بازگشت

بهانه هاي رنگارنگ منكران


در تعقيب آيات گذشته كه سخن از اعراض و استكبار كفار در برابر پيامبراسلام (ص ) بود در اينجا از بـهـانـه هـايـى كـه مـمـكـن اسـت آنـها براى خود در اين زمينه بتراشند و پاسخ دندانشكن آن سـخـن مـى گـويـد, ضـمنا علل واقعى اعراض آنها را نيز شرح مى دهد كه در پنج قسمت خلاصه مى شود:.
نـخـست مى گويد: ((پس آيا آنها در اين گفتار (آيات الهى ) تدبر و انديشه نكردند))؟ (افلم يدبروا القول ).
آرى ! نـخـستين عامل بدبختى آنها تعطيل انديشه و تفكر در محتواى دعوت تو است , كه اگر بود مشكلات آنها حل مى شد.
در دومين مرحله مى گويد: ((يا اين كه مطالبى براى آنها آمده است كه براى نياكانشان نيامده ))؟! (ام جاهم مالم يات آباهم الا ولين ).
يـعنى اگر توحيد و معاد و دعوت به نيكيها و پاكيها تنها از ناحيه تو بود, ممكن بود بهانه كنند كه اينها سخنان نوظهورى است .
(آيـه )ـدر سـومـين مرحله مى گويد: ((يا اين كه آنها پيامبرشان را نشناختند(و از سوابق او آگاه نيستند) لذا او را انكار مى كنند)) (ام لم يعرفوا رسولهم فهم له منكرون ).
يـعـنـى اگـر اين دعوت از ناحيه شخص مرموز يا مشكوكى صورت گرفته بودممكن بود بگويند نمى توان به ظاهر سخنانش فريب خورد.
ولـى ايـنـها سابقه تو را به خوبى مى دانند, در گذشته تو را ((محمد امين ))مى خواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند, پس جايى براى اين گونه بهانه ها نيز نيست .
(آيه )ـدر چهارمين مرحله مى گويد: ((يا اين كه مى گويند: او ديوانه است ))؟! (ام يقولون به جنة ) .
يـعـنى شخص او را به خوبى مى شناسيم , اما به عقل و فكر او ايمان نداريم ,چه بسا اين سخنان را از روى جنون مى گويد, چرا كه با افكار عمومى محيطهماهنگ نيست .
قـرآن بـلافـاصـله براى نفى اين بهانه جويى مى گويد: ((بلكه پيامبر براى آنها حق آورده است )) و سخنانش گواه بر اين حقيقت است (بل جاهم بالحق ).
عيب كار اينجاست كه ((بيشتر آنها از حق كراهت دارند)) و گريزانند! (واكثرهم للحق كارهون ).
(آيه )ـدر حالى كه هيچ لزومى ندارد كه حق تابع تمايلات مردم باشد ((واگر حق از هوسهاى آنها پـيروى كند (و جهان هستى بر طبق تمايل آنها گردش داشت ) آسمانها و زمين و همه كسانى كه در آنها هستند تباه مى شوند))! (ولو اتبع الحق اهواهم لفسدت السموات والا رض ومن فيهن ) زيرا هـوى و هـوسـهـاى مـردم مـعـيـار و ضابطه اى ندارد, بلكه در بسيارى از موارد به سوى زشتيها مى گرايد.
سپس براى تاكيد بيشتر روى اين موضوع مى گويد: ((ولى ما قرآنى به آنهاداديم كه مايه يادآورى (و عـزت و شـرف ) بـراى آنهاست , ولى آنها از (آنچه مايه )يادآوريشان (است ) روى گردانند)) (بل اتيناهم بذكرهم فهم عن ذكرهم معرضون ).
(آيـه )ـدر پـنجمين و آخرين مرحله مى گويد: ((يا اين كه تو از آنها اجر و مزدو هزينه اى (در برابر دعـوتـت ) مـى خـواهـى با اين كه مزد پروردگارت بهتر, و او بهترين روزى دهندگان است )) (ام تسئلهم خرجا فخراج ربك خير وهو خير الرازقين ).
قرآن با بيان گويايى كه در اين پنج مرحله بيان داشته روشن مى سازد كه اين كوردلان تسليم حق نيستند و عذرهايى كه براى توجيه مخالفت خود ذكر مى كنندبهانه هاى بى اساسى بيش نيستند.
(آيه )ـدر اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از آنچه گذشت چنين مى گويد: ((بطور قطع و يقين تو آنها را به صراط مستقيم دعوت مى كنى )) (وانك لتدعوهم الى صراط مستقيم ).
گـرچـه در بـعـضـى از روايـات اسـلامـى ((صراط مستقيم )) به ولايت على (ع ) تفسيرشده ولى ايـن گـونـه روايـات بـيـان بعضى از مصداقهاى روشن است , و هيچ منافات باوجود مصاديق ديگر مانندقرآن وايمان به مبد ومعاد وتقوى وجهادندارد.
(آيـه )ـو نـتـيـجه طبيعى اين موضوع همان است كه در اين آيه بازگو مى كند:((و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند بطور مسلم از اين صراط منحرفند)) (وان الذين لا يؤمنون بالا خرة عن الصراط لناكبون ).
منظور از ((صراط)) در اين آيه همان صراط مستقيم در آيه قبل است .
از آيات فوق ضمنا بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مى گردد:.
آنـها هميشه مردمى بودند شناخته شده به نيكيها كه در ترويج مكتب حق اصرار مى ورزند هرچند ناخوشايند گروه كثيرى باشد.
ديگر اين كه آنها در برابر دعوت خويش پاداش مادى نمى طلبند.