بازگشت

تقاضاي ناممكن


در تـعـقيب بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون سرسختى مشركان وگنهكاران درمسير باطلشان گـذشـت , در ايـنـجـا وضـع دردناكشان را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند چنين توصيف مى كند: آنها به اين راه غلط خود همچنان ادامه مى دهند ((تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد)) (حتى اذا جا احدهم الموت ).
در ايـن هـنـگـام كـه خـود را در حـال بريدن از اين جهان و قرارگرفتن در جهان ديگر مى بيند, پرده هاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانش كنار ميرود گويى سرنوشت دردناك خويش را با چشم مـى بيند, عمر وسرمايه هاى از دست رفته وكوتاهى هايى را كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده , عواقب شوم آن رامشاهده مى كند.
ايـنـجاست كه فرياد او بلند مى شود و((مى گويد: اى پروردگار من ! مرابازگردانيد))! (قال رب ارجعون ).
(آيـه )ـمـرا بـازگردانيد ((شايد (گذشته خود را جبران كنم و) عمل صالحى در برابر آنچه ترك گفتم به جا آورم )) (لعلى اعمل صالحا فيما تركت ).
امـا از آنـجـا كـه قـانـون آفـريـنش چنين اجازه بازگشتى را به هيچ كس , نه نيكوكار ونه بدكار, نمى دهد, به او چنين پاسخ داده مى شود: ((نه ! هرگز)) راه بازگشتى وجودندارد (كلا ).
((اين سخنى است كه او به زبان مى گويد)) (انها كلمة هو قائلها).
سـخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى برنخواسته است و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى دهد.
و در پـايان آيه , اشاره بسيار كوتاه و پرمعنى به جهان اسرارآميز برزخ كرده ,مى گويد: ((و در پشت سـر آنها تا روزى كه برانگيخته مى شوند برزخى وجود دارد))(ومن ورائهم برزخ الى يوم يبعثون )