بازگشت

منطق كوردلان مغرور


از آنجا كه در آيات گذشته , سخن از توحيد و معرفت خداوند و دلائل عظمت او در جهان آفرينش بـود, هـمـيـن مطلب را در اين آيه و آيات آينده از زبان پيامبران بزرگ و در لابلاى تاريخ آنها بيان مى كند.
نـخـست از نوح نخستين پيامبر اولواالعزم و منادى توحيد شروع كرده ,مى گويد: ((و ما نوح را به سـوى قـومـش فـرسـتـاديـم , پس او به آنها گفت : اى قوم من !خداوند يكتا را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست )) (ولقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال يا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره ).
((آيا (با اين بيان روشن از پرستش بتها) پرهيز نمى كنيد))؟ (افلا تتقون ).
(آيـه )ـ((جمعيت اشرافى (و مغرور كه چشمها را در ظاهر پر مى كنند و ازدرون خالى هستند) از قوم نوح كه كافر بودند, گفتند: اين مرد جز بشرى همچون شما نيست كه مى خواهد بر شما برترى جويد)) (فقال الملؤا الذين كفروا من قومه ما هذا الا بشر مثلكم يريد ان يتفضل عليكم ).
و به اين ترتيب انسان بودنش را نخستين عيبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند كه او يك فرد سلطه جو است .
سپس افزودند: ((و اگر خدا مى خواست (رسولى بفرستد) فرشتگانى نازل مى كرد)) (ولوشا اللّه لا نزل ملا ئكة ).
و بـراى تـكـمـيـل ايـن استدلال واهى گفتند: ((ما هرگز چنين چيزى را از نياكان پيشين خود نـشنيده ايم )) كه انسانى دعوى نبوت كند و خود را نماينده خدا بداند!(ما سمعنا بهذا فى آبائنا الا ولين ).
(آيـه )ـولـى ايـن سخنان بى اساس در روح اين پيامبر بزرگ اثر نكردونوح همچنان به دعوت خود ادامـه مى داد و نشانه اى از برترى جويى وسلطه طلبى در كار او نبود, لذا او را به اتهام ديگرى متهم سـاخـتند و آن اتهام ((جنون و ديوانگى )) بود كه همه پيامبران الهى و رهبران راستين را در طول تـاريخ ‌به آن متهم ساختند, گفتند: ((او فقط مردى است كه به نوعى جنون مبتلاست ,پس مدتى در بـاره او صـبـر كنيد)) تا مرگش فرا رسد و يا از اين بيمارى رهايى يابد!(ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتى حين ).