بازگشت

غزوه بدر نخستين درگيري مسلحانه اسلام و كفر


چـون در آيـات گـذشـتـه اشـاره اى به جنگ بدر شد, قرآن مجيد بحث را به جنگ بدر كشانده و فرازهاى حساسى از آن را تشريح مى كند.
براى روشن شدن تفسير اين آيات و آيات آينده قبلا بايد فشرده اى از جريان اين جهاد اسلامى را از نظر بگذرانيم , تا ريزه كاريها و اشاراتى كه در اين آيات هست كاملا روشن گردد.
غزوه بدر از اينجا آغاز شد كه ((ابوسفيان )) بزرگ ((مكه )) در راس يك كاروان نسبتا مهم تجارتى كـه از چـهـل نفر با 50 هزار دينار مال التجاره تشكيل مى شد از شام به سوى مدينه باز مى گشت , پـيـامـبر(ص ) به ياران خود دستور داد آماده حركت شوند و به طرف اين كاروان بزرگ كه قسمت مـهـمـى از سـرمـايه دشمن را با خود حمل مى كرد بشتابند و با مصادره كردن اين سرمايه , ضربه سختى بر قدرت اقتصادى و درنتيجه بر قدرت نظامى دشمن وارد كنند.
ابـوسـفـيـان از يـك سـو به وسيله دوستان خود در مدينه از اين تصميم پيامبر(ص ) آگاه شد واز سـوى ديگر چون موقعى كه اين كاروان براى آوردن مال التجاره به سوى شام مى رفت نيز مورد چنين تعرض احتمالى قرار گرفته بود, قاصدى رابه سرعت به مكه فرستاد,قاصد درحالى كه طبق توصيه ابـوسـفـيـان بـيـنـى وگـوش شـتـرخودرا دريده وخون به طرز هيجان انگيزى از شتر مى ريخت وپـيراهن خودرا از دوطرف پاره كرده و وارونه سوار بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خـودجـلب كند, وارد مكه شد, وفرياد برآورد: ((اى مردم پيروزمند ! كاروان خودرا دريابيد,كاروان خودرا دريابيد))!.
و از آنـجـا كـه بـسيارى از مردم مكه در اين كاروان سهمى داشتند مردم به سرعت بسيج شدند و حـدود 950 نـفـر مـرد جـنگى كه جمعى از آنها بزرگان وسرشناسان مكه بودند با هفتصد شتر و يكصد راس اسب به حركت درآمدند, وفرماندهى لشكر به عهده ((ابوجهل )) بود.
پيامبراسلام (ص ) با 313 نفر كه تقريبا مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشكيل مى دادند به نزديكى سرزمين بدر, بين راه مكه و مدينه رسيده بود كه خبر حركت سپاه قريش به او رسيد.
در ايـن هنگام با ياران خود مشورت كرد كه آيا به تعقيب كاروان ابوسفيان ومصادره اموال كاروان بـپـردازد و يـا بـراى مـقـابله با سپاه آماده شود جمعى مقابله باسپاه دشمن را ترجيح دادند ولى گـروهـى از اين كار اكراه داشتند, ولى پيامبر(ص )نظر گروه اول را پسنديد, و دستور داد آماده حمله به سپاه دشمن شوند.
از طـرفى جمعى از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته بودند, و اصرارداشتند كه مبارزه با اين گروه عظيم كه هيچ گونه موازنه اى با آنها ندارد صلاح نيست ,ولى پيامبر(ص ) با اين وعده الهى آنـهـا را دلـگرم ساخت و گفت : ((خداوند به من وعده داده كه بر يكى از دو گروه پيروز خواهيد شد, يا بر كاروان قريش يا برلشكرشان , و وعده خداوند تخلف ناپذير است )).
سپس به مسلمانان دستور داد كه در كنار چاه بدر فرود آيند.
در اين گير و دار ابوسفيان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهايى بخشد, و از طريق ساحل دريـا (دريـاى احـمـر) از بـيـراهه به سوى مكه با عجله بشتابد,و به وسيله قاصدى به لشكر پيغام فـرستاد كه خدا كاروان شما را رهايى بخشيد, من فكر مى كنم مبارزه با محمد در اين شرايط لزوم نـدارد ولـى رئيس لشكر ابوجهل به بتهاى بزرگ ((لات )) و ((عزى )) قسم ياد كرد كه ما نه تنها با آنها مبارزه مى كنيم بلكه تاداخل مدينه آنها را تعقيب خواهيم كرد.
سـرانـجـام لـشكر قريش نيز وارد سرزمين بدر شد, و غلامان خود را براى آوردن آب به سوى چاه فـرستادند, ياران پيامبر(ص ) آنها را گرفته و براى بازجويى به خدمت پيامبر(ص ) آوردند, حضرت از آنـها پرسيد شما كيستيد ؟ گفتند: غلامان قريشيم ,فرمود: تعداد لشكر چند نفر است , گفتند: اطلاعى از اين موضوع نداريم فرمود: هرروز چند شتر براى غذا مى كشند, گفتند: نه تا ده شتر.
فرمود: جمعيت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراك يكصد مردجنگى ).
مـحيط, محيط رعب آور و به راستى وحشتناكى بود, لشكر قريش كه با ساز وبرگ جنگى فراوان و نـيـرو و غـذاى كـافى و حتى زنان خواننده و نوازنده براى تهييج ياسرگرمى لشكر قدم به ميدان گـذارده بودند, خود را با حريفى روبرو مى ديدند كه باورشان نمى آمد, با آن شرايط قدم به ميدان جنگ بگذارند.
مـشكل ديگرى كه جنگجويان از آن وحشت داشتند, وضع ميدان بدر بود كه از شنهاى نرم كه پاها در آن فـرو مى رفت پوشيده بود, در آن شب باران جالبى باريد,هم توانستند با آب آن وضو بسازند, خود را شستشو و صفا دهند و هم زمين زير پاى آنها سفت و محكم شد, و عجب اين كه اين رگبار در سمت دشمن بطور شديد بودكه آنها را ناراحت ساخت .
خبر تازه اى كه به وسيله گزارشگران مخفى لشكر اسلام دريافت شد وبسرعت در ميان مسلمانان انـعـكاس يافت اين بود كه آنها گزارش دادند, كه لشكرقريش با آن همه امكانات , سخت بيماكند گويى خداوند لشكرى از وحشت درسرزمين قلب آنها فرو ريخته است .
فـردا صبح لشكر كوچك اسلام با روحيه اى نيرومند در برابر دشمن صف كشيدند قبلا پيامبر(ص ) بـه آنـها پيشنهاد صلح كرد تا عذر و بهانه اى باقى نماندبعضى از سران قريش نيز مايل بودند صلح كنند, ولى باز ابوجهل مانع شد.
سـرانـجـام آتش جنگ شعله ور گرديد ((حمزه )) عموى پيامبر(ص ) و ((على ))(ع )كه جوانترين افـراد لشكر بودند و جمعى ديگر از جنگجويان شجاع اسلام درجنگهاى تن به تن كه سنت آن روز بود, ضربات شديدى بر پيكر حريفان خود زدندو آنها را از پاى درآوردند.
پـيـامـبـر(ص ) دست به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: يا رب ان تهلك هذه العصابة , لم تعبد: ((اگر اين گروه كشته شوند كسى تو را پرستش نخواهد كرد)).
باد بشدت به سوى لشكر قريش مى وزيد و مسلمانان پشت به باد به آنهاحمله مى كردند.
در نـتـيـجه هفتاد نفر از سپاه دشمن كه ابوجهل در ميان آنها بود, كشته شدند ودر ميان خاك و خـون غـلتيدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسير گشتند ولى مسلمانان تعداد كمى كشته بيشتر نـداشـتـنـد و بـه ايـن ترتيب نخستين پيكار مسلحانه مسلمانان با دشمن نيرومندشان با پيروزى غيرمنتظره اى پايان گرفت .
اكنون باز كرديم به تفسير آيه :.
در ايـن آيـه نخست اشاره به وعده پيروزى اجمالى خداوند در جريان جنگ بدر شده , و مى گويد: ((به ياد بياوريد هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) در اختيار شما قرار خواهدگرفت )) (واذ يعدكم اللّه احدى الطائفتين انها لكم ).
امـا شـمـا بـراى پرهيز از دردسرهاى جنگ و تلفات و ناراحتيهاى ناشى از آن ((دوست مى داشتيد كاروان در اختيارتان قرار بگيرد, نه لشكر قريش )) (وتودون ان غير ذات الشوكة تكون لكم ).
يـعـنـى , گـروهـى از شما روى حس راحت طلبى يا علاقه به منافع مادى , ترجيح مى دادند كه با مـال الـتـجاره دشمن روبرو شوند, نه با سربازان مسلح , در حالى كه پايان جنگ نشان داد, صلاح و مـصـلـحت قطعى آنها در اين بود كه قدرت نظامى دشمن رادرهم بكوبند, تا راه براى پيروزيهاى بزرگ آينده هموار گردد.
لذا به دنبال آن مى گويد: ((خدا مى خواهد به اين وسيله حق را با كلمات خودتثبيت كند (و آيين اسـلام را تـقويت نمايد) و ريشه كافران را قطع كند)) (ويريداللّه ان يحق الحق بكلماته ويقطع دابر الكافرين ).
اين تنها درسى براى مسلمان آن روز نبود, بلكه مسلمانان امروز نيز بايد از اين تعليم آسمانى الهام بـگـيـرنـد, هـرگز به خاطر مشكلات و ناراحتيها و زحمات طاقت فرسا از برنامه هاى اصولى چشم نپوشند وبه سراغ برنامه هاى غيراصولى وساده و كم زحمت نروند.
(آيـه ) در ايـن آيـه باز هم بطور آشكارتر پرده از روى مطلب بر مى دارد كه هدف اصلى اين برنامه (درگيرى مسلمانان با لشكر دشمن در ميدان بدر) اين بود كه حق (يعنى توحيد و اسلام و عدالت و آزادى بـشر از چنگال خرافات و اسارتها و مظالم )تثبيت و جاى گير شود و باطل (يعنى شرك و كـفـر و بـى ايـمـانـى و ظلم و فساد) ابطال گردد و از ميان برود, هرچند مجرمان كراهت داشته باشند)) (ليحق الحق ويبطل الباطل ولو كره المجرمون ).