بازگشت

دانشمندي كه در خدمت فراعنه در آمد


در اينجا اشاره به يكى ديگر از داستانهاى بنى اسرائيل شده است .
نخست روى سخن را به پيامبر كرده , مى گويد: ((و بر آنها بخوان داستان آن كس را كه آيات خود را بـه او داديـم ولـى سرانجام خود را از آن تهى ساخت و گرفتاروسوسه هاى شيطان گشت و از گـمـراهـان گـرديـد)) (واتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنافانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين ).
(آيـه ) در اين آيه اين موضوع را چنين تكميل مى كند كه ((و اگرمى خواستيم (مى توانستيم او را در هـمـان مسير حق به اجبار نگاه داريم ) و به وسيله آن آيات و علوم , مقام والا بدهيم )) (ولو شئنا لرفعناه بها).
ولـى مـسـلـم است كه نگاهدارى اجبارى افراد در مسير حق با سنت پروردگاركه سنت اختيار و آزادى اراده اسـت , سـازگـار نـيـست و نشانه شخصيت و عظمت كسى نخواهد بود, لذا بلافاصله اضافه مى كند:.
مـا او را به حال خود رها كرديم ((و او به پستى گراييد و از هواى نفس پيروى كرد)) (ولكنه اخلد الى الا رض واتبع هويه ).
سـپـس اين شخص را تشبيه به سگى مى كند كه هميشه زبان خود را همانندحيوانات تشنه بيرون آورده , مى گويد: ((او همانند سگ است كه اگر به او حمله كنى دهانش باز و زبانش بيرون است و اگـر او را بـه حـال خـود واگذارى باز چنين است ))(فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ).
او بر اثر شدت هوى پرستى و چسبيدن به لذات جهان ماده , يك حال عطش نامحدود و پايان ناپذير بـه خـود گرفته كه همواره دنبال دنياپرستى مى رود, همچون يك ((سگ هار)) كه بر اثر بيمارى هارى حالت عطش كاذب به او دست مى دهد و درهيچ حال سيراب نمى شود.
سپس اضافه مى كند كه : ((اين مثل (مخصوص به اين شخص معين نيست ,بلكه ) مثالى است براى همه جمعيتهايى كه آيات خدا را تكذيب كنند)) (ذلك مثل القوم الذين كذبوا بياتنا).
((ايـن داسـتان را براى آنها بازگو كن , شايد درباره آن بينديشند)) و مسيرصحيحى را پيدا كنند (فاقصص القصص لعلهم يتفكرون ).