بازگشت

شرك جهان را به تباهي مي كشد


در آيـات گـذشـتـه بـحثهايى در زمنيه معاد و مالكيت و ربوبيت پروردگار بيان شد, در اينجا به مساله نفى شرك پرداخته , قسمتى از انحرافات مشركان را مطرح كرده , و به آن پاسخ مى گويد.
نخست مى فرمايد: ((خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده و معبودديگرى با او نيست )) (ما اتخذاللّه من ولد وما كان معه من اله ).
مـسـيـحـيـان عـيـسـى را فـرزنـد حقيقى ! او مى خوانند و مشركان نيز فرشتگان رادختران خدا مى پنداشتند.
سـپـس بـه بـيـان دلـيـل بـر نـفى شرك پرداخته , چنين مى گويد: ((اگر چنين مى شد,هريك ازخدايان مخلوقات خودرا تدبير واداره مى كردند))(اذالذهب كل اله بماخلق ).
و طـبـعـا هـربـخـشـى از عالم با نظام خاصى اداره مى شد و اين با وحدت نظامى كه بر آن حاكم مى بينيم سازگار نيست .
بـه عـلاوه هـر يـك از ايـن خدايان براى گسترش قلمرو و حكومت خود سعى داشتند ((بعضى بر بـعـضـى ديگر برترى جويند)) و اين خود سبب ديگرى براى از هم گسيختگى نظام جهان مى شد (ولعلا بعضهم على بعض ).
و در پـايـان آيـه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: ((منزه است خدا ازآنچه آنان توصيف مى كنند)) (سبحان اللّه عما يصفون ).
(آيـه )ـاين آيه پاسخ ديگرى به اين مشركان بيهوده گو است مى گويد:((خداوند از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است )) (عالم الغيب والشهادة ).
او هرگز چيزى را به نام خدايانى كه شما ادعا مى كنيد سراغ ندارد.
مـگـر مـمـكـن اسـت در عالم خداى ديگرى باشد و شما از آن آگاه باشيد اماخداوندى كه خالق شماست و غيب و شهود جهان را مى داند از آن بى خبر باشد؟.
و سـرانـجـام با اين جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مى كشد: ((پس خداوند برتر است از آنچه آنها (مى گويند و) براى او شريك قائل مى شوند)) (فتعالى عما يشركون ).
ايـن جـمـله ضمنا تهديدى براى مشركان است كه خداوند از اسرار درون وبرون آنها آگاه است و تـمـام اين سخنان را مى داند و به موقع آنان را در دادگاه عدل خويش محاكمه و مجازات خواهد كرد.
(آيه )ـاين آيه هدف آيات گذشته را كه تهديد كفار و مشركان لجوج به عذابهاى الهى است , تعقيب مـى كـنـد, مـى گـويـد: اى پيامبر! ((بگو: پروردگار من ! اگرعذابهايى را كه به آنان وعده داده مى شود به من نشان دهى )) و در زندگيم آن را ببينم (قل رب اما ترينى ما يوعدون ).
(آيـه )ـ((پـروردگـارا! مـرا در ايـن عذابها با گروه ستمگر قرار مده )) (رب فلا تجعلنى فى القوم الظالمين ).
منظور از اين عذاب مجازاتهاى دنيوى است كه خداوند دامنگير مشركان ساخت .
(آيه )ـو باز براى تاكيد بيشتر روى اين موضوع و نفى هرگونه شك وترديد از دشمنان و دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر(ص ) و مؤمنان در اين آيه اضافه مى كند: ((و ما قادريم كه آنچه را (از عذاب ) به آنها وعده مى دهيم به تو نشان دهيم ))(وانا على ان نريك ما نعدهم لقادرون ).
و چنانكه مى دانيم اين قدرت پروردگار در صحنه هاى مختلف بعد از آن تاريخ ـاز جمله در صحنه جنگ بدرـ به مرحله فعليت در آمد.
(آيـه )ـسـپس به پيامبر(ص ) دستور مى دهد كه با اين گروه مدارا كن و((بدى را به بهترين راه و روش دفع كن )) و پاسخ بدى را به نيكى ده ! (ادفع بالتى هى احسن السيئة ).
در ايـن راه عـجـله و شتابى نداشته باشد و بدان ((ما به آنچه (آنها مى گويند و)توصيف مى كنند آگاهتريم )) (نحن اعلم بما يصفون ).
مى دانيم حركات ناشايست و گفتار خشن و انواع اذيت و آزار آنها تو راناراحت مى كند, اما تو بدى را با نيكى پاسخ ده كه اين خود يكى از مؤثرترين روشهابراى بيدار كردن غافلان و فريب خوردگان است S( ولى ناگفته پيداست كه اين دستورمخصوص مواردى است كه دشمن از آن سؤاستفاده نكند .
(آيـه )ـولـى در عـيـن حال باز هم خودت را به خدا بسپار ((و بگو: پروردگارا!من از وسوسه هاى شياطين به تو پناه مى برم )) (وقل رب اعوذبك من همزات الشياطين ).
(آيـه )ـنـه تنها از وسوسه هاى اغفال كننده آنها, بلكه بگو: ((به تو پناه مى برم از اين كه آنها نزد من حاضر شوند)) (واعوذبك رب ان يحضرون ).
و در جلسات من حضور يابند كه حضورشان نيز اغواكننده و زيانبار است .
به اين ترتيب همه رهروان راه حق بايد بطور مداوم از القائات شيطانى برحذرباشند و هميشه خود را از اين نظر در پناه پروردگار قرار دهند.