بازگشت

همگي امت واحديد


در آيات پيشين سخن از سرگذشت پيامبران و امتهايشان بود, در اين آيه همه پيامبران را مخاطب سـاخـتـه , مـى گويد: ((اى پيامبران ! از غذاهاى پاكيزه بخوريد وعمل صالح به جا آوريد كه من به آنـچه شما انجام مى دهيد آگاهم )) (يا ايها الرسل كلوا من الطيبات واعملوا صالحا انى بما تعملون عليم ).
در اين آيه از سه جهت براى انجام عمل صالح كمك گرفته شده است : ازجهت تاثير غذاى پاك بر صـفـاى قـلـب , و از جهت تحريك حس شكرگزارى , و ازجهت توجه دادن به اين كه خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است .
(آيـه )ـسپس همه پيامبران و پيروان آنها را به توحيد و تقوا دعوت كرده ,چنين مى گويد: ((و اين امـت شـمـا امـت واحـدى اسـت )) (وان هـذه امـتـكم امة واحدة )وتفاوتهاى ميان شماوهمچنين پيامبرانتان هرگز دليل بردوگانگى وچندگانگى نيست .
((و من پروردگار شما هستم , پس از مخالفت فرمان من بپرهيزيد)) (وانـاربكم فاتقون ).
بـه اين ترتيب آيه فوق به وحدت و يگانگى جامعه انسانى , و حذف هرگونه تبعيض و جدايى دعوت مى كند, همان گونه كه او پروردگار واحد است انسانها نيزامت واحد هستند.
بـه هـمـيـن دلـيل بايد از يك برنامه پيروى كنند همان گونه كه پيامبرانشان نيز به آيين واحدى دعوت مى كردند.
(آيـه )ـايـن آيه ـبه دنبال دعوتى كه به وحدت و يگانگى در آيه قبل شدـانسانها را از پراكندگى و اخـتـلاف بـا ايـن عبارت برحذر مى دارد: ((اما آنها كارهاى خودرا در ميان خويش به پراكندگى كشاندند و هر گروهى به راهى رفتند)) (فتقطعواامرهم بينهم زبرا).
و عـجب اين كه : ((هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند)) و از ديگران بيزار (كل حزب بما لديهم فرحون ).
آيـه فـوق يـك حـقـيـقـت مهم روانى و اجتماعى را بازگو مى كند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گـروهـهـاست كه هر يك راه و آئينى را براى خود برگزيده , ودريچه هاى مغز خود را به روى هر سـخـن ديـگـرى بـسته اند اين حالت ـكه ازخودخواهى و حب ذات افراطى سرچشمه مى گيردـ بزرگترين دشمن تبيين حقايق و رسيدن به اتحاد و وحدت امتهاست .
(آيه )ـلذا در اين آيه مى گويد: اكنون كه چنين است ((آنها را در جهل وغفلتشان بگذار تا زمانى )) كـه مرگشان فرا رسد, يا گرفتار عذاب الهى شوند كه اين قبيل افراد سرنوشتى غير از اين ندارند (فذرهم فى غمرتهم حتى حين ).
(آيـه )ـاز آنـجـا كه در آيات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج ومتعصب به ميان آمد به بـعـضى ديگر از پندارهاى خودبينانه آنان اشاره كرده ,مى گويد: ((آيا آنها گمان مى كنند اموال و فرزندانى را كه به آنان داده ايم )) (ايحسبون انما نمدهم به من مال وبنين ).
(آيـه )ـبـراى ايـن اسـت كـه : ((درهاى خيرات را به سرعت به روى آنهابگشاييم ))؟! (نسارع لهم فى الخيرات ).
آيا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسيار را دليل بر حقانيت روش خودمى پندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مى دانند؟.
نه , هرگز چنين نيست ((بلكه آنها نمى فهمند)) (بل لا يشعرون ).
آنها نمى دانند كه اين اموال و فرزندان فراوان در حقيقت يك نوع عذاب ومجازات يا مقدمه عذاب و كـيـفـر براى آنهاست , آنها نمى دانند كه خدا مى خواهد آنهارا در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال كيفر الهى , تحمل عذاب بر آنها دردناكتر باشد.
(آيـه )ـبـعـد از نفى پندارهاى اين غافلان خودخواه , چگونگى حال مؤمنان و سرعت كنندگان در خيرات را ضمن چند آيه بازگو مى كند.
نخست مى گويد: ((مسلما كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند)) (ان الذين هم من خشية ربهم مشفقون ).
(آيـه )ـسـپـس اضافه مى كند: ((و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مى آورند)) (والذين هم با يات ربهم يؤمنون ).
(آيـه )ـبـعـد از مرحله ايمان به آيات پروردگار, مرحله تنزيه و پاك شمردن او از هرگونه شبيه و شريك فرا مى رسد, مى گويد: ((و آنها كه به پروردگارشان شرك نمى ورزند)) (والذين هم بربهم لا يشركون ).
(آيـه )ـبعد از اين , مرحله ايمان به معاد و رستاخيز و توجه خاصى كه مؤمنان راستين به اين مساله دارنـد فـرا مـى رسـد, مى گويد: ((و كسانى كه نهايت تلاش و كوشش را در انجام طاعات به خرج مـى دهـنـد و بـا ايـن حـال دلهايشان هراسناك است از اينكه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى گردند)) (والذين يؤتون ماآتوا وقلوبهم وجلة انهم الى ربهم راجعون ).
(آيه )ـبعد از شرح اين صفات چهارگانه مى فرمايد: ((چنين كسانى درخيرات سرعت مى كنند و از ديـگـران پـيـشى مى گيرند)) و مشمول عنايات ما هستند(اولئك يسارعون فى الخيرات وهم لها سابقون ).
آيات فوق ترسيم جالب و تنظيم كاملا منطقى براى بيان صفات اين گروه ازمؤمنان پيشگام است , نـخـسـت از ترس آميخته با احترام و تعظيم ـكه انگيزه ايمان به پروردگار و نفى هرگونه شرك است ـ شروع كرده و به ايمان به معاد و دادگاه عدل خدا كه موجب احساس مسؤوليت و انگيزه هر كار نيك است منتهى مى گردد ومجموعا چهار ويژگى و يك نتيجه را بيان مى كند ـدقت كنيد.
(آيـه )ـاز آنـجا كه صفات برجسته و ويژه مؤمنان كه سرچشمه انجام هرگونه كار نيك است و در آيات قبل به آن اشاره شد, اين سؤال را برمى انگيزد كه اتصاف به اين صفات و انجام اين اعمال , كار همه كس نيست , و از عهده همه برنمى آيد.
در اين آيه به پاسخ پرداخته , مى گويد: ((ما هيچ كس را جز به مقدار توانائيش تكليف نمى كنيم )) و از هر كس به اندازه عقل و طاقتش مى خواهيم (ولا نكلف نفساالا وسعها).
اين تعبير نشان مى دهد كه وظائف و احكام الهى در حدود توانايى انسانهااست , و در هر مورد بيش از مـيـزان قـدرت و تـوانايى باشد ساقط مى شود و به تعبيرعلماى اصول , اين قاعده بر تمام احكام اسلامى حكومت دارد و بر آنها مقدم است .
و بـاز از آنـجـا كه ممكن است اين سؤال پيش آيد كه چگونه اين همه انسانهااعمالشان از كوچك و بزرگ , مورد حساب و بررسى قرار مى گيرد؟.
اضـافه مى كند: ((و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى گويد (و تمام اعمال بندگان را ثبت و بـازگو مى كند) و به همين دليل هيچ ظلم و ستمى بر آنها نمى شود))(ولدينا كتاب ينطق بالحق وهم لا يظلمون ).
ايـن اشـاره بـه نـامـه هاى اعمال و پرونده هايى است كه همه كارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است .
(آيـه )ـولـى از آنـجا كه بيان اين واقعيات تنها در كسانى اثر مى كند كه مختصر بيدارى و آگاهى دارنـد بلافاصله اضافه مى كند: ((ولى دلهاى آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن ) در بـى خـبـرى فرو رفته و اعمال (زشت ) ديگرى جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مى دهند)) (بل قلوبهم فى غمرة من هذا ولهم اعمال من دون ذلك هم لها عاملون ).
(آيـه )ـامـا آنها در اين غفلت و بى خبرى همچنان باقى مى مانند ((تا روزى كه مترفين را (آنان كه غـرق نـاز و نـعتمند) در چنگال عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام نعره استغاثه آميز آنها همچون نـعـره وحـوش بـيابان برمى خيزد)) و از سنگينى عذاب و مجازات دردناك الهى ناله سر مى دهند (حتى اذا اخذنا مترفيهم بالعذاب اذاهم يجئرون ).
(آيـه )ـولـى بـه آنـهـا خـطـاب مى شود ((فرياد نكنيد و ناله نزنيد كه شما امروزاز ناحيه ما يارى نخواهيد شد))! (لا تجـروا اليوم انكم منا لا تنصرون ).
(آيـه )ـايـن آيه در حقيقت بيان علت اين سرنوشت شوم است , مى گويد:آيا فراموش كرده ايد كه : ((در گذشته آيات من بطور مداوم بر شما خوانده مى شد اما(به جاى اين كه از آن , درس بياموزيد و بـيـدار شـويد) اعراض مى كرديد و به عقب بازمى گشتيد)) (قد كانت آياتى تتلى عليكم فكنتم على اعقابكم تنكصون ).
(آيه )ـنه تنها در برابر شنيدن آيات الهى عقب گرد مى كرديد, بلكه : ((دربرابر آن حالت استكبار به خود مى گرفتيد)) (مستكبرين به ).
و عـلاوه بـر ايـن ((جـلـسات شب نشينى تشكيل مى داديد و(از پيامبر و قرآن ومؤمنان ) بدگويى مى نموديد)) (سامرا تهجرون ) يعنى شبها تا مدت طولانى بيدارمى مانيد و همچون بيماران هذيان مى گوييد و فحش و ناسزا مى دهيد.