بازگشت

دعوت جهاني پيامبر


در حديثى از امام مجتبى (ع ) چنين مى خوانيم : عده اى از يهود نزدپيامبر(ص ) آمدند و گفتند: اى محمد تويى كه گمان مى برى فرستاده خدايى وهمانند موسى (ع ) بر تو وحى فرستاده مى شود ؟!.
پـيامبر(ص ) كمى سكوت كرد, سپس فرمود: آرى منم سيد فرزندان آدم و به اين افتخار نمى كنم , من خاتم پيامبران و پيشواى پرهيزكاران و فرستاده پروردگارجهانيانم .
آنها سؤال كردند به سوى چه كسى ؟ به سوى عرب يا عجم يا ما؟.
خداوند آيه مورد بحث را نازل كرد, و رسالت پيامبر(ص ) را به تمام جهانيان با صراحت در ضمن آن شرح داد.
نـخـسـت بـه پـيـامبر(ص ) دستور مى دهد: ((بگو: اى مردم ! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم )) (قل يا ايها الناس انى رسول اللّه اليكم جميعا).
ايـن آيه همانند آيات بسيار ديگرى از قرآن مجيد, دليل روشنى بر جهانى بودن دعوت پيامبر(ص ) است .
سپس خدايى را كه پيامبر(ص ) به سوى او دعوت مى كند با سه صفت معرفى مى كند: ((خداوندى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست )) (الذى له ملك السموات والا رض ).
خداوندى كه ((معبودى شايسته پرستش , جز او وجود ندارد)) (لا اله الا هو).
خداوندى كه ((زنده مى كند و مى ميراند)) و نظام حيات و مرگ به فرمان اوست (يحيى ويميت ).
و در پـايـان از هـمـه مردم جهان دعوت مى كند كه ((به خدا و فرستاده او پيامبردرس نخوانده و قيام كننده از ميان توده هاى جمعيت , ايمان بياوريد)) (فمنوا باللّه ورسولاه لنبى الا مى ).
((پـيـامـبرى كه (تنها ديگران را دعوت به اين حقايق نمى كند, بلكه در درجه اول خودش به آنچه مى گويد, يعنى ) به خدا و سخنان او ايمان دارد)) (الذى يؤمن باللّه وكلماته ).
نـه تـنـهـا آيـاتـى را كـه بر خودش نازل شده مى پذيرد, بلكه تمام كتب راستين انبيا پيشين را نيز مى پذيرد.
تـمـام تـاريخ پيامبر(ص ) به اين حقيقت گواهى مى دهد, كه او بيش از همه به تعليمات خويش و آيات قرآن پاى بند بود و ايمان داشت .
آرى ! از چـنـين پيامبرى بايد پيروى كنيد, تا نور هدايت در قلب شما بتابد ودر مسير سعادت قرار گيريد, مى فرمايد: ((و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد))(واتبعوه لعلكم تهتدون ).
اشـاره به اين كه ايمان به تنهايى كافى نيست , بلكه در صورتى مفيد خواهدبود كه با پيروى عملى تكميل گردد.
(آيـه ) در ايـن آيـه باز سخن پيرامون بنى اسرائيل و سرنوشت و رويدادهاى تاريخ آنهاست , نخست اشـاره بـه واقـعـيـتـى مـى كند كه شبيه آن را در قرآن بسيارديده ايم واقعيتى كه حكايت از روح حـق طـلـبـى قـرآن دارد, و آن احـتـرام بـه مـوقـعيت اقليتهاى صالح است يعنى : چنان نبود كه بنى اسرائيل يكپارچه فاسد و مفسد باشندو اين نژاد عموما مردمى گمراه و سركش معرفى شوند, بلكه در برابر اكثريت مفسده جو, اقليتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با كارهاى اكثريت , قرآن براى اين اقليت صالح اهميت خاصى قائل شده است .
مـى گـويد: ((از قوم موسى (ع ) گروهى هستند كه دعوت به سوى حق مى كنند وحاكم به حق و عدالتند)) (ومن قوم موسى امة يهدون بالحق وبه يعدلون ).
ايـن آيـه مـمكن است اشاره به گروه كوچكى باشد كه در برابر سامرى و دعوت او تسليم نشدند و هـمه جا حامى و طرفدار مكتب موسى (ع ) بودند و يا گروههاى صالح ديگرى كه بعد از موسى (ع ) به روى كار آمدند.