بازگشت

كفران يك نعمت بزرگ


در ايـنـجا به گوشه ديگرى از حالات مشركان و طرز تفكر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا كه آيه قبل اشاره به توحيد افعالى خدا بود,آيات بعد مكمل آنها محسوب مى شود.
نـخست مى گويد: ((او كسى است كه (همه ) شما را از يك فرد آفريد وهمسرش را نيز از جنس او قرار داد تا در كنار او بياسايد)) (هو الذى خلقكم من نفس واحدة وجعل منها زوجها ليسكن اليها).
اين دو در كنار هم زندگى آرام بخشى داشتند, ((اما هنگامى كه زوج با همسرخود آميزش جنسى كرد, بارى سبك برداشت (به گونه اى كه در آغاز كار اين حمل براى او مشكلى ايجاد نمى كرد, و با داشتن حمل ) به كارهاى خود همچنان ادامه مى داد)) (فلما تغشيها حملت حملا خفيفا فمرت به ).
امـا بـا گذشت شب و روز, حمل او كم كم سنگين شد ((و چون سنگين شد))(فلما اثقلت ) در اين هـنـگـام دو هـمـسـر, انتظار فرزندى را مى كشيدند و آرزو داشتندخداوند فرزند صالحى به آنها مـرحمت كند, لذا ((متوجه درگاه خدا شدند و پروردگارخويش را چنين خواندند: بار الها ! اگر بـه مـا فـرزنـد صـالـحى عطا كنى از شكرگزاران خواهيم بود)) (دعوااللّه ربهما لئن آتيتنا صالحا لنكونن من الشاكرين ).
(آيـه ) ((ولـى هـنگامى كه خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شايستگى كامل به آنها داد, آنها براى خدا در اين نعمت بزرگ شركايى قائل شدند, اما خداوندبرتر و بالاتر از شرك آنهاست )) (فلما آتيهما صالحا جعلا له شركا فيما آتيهما فتعالى اللّه عما يشركون ).
(آيـه ) بـه دنـبـال ايـن جريان , قرآن بار ديگر فكر و عقيده بت پرستى را با بيان روشن و كوبنده اى مـحكوم مى كند, و مى گويد: ((آيا اينها موجوداتى را شريك خداقرار مى دهند كه قادر بر آفرينش چيزى نيستند, بلكه خودشان مخلوق اويند))(ايشركون ما لا يخلق شيئا وهم يخلقون ).
(آيـه ) بـه عـلاوه ((ايـن مـعـبـودهـاى سـاختگى (در هيچ يك از مشكلات ) قادرنيستند پرستش كـنـنـدگان خود را يارى كنند, و حتى قادر نيستند خود را نيز (در برابرمشكلات ) يارى دهند)) (ولا يستطيعون لهم نصرا ولا انفسهم ينصرون ).
(آيـه ) ايـن مـعـبـودها آنچنان هستند كه ((اگر شما بخواهيد آنها را هدايت كنيد, از شما پيروى نخواهند كرد)) و حتى عقل و شعور آن را ندارند (وان تدعوهم الى الهدى لا يتبعوكم ).
آنها كه چنين هستند و نداى هاديان را نمى شنوند, چگونه مى توانند ديگران را هدايت كنند؟.
بـه هـر حـال ((بـراى شـمـا مساوى است , خواه آنها را, دعوت به سوى حق كنيدو يا در برابرشان خـامـوش باشيد)) در هر دو صورت , اين گروه بت پرستان لجوج ,دست بردار نيستند (سوا عليكم ادعوتموهم ام انتم صامتون ).
(آيـه ) ايـن آيـه و آيـه بـعـد همچنان بحثهاى توحيد و مبارزه با شرك را ادامه مى دهد, و پرستش غيرخدا را عملى سفيهانه و دور از منطق و عقل معرفى مى نمايد و با چهار دليل , منطق بت پرستان را ابطال مى كند.
نـخـسـت مـى گـويـد: ((آنـهايى را كه شما جز خدا مى خوانيد (و عبادت مى كنيد و از آنان يارى مى طلبيد) بندگانى همچون خود شما هستند)) ! (ان الذين تدعون من دون اللّه عباد امثالكم ).
بـنـابـراين معنى ندارد كه انسان در مقابل چيزى كه مثل خود او محكوم قوانين طبيعت است , به سجده بيفتد و دست نياز به سوى او دراز كند و مقدرات وسرنوشتش را در دست او بداند.
سـپـس اضـافه مى كند: اگر فكر مى كنيد آنها قدرت و شعورى دارند ((آنها رابخوانيد بايد جواب شما را بدهند اگر راست مى گوييد)) (فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين ).
و اين دومين دليلى است كه براى ابطال منطق آنها بيان شده .
(آيـه ) در سـومـيـن بـيان روشن مى سازد كه آنها حتى از بندگان خود پست تروناتوانترند: خوب بنگريد ((آيا آنها لااقل همانند شما پاهايى دارند كه با آن راه بروند)) (الهم ارجل يمشون بها).
((يـا دسـتهايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند و كارى انجام دهند)) (ام لهم ايديبطشون بها) ((يا چشمهايى دارند كه با آن ببينند)) (ام لهم اعين يبصرون بها).
((يا گوشهايى دارند كه با آن بشنوند)) (ام لهم اذان يسمعون بها).
بـه ايـن تـرتيب آنها به قدرى ضعيفند, كه حتى براى جابه جا شدن نياز به كمك شما دارند و براى دفاع از موجوديت خود, نيازمند به حمايت هستند.
سرانجام در پايان آيه ضمن تعبير ديگرى كه در حكم چهارمين استدلال است مى گويد: اى پيامبر ! ((بـگـو: ايـن معبودهايى را كه شما شريك خدا قرار داده ايدبر ضد من بخوانيد و همگى دست به دسـت هـم دهـيـد و بـراى من تا آنجا كه مى توانيدنقشه بكشيد و در اين كار هيچ گونه تاخير روا مـداريـد)) بـبـينيم با اين حال كارى از همه شما ساخته است ؟ (قل ادعوا شركاكم ثم كيدون فلا تنظرون ).
يـعـنـى اگـر مـن دروغ مـى گـويم و آنها مقربان خدا هستند و من به حريم احترامشان جسارت كرده ام , پس چرا آنها بر من غضب نمى كنند.