت پيامبراسلام بود,و در اينجا به بهانه همگونى اشاره كرده , مى گويد: ((تنها چيزى كه مانع شد مردم بعداز آمدن هدايت ايمان بياورند اين بود كه مى گفتند: آيا خدا انسانى را به عنوان پيامبر برانگيخته ))؟ (وما منع الناس ان يؤمنوا اذ جاهم الهدى الا ان قالوا ابعث اللّه بشرا رسولا ).
آيا باوركردنى است كه اين مقام والا وبسيار مهم بر عهده انسانى گذارده شود؟.
آيا نبايد اين رسالت عظيم را بر دوش نوع برترى همچون فرشتگان بگذارند,تا از عهده آن به خوبى برآيد, انسان خاكى كجا و رسالت الهى كجا؟ افلاكيان شايسته اين مقامند نه خاكيان !.
ايـن منطق سست و بى پايه مخصوص به يك گروه و دو گروه نبود, بلكه شايداكثر افراد بى ايمان در طول تاريخ در برابر پيامبران به آن توسل جسته اند.
(آيـه ) قرآن در يك جمله كوتاه و روشن پاسخ پرمعنايى به همه آنها داده مى گويد: ((بگو: (حتى ) اگـر در روى زمـيـن فرشتگانى (زندگى مى كردند, و) با آرامش گام برمى داشتند, ما از آسمان فـرشـتـه اى را بـه عـنـوان رسول بر آنها نازل مى كرديم ))(قل لو كان فى الا رض ملا ئكة يمشون مـطـمـئنـين لنزلنا عليهم من السما ملكارسولا ) يعنى همواره رهبر بايد از جنس پيروانش باشد, انسان براى انسانها و فرشته براى فرشتگان .
دلـيل اين همگونى رهبر و پيروان نيز روشن است , زيرا از يك سو مهمترين بخش تبليغى يك رهبر بـخـش عـمـلـى اوست همان الگو بودن و اسوه بودن , و اين تنها در صورتى ممكن است كه داراى همان غرائز واحساسات , وهمان ساختمان جسمى و روحى باشد.
از سوى ديگر رهبر بايد همه دردها, نيازها, و خواسته هاى پيروان خود را به خوبى درك كند تا براى درمان و پاسخگويى به آن آماده باشد.
به همين دليل پيامبران از ميان توده هاى مردم برخاسته اند.
(آيـه ) در تعقيب بحثهاى گذشته كه در زمينه توحيد و نبوت , و گفتگو بامخالفان بود, در اينجا يك نوع اعلام ختم بحث در اين مرحله و نتيجه گيرى از آن مى باشد.
نـخـسـت مـى گويد: اگر آنها دلائل روشن تو را در رابطه با توحيد و نبوت و معادنپذيرند به آنها اعـلام كـن و ((بـگـو: همين بس كه خدا ميان من و شما گواه باشد, چرا كه او از حال بندگانش آگـاه (و نـسـبـت بـه كارشان ) بيناست )) (قل كفى باللّه شهيدا بينى وبينكم انه كان بعباده خبيرا بصيرا).
در حـقيقت دو هدف از بيان اين عبارت در نظر بوده است S( نخست اين كه :مخالفان متعصب لجوج را تـهـديـد كند كه خداوند آگاه و بينا, شاهد و گواه اعمال ما وشماست , گمان نكنيد از محيط قدرت او بيرون خواهيد رفت , و يا چيزى ازاعمالتان بر او مخفى مى ماند.
ديگر اين كه پيامبر(ص ) با بيان اين عبارت ايمان قاطع خود را به آنچه گفته است ظاهر سازد چرا كـه قاطعيت گوينده در سخن خود, اثر عميق روانى در شنونده دارد, باشد كه اين تعبير محكم و قاطع كه توام با يك نوع تهديد ملايم نيز مى باشددر آنها اثر بگذارد قلبشان را تكان دهد و فكرشان را بيدار كند و به راه راست بخواند.
(آيه ) سپس اضافه مى كند: ((هركس را خدا هدايت كند, هدايت يافته واقعى اوست )) (ومن يهداللّه فهو المهتد).
((و هـر كـس را (بـه خاطر اعمالش ) گمراه سازد, هاديان و سرپرستانى غير خدابراى او نخواهى يافت )) (ومن يضلل فلن تجد لهم اوليا من دونه ).
تنها راه اين است كه باز هم به سوى او بازگردند و نور هدايت از او بطلبند.
ايـن دو جـمـله در حقيقت اشاره به اين است كه تنها استدلالات قوى و كوبنده براى ايمان آوردن كافى نيست , بلكه تا توفيق الهى و شايستگى هدايت در او پيدانشود محال است ايمان بياورد.
نطفه پاك ببايد كه شود قابل فيض ـــــ ورنه هر سنگ وگلى لؤلؤ ومرجان نشود!.
سـپـس بـه صـورت يك تهديد قاطع و كوبنده صحنه اى از صحنه هاى قيامت را كه نتيجه قطعى اعـمـال آنـهـاست به آنها نشان داده , مى فرمايد: ((ما آنها را در روز قيامت بر صورتهايشان محشور مى كنيم )) (ونحشرهم يوم القيمة على وجوههم ).
به جاى اين كه مستقيم و ايستاده راه بروند فرشتگان عذاب آنان را به صورتشان بر زمين مى كشند يا همچون خزندگان بر صورت و سينه مى خزند.
و نيز ((آنها در حالتى كه نابينا و لال و كر هستند)) به آن دادگاه بزرگ واردمى شوند (عميا وبكما وصما).
مواقف و مراحل قيامت مختلف است در بعضى از مراحل و مواقف آنها كورو كر و نابينا هستند, ولى در مـراحـل ديـگرى چشمشان بينا و گوششان شنوا وزبانشان باز مى شود, تا صحنه هاى عذاب را بـبـينند و سرزنشهاى سرزنش كنندگان رابشنوند و به ناله و فرياد و اظهار ضعف بپردازند و اين خود يك نوع مجازات براى آنهاست .
و نـيز مجرمان از ديدن آنچه مايه سرور است و از شنيدن آنچه مايه نشاط و ازگفتن آنچه موجب نـجـات مـى بـاشد محرومند و به عكس آنچه كه مايه زجر و ناراحتى است مى بينند و مى شنوند و مى گويند.
ودر پايان آيه مى فرمايد: ((جايگاه هميشگى آنها دوزخ است )) (ماويهم جهنم ).
اما گمان نكنيد آتشش همچون آتشهاى دنيا سرانجام به خاموشى مى گرايد نه ((هر زمان التهاب آن فرو مى نشيند شعله تازه اى بر آنها مى افزائيم )) (كلما خبت زدناهم سعيرا).