بازگشت

فلسفه تشريع جهادـ


سـپـس توضيح بيشترى در باره اين ستمديدگانى كه اذن دفاع به آنها داده شده است مى دهد, و مـنـطـق اسلام را در زمينه اين بخش از جهاد روشنتر مى سازد,مى گويد: ((همان كسانى كه به ناحق از خانه و شهر خود اخراج شدند)) (الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق ).
((جز اين كه مى گفتند: پروردگار ما خداوند يكتاست ))! (الا ان يقولوا ربنا اللّه ).
سپس يكى از فلسفه هاى تشريع جهاد را اين چنين بازگو مى كند: ((و اگرخداوند بعضى از مردم را بـه وسيله بعضى ديگر دفع نكند ديرها و صومعه ها, ومعابد يهود و نصارا, و مساجدى كه نام خدا در آن بـسيار برده مى شود, ويران مى گردد)) (ولولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع وبيع وصلوات ومساجد يذكر فيها اسم اللّه كثيرا).
اصولا هرگونه دعوت به خداپرستى بر ضد جبارانى است كه مى خواهندمردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پيدا كنند تمام اين مراكز را باخاك يكسان خواهند كرد.
و در پايان آيه بار ديگر وعده نصرت الهى را تكرار و تاكيد كرده , مى گويد: ((وخداوند كسانى را كه يارى او كنند (و از آيين ) و مراكز عبادتش دفاع نمايند) يارى مى كند)) (ولينصرن اللّه من ينصره ).
و بدون شك اين وعده خدا انجام شدنى است چرا كه ((او قوى و قادر وغيرقابل شكست است )) (ان اللّه لقوى عزيز).
مدافعان خط توحيد تصور نكنند در اين ميدان مبارزه حق و باطل , و در برابرانبوه عظيم دشمنان سرسخت تنها و بدون تكيه گاهند.
(آيه )ـاين آيه كه تفسيرى است در مورد ياران خدا كه در آيه قبل وعده يارى به آنها داده شده است چـنـيـن مـى گـويد: ((آنها كسانى هستند كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيم نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى نمايند)) (الذين ان مكناهم فى الا رض اقاموا الصلوة وآتوا الزكوة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر).
آنـهـا هـرگـز پـس از پـيـروزى , هـمـچـون خودكامگان و جباران , به عيش و نوش ولهو و لعب نـمـى پردازند, و در غرور و مستى فرو نمى روند, بلكه پيروزيها و موفقيتهارا نردبانى براى ساختن خـويـش و جـامعه قرار مى دهند ارتباطشان با خدا محكم و باخلق خدا نيز مستحكم است چرا كه ((صلوة )) (نماز) سمبل پيوند با خالق است , و((زكات )) رمزى براى پيوند با خلق , و امر به معروف و نـهـى از منكر پايه هاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مى شود و در همين چهار صفت بـراى مـعـرفـى ايـن افـراد كافى است و در سايه آن ساير عبادات و اعمال صالح و ويژگيهاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته فراهم است .
و در پايان آيه مى فرمايد: ((و پايان همه كارها از آن خداست )) (وللّه عاقبة الا مور).
يعنى , همان گونه كه آغاز هر قدرت و پيروزى از ناحيه خدا مى باشد سرانجام نيز تمام اينها به او باز مى گردد كه ((انا للّه وانا اليه راجعون )).
در اين آيات به دو قسمت مهم از فلسفه هاى جهاد اشاره شده است .
نخست جهاد ((مظلوم )) در برابر ((ظالم و ستمگر)) كه حق مسلم طبيعى وفطرى و عقلى اوست كه تن به ظلم ندهد, برخيزد و فرياد كند.
ديـگـر جـهاد در برابر طاغوتهايى است كه قصد محو نام خدا را از دلها و ويران ساختن معابدى كه مركز بيدارى افكار است دارند.
(آيـه )ـاز آنـجـا كه در آيات گذشته سخن از مشكلات طاقت فرسايى بود كه دشمنان اسلام براى مـؤمـنـان فـراهم ساخته بودند, در اين آيه از يك سو دلدارى به پيامبر(ص ) و مؤمنان مى دهد و از سـوى ديـگـر عاقبت شوم كافران را روشن ساخته ,مى گويد: ((و اگر تو را تكذيب كنند (غمگين مباش ) چرا كه پيش از آنها قوم نوح وعاد و ثمود, پيامبرانشان را تكذيب كردند)) (وان يكذبوك فقد كذبت قبلهم قوم نوح وعاد وثمود).
(آيـه )ـ((و همچنين قوم ابراهيم و قوم لوط)) اين دو پيامبر بزرگ را تكذيب نمودند (وقوم ابرهيم وقوم لوط).
(آيـه )ـ((و اصـحـاب مدين (قوم شعيب ) و نيز موسى (از سوى فرعونيان )تكذيب شد)) (واصحاب مدين وكذب موسى ).
هـمـان گـونه كه اين مخالفتها و تكذيبها موجب سستى اين پيامبران بزرگ دردعوتشان به سوى توحيد و حق و عدالت نگشت , مسلما در روح پاك و پراستقامت تو نيز اثر نخواهد گذارد.
ولـى ايـن كافران كوردل تصور نكنند براى هميشه مى توانند به اين برنامه هاى ننگين ادامه دهند: ((اما من (در گذشته ) به كافران مهلت دادم (تا امتحان خود را كاملابدهند, و بر آنها اتمام حجت شود, و غرق ناز و نعمت گردند) سپس آنها را زيرضربات مجازات گرفتم )) (فامليت للكافرين ثم اخذتهم ).
((ديدى چگونه (عمل آنها را) انكار نمودم )) و چگونه به آنان پاسخ گفتم ؟(فكيف كان نكير).
نـعـمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بدبختى به آنها دادم , حياتشان را گرفتم ومرگ در عوض آن دادم .
(آيـه )ـدر ايـن آيـه , چـگونگى مجازات خدا را كه در جمله قبل سربسته بودبطور گسترده بيان كـرده , مـى فرمايد: ((چه بسيار شهرها و آباديها كه ما آنها را هلاك كرديم در حالى كه آنها ظالم و ستمگر بودند)) (فكاين من قرية اهلكناها وهى ظالمة ).
((پس آنها بر سقفهاى خود فرو ريختند)) (فهى خاوية على عروشها).
يعنى شدت حادثه به قدرى بود كه نخست سقفها فرو ريخت و بعد ديوارهابه روى سقفها!.
((و چـه بـسـيـار چاههاى پرآبى كه (صاحبانش نابود و) آبهايش در زمين فرو رفته بود و معطل و بى مصرف ماندند)) (وبئر معطلة )نه كسى از آنها آبى مى كشد و نه تشنه اى از آن سيراب مى گردد.
((و چه بسيار قصرهاى پرشكوه و كاخهاى سر به آسمان كشيده و به صورت زيبا گچكارى شده )) ويران گشتند و صاحبانش به ديار عدم شتافتند (وقصر مشيد).
و به اين ترتيب هم مساكن پرزرق و برق و مستحكم آنها بى صاحب ماند و هم آبهايى كه مايه آبادى زمينهايشان بود.