بازگشت

آخرين بهانه ها


بـه دنـبال ايرادهاى سست و بى اساس مشركان , در اين آيه به آخرين بهانه هاى آنها مى رسيم , و آن ايـن كـه : آنـهـا مى گفتند چرا پيامبر, خدا را به نامهاى متعددى مى خواند با اين كه مدعى توحيد است قرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((بگو: شما او رابه نام ((اللّه )) بخوانيد و يا به نام رحمان هركدام را بـخـوانـيـد فرق نمى كند براى اونامهاى متعدد نيك است )) (قل ادعوااللّه اوادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الا سماالحسنى ).
ايـن كـوردلان گـاه بـراى يـك شخص , يا يك مكان و مانند آن اسمهاى مختلفى مى گذارند كه هركدام معرف گوشه اى از زواياى وجود او بود.
آيـا بـا ايـن حال تعجب دارد خدايى كه وجودش از هر نظر بى نهايت است ومنبع و سرچشمه همه كـمـالات , نـعـمـتها و تمام نيكيهاست وبه تناسب هر كارى كه انجام مى دهد و هر كمالى كه ذات مقدسش دارد نام مخصوص داشته باشد؟!.
در پايان آيه نظر به گفتگوى مشركان در مكه در رابطه با نماز پيامبر(ص ) و اين كه مى گفتند: او نماز خود را بلند مى خواند و ما را ناراحت مى كند, اين چه عبادتى است ؟ اين چه برنامه اى است ؟ به پيامبر(ص ) دستور مى دهد: ((نمازت را زياد بلندمخوان , زياد هم آهسته مخوان , بلكه ميان اين دو راه اعتدال را انتخاب كن )) (ولا تجهر بصلا تك ولا تخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا ).
آيـه مـى گويد: نه بيش از حد بلند بخوان و فرياد بزن , و نه بيش از حد آهسته كه تنها حركت لبها مشخص شود و صدايى به گوش نرسد.
(آيـه ) سـرانـجام به آخرين آيه اين سوره مى رسيم آيه اى كه با حمد خداوندسوره را پايان مى دهد همان گونه كه با تسبيح ذات پاك او سوره آغاز شده بود, و درحقيقت اين آيه نتيجه اى است بر كل بحثهاى توحيدى اين سوره و محتواى همه آن مفاهيم توحيدى .
روى سخن را به پيامبر كرده , چنين مى گويد: ((بگو: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه نـه فرزندى براى خود انتخاب كرده و نه شريكى در حكومت ومالكيت جهان دارد, و نه سرپرستى بـراى حـمـايـت در بـرابـر ذلت و ناتوانى )) (وقل الحمد للّه الذى لم يتخذ ولدا ولم يكن له شريك فى الملك ولم يكن له ولى من الذل ).
و چـنـين خدايى با چنان صفات از هر چه فكر كنى برتر و بالاتر است بنابراين ((او را بزرگ دار و به عظمت بى انتهايش آشنا شو)) (وكبره تكبيرا).
آيـه فـوق هـرگـونـه كـمـك كـار و شبيه را از خداوند نفى مى كند, چه آن كس كه پايين تر باشد (هـمـچـون فرزند) و آن كس كه همسان باشد (همچون شريك ) و آن كس كه برتر باشد (همچون ولى ).
مـرحـوم ((طـبرسى )) در ((مجمع البيان )) از بعضى مفسران نقل مى كند كه اين آيه ناظر به نفى اعـتـقاد انحرافى سه گروه است : نخست مسيحيان و يهود كه براى خدافرزند قائل بودند, و ديگر مـشـركـان عرب كه براى او شريكى مى پنداشتند, و لذا درمراسم حج مى گفتند: لبيك لا شريك لك , الا شريكا هو لك ! و ديگر ستاره پرستان ومجوس , چرا كه آنها براى خدا ولى و حامى قائل بودند .
((پايان سوره اسرا)).
و پايان جلد دوم برگزيده تفسير نمونه .