بازگشت

طرق مختلف بيدارسازي الهي


از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بهانه هاى مختلفى بود كه منكران حق براى سرپيچى از دعوت پيامبران عنوان مى كردند, در اينجا خداوند از طرق اتمام حجت و بيدارسازى آنها سخن مى گويد.
نـخـست مى فرمايد: گاه آنها را مشمول نعمت خود مى سازيم تا بيدار شوندS(((و اگر به آنان رحم كـنـيم و گرفتاريها و مشكلاتشان را برطرف سازيم (نه تنها بيدارنمى شوند, بلكه ) در طغيانشان لـجـاجت مى ورزند و (در اين وادى ) سرگردان مى مانند))! (ولو رحمناهم وكشفنا مابهم من ضر للجوا فى طغيانهم يعمهون ).
(آيه )ـو گاه آنها را با حوادث دردناك گوش مالى مى دهيم تا اگر از طريق رحمت و نعمت بيدار نـشـدنـد از ايـن راه بيدار شوند, ولى اين كار نيز در آنها مؤثرنيست , زيرا ((ما آنها را به عذاب و بلا گـرفتار ساختيم اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع و انقيادى نشان دادند و نه به درگاه او توجه و تضرع مى كنند)) (ولقد اخذناهم بالعذاب فما استكانوا لربهم وما يتضرعون ).
(آيـه )ـبـه هـر حال ما به اين رحمتها و نعمتها و مجازاتهاى بيداركننده همچنان ادامه مى دهيم و آنـهـا نـيـز بـه طـغيان و سركشى و لجاجتشان , ((تا هنگامى كه درى از عذاب شديد به روى آنها بگشاييم و چنان گرفتار مى شوند كه ناگهان بكلى مايوس گردند)) (حتى اذا فتحنا عليهم بابا ذا عذاب شديد اذا هم فيه مبلسون ).
در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد ((مجازاتهاى تربيتى )) و ((مجازاتهاى پاكسازى و استيصال )) هـدف در مـجازاتهاى قسم اول آن است كه در سختى و رنج قرار گيرند و ضعف و ناتوانى خود را دريابند و از مركب غرور پياده شوند.
ولـى هـدف در قسم دوم كه در مورد افراد غير قابل اصلاح صورت مى گيرداين است كه به حكم فرمان آفرينش ريشه كن شوند.
(آيه )ـقرآن بعد از اين بيان , از طريق ديگر وارد مى شود و به ذكر نعمتهاى الهى براى تحريك حس شكرگزارى آنها پرداخته , مى گويد: ((و او كسى است كه براى شما گوش و چشم و قلب [ عقل ] ايجاد كرد, اما كمتر شكر او را به جامى آوريد)) (وهو الذى انشا لكم السمع والا بصار والا فئدة قليلا ما تشكرون ).
تكيه بر اين سه موضوع (گوش وچشم و عقل ) به خاطر آن است كه ابزاراصلى شناخت انسان اين سـه مـى باشد, مسائل حسى را غالبا از طريق چشم و گوش درك مى كند و مسائل غيرحسى را به وسيله نيروى عقل .
(آيـه )ـدر ايـن آيـه بـه يـكـى از مهمترين آيات پروردگار, يعنى خلقت انسان از اين زمين خاكى پـرداخـته , چنين مى گويد: ((و او كسى است كه شما را در زمين آفريد)) (وهو الذى ذراكم فى الا رض ).
و چـون از زمين آفريده شده ايد باز به زمين باز مى گرديد و ديگر بار برانگيخته شده ((به سوى او جمع و محشور مى شويد)) (واليه تحشرون ).
و اگـر در آفـرينش خودتان از خاك بى ارزش بينديشيد, كافى است كه هستى بخش را بشناسيد و نيز امكان مساله معاد را دريابيد.
(آيـه )ـبـعد از ذكر مساله آفرينش انسان به مساله مرگ و حيات و آمد و شدشب و روز كه از آيات بزرگ پروردگار است پرداخته , چنين مى گويد: ((و او كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند و آمـد و شـد شب و روز از آن اوست , آيا انديشه نمى كنيد))؟! (وهو الذى يحيى ويميت وله اختلا ف الليل والنهار افلا تعقلون ).
و بـه ايـن ترتيب در آيات سه گانه اخير از انگيزه شناخت پروردگار شروع كرده و با ذكر بخشى از مهمترين آيات انفسى و آفاقى بحث را پايان مى دهد.
(آيـه )ـدر اين آيه اضافه مى كند: اينها انديشه و عقل را رها كرده وكوركورانه از نياكان خود تقليد مى كنند, ((آنها همان مى گويند كه پيشينيانشان مى گفتند)) (بل قالوا مثل ما قال الا ولون ).
(آيـه )ـ((آنـهـا (از روى تعجب ) مى گفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك واستخوان (پوسيده ) شديم آيا بار ديگر برانگيخته خواهيم شد))؟! (قالوا اذا متناوكنا ترابا وعظاما انا لمبعوثون ).
(آيه )ـاين باور كردنى نيست ! ((اين وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده S( و اين فقط افسانه هاى پيشينيان است )) (لقد وعدنا نحن وآباؤنا هذا من قبل ان هذا الا اساطير الا ولين ).
(آيـه )ـو از آنـجا كه كفار و مشركان بيش از همه از مساله معاد وحشت داشتند و به همين دليل با انـواع بـهانه ها و لطائف الحيل مى خواستند شانه از زير بارآن خالى كنند, قرآن نيز مشروحا و بطور مؤكد از معاد سخن مى گويد.
و جـالـب ايـن كـه در هـر مـورد از خود مشركان اعتراف مى گيرد و سخن آنها را به خودشان باز مى گرداند.
نـخـست مى گويد: ((بگو: زمين و كسانى كه در زمينند از آن كيست , اگر شمامى دانيد))؟! (قل لمن الا رض ومن فيها ان كنتم تعلمون ).
(آيـه )ـسـپـس اضافه مى كند: آنها براساس نداى فطرت و اعتقادى كه به خداوند آفريننده هستى دارنـد ((بـه زودى (در پـاسـخ تـو) مـى گـويـنـد: (مالكيت زمين وآنچه در آن است ) همه از آن خداست )) (سيقولون للّه ).
ولـى تـو به آنها ((بگو: اكنون كه چنين است (و خود شما نيز اعتراف داريد) آيامتذكر نمى شويد)) (قل افلا تذكرون ).
بـا ايـن اعتراف صريح و روشن چگونه زنده شدن انسان را بعد از مرگ بعيدمى شمريد؟ و از قدرت فراگير خداوند بزرگ دور مى دانيد؟.
(آيـه )ـدگر بار دستور مى دهد از آنها سؤال كن و((بگو: چه كسى پروردگارآسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظيم است ))؟! (قل من رب السموات السبع ورب العرش العظيم ).
(آيـه )ـبـاز آنـهـا روى هـمـان فـطرت توحيدى و اعتقادى كه به اللّه به عنوان خالق هستى دارند ((مى گويند: (همه اينها) از آن خداست )) (سيقولون للّه ).
بـا ايـن اقـرار آشكار به آنها ((بگو شما (كه خود به اين واقعيت معترفيد) چرا ازخدا نمى ترسيد)) و منكر قيامت و بازگشت مجدد انسان به زندگى مى شويد؟! (قل افلا تتقون ).
(آيه )ـبار ديگر از آنها درباره حاكميت بر آسمانها و زمين سؤال كن و((بگو: چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد))؟! (قل من بيده ملكوت كل شى ).
((و چه كسى به بى پناهان پناه مى دهد و نياز به پناه دادن ندارد))؟! (وهو يجيرولا يجار عليه ).
((اگر راستى از اين واقعيتها آگاهيد)) (ان كنتم تعلمون ).
(آيـه )ـديـگـر بار زبان به اعتراف مى گشايند و((مى گويند: (ملكوت وحاكميت و حمايت و پناه دادن در اين عالم ) منحصر به خداست )) (سيقولون للّه ).
((بـگـو: با اين حال چگونه (مى گوييد پيامبر(ص ) شما را سحر كرده و) مسحوراو شده ايد))؟ (قل فانى تسحرون ).
(آيه )ـسرانجام به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى فشرده و كوتاه مى فرمايد: نه سحر است و نه جادو و نه چيز ديگر, ((بله ما حق را براى آنها آورديم وروشن ساختيم و آنها دروغ مى گويند)) (بل اتيناهم بالحق وانهم لكاذبون ).