بازگشت

جنبه هاي آموزنده اين داستان ـ


ايـن مـاجراى عجيب تاريخى كه قرآن آن را خالى از هرگونه خرافه و مطالب بى اساس و ساختگى آورده است , مانند همه داستانهاى قرآن مملو از نكات سازنده تربيتى است .
الـف ) نـخستين درس اين داستان همان شكستن سد تقليد و جدا شدن ازهم رنگى با محيط فاسد اسـت اصـولا انسان بايد ((سازنده محيط)) باشد نه ((سازش كاربا محيط)) و به عكس آنچه سست عـنـصـران فاقد شخصيت مى گويند: ((خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو)) افراد با ايمان و صاحبان افكار مستقل مى گويند:((همرنگ جماعت شدنت رسوايى است ))!.
ب ) ((هجرت )) از محيطهاى آلوده , درس ديگرى از اين ماجراى عبرت انگيزاست .
ج ) ((تقيه )) به معنى سازنده اش درس ديگر اين داستان است , ومى دانيم تقيه چيزى جز اين نيست كـه انـسان موضع واقعى خود را در جايى كه افشاگرى بى نتيجه است مكتوم دارد تا نيروى خودرا براى موقع مبارزه وضربه زدن بر دشمن حفظ كند.
د) عـدم تـفـاوت در ميان انسانها در مسير اللّه و قرار گرفتن ((وزير)) در كنار((چوپان )) و حتى سـگ پـاسـبـانى كه راه آنها را مى سپرد, درس ديگرى در اين زمينه است , تا روشن شود امتيازات دنياى مادى , و مقامات مختلف آن كمترين تاثيرى درجدا كردن صفوف رهروان راه حق ندارد كه راه حق راه توحيد است و راه توحيد راه يگانگى همه انسانهاست .
ه ) امدادهاى شگفت آور الهى به هنگام بروز بحرانها نتيجه ديگرى است كه به ما مى آموزد.
و) آنـهـا در اين داستان درس ((پاكى تغذيه )) حتى در سخت ترين شرايط را به ما آموختند, چرا كه غـذاى جـسـم انـسان اثر عميقى در روح و فكر و قلب او دارد, وآلوده شدن به غذاى حرام و ناپاك انسان را از راه خدا و تقوا دور مى سازد.
ز) لـزوم تـكـيـه بر مشيت خدا, و استمداد از لطف او, گفتن ((انشااللّه )) درخبرهايى كه از آينده مى دهيم , درس ديگرى بود.
ح ) لزوم بحث منطقى در برخورد با مخالفان درس آموزنده ديگر اين داستان است .
ط) بـالاخـره مساله امكان معاد جسمانى و بازگشت انسانها به زندگى مجددبه هنگام رستاخيز درس ديگرى است كه اين ماجرا به ما مى دهد.
به هر حال , هدف سرگرمى و داستان سرايى نيست , هدف ساختن انسانهاى مقاوم , با ايمان , آگاه و شجاع است , كه يكى از طرق آن نشان دادن الگوهاى اصيل در طول تاريخ پرماجراى بشرى است .
آيـه ـ شـان نزول : جمعى از ثروتمندان مستكبر و اشراف از خود راضى عرب به حضور پيامبر(ص ) رسـيـدند, و در حالى كه اشاره به مردان با ايمانى همچون سلمان , ابوذر, صهيب , و خباب و مانند آنها مى كردند, گفتند: اى محمد! اگر تو درصدر مجلس بنشينى , و اين گونه افراد را از خود دور سـازى (و خلاصه مجلس تومجلسى درخور اشراف و شخصيتها! بشود) ما نزد تو خواهيم آمدS( ولى چه كنيم كه با وجود اين گروه جاى ما نيست !.
در ايـن هـنـگـام آيـه نـازل شد و به پيامبر(ص ) دستور داد كه هرگز تسليم اين سخنان فريبنده توخالى نشود وهمواره باافراد باايمان وپاكدلى چون سلمانهاوابوذرها باشد.
به آنان فرمود: حمد خدا را كه نمردم تا اين كه او چنين دستورى به من داد كه با امثال شما باشم , ((آرى ! زندگى با شما, و مرگ هم با شما خوش است ))!.