بازگشت

فلسفه حجاب


بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند و افراد غربزده , بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند سخن ازحجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه اى است متعلق به زمانهاى گذشته !.
ولـى مـفاسد بى حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روزافزون كه از اين آزاديهاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.
مـسـالـه اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت ) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس ـجز آميزش جنسى ـ در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد؟.
اسـلام مـى گـويـد: كـاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت گيريهاى سمعى وبصرى و لمسى مـخـصوص به همسران است و غير از آن گناه , و مايه آلودگى وناپاكى جامعه مى باشد كه جمله ((ذلك ازكى لهم )) در آيات فوق اشاره به آن است .
فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:.
1ـ بـرهـنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوه گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى دهدتحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمارگونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى گردد.
مـخـصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طـول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده , تا آنجا كه گفته اند: ((هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى كنيد مگر اين كه پاى زنى درآن در ميان است ))!.
آيـا دامـن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله ور ساختن آن بازى با آتش نيست ؟ آيا اين كار عاقلانه اى است ؟.
2ـ آمـارهـاى قـطـعـى و مـسـتـنـد نشان مى دهد كه با افزايش برهنگى در جهان ,طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا بطور مداوم بالا رفته است , زيرا در((بازار آزاد برهنگى )) كه عـمـلا زنـان بـه صـورت كـالاى مشتركى (لااقل در مرحله غيرآميزشى جنسى ) درآمده اند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمى تواندداشته باشد.
3ـ گسترش دامنه فحشا, و افزايش فرزندان نامشروع , از دردناكترين پيامدهاى بى حجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است .
4ـ مـسـالـه ((ابـتـذال زن )) و ((سـقوط شخصيت او)) در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است هـنـگـامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد, طبيعى است روز به روزتقاضاى آرايش بيشتر و خـودنـمـايـى افزونتر از او دارد, و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبلغ كالاها و دكـور اتاقهاى انتظار, و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهد, در چنين جـامـعه اى شخصيت زن تاسرحد يك عروسك , يا يك كالاى بى ارزش سقوط مى كند, و ارزشهاى والاى انـسـانـى او بـكـلـى بـه دسـت فراموشى سپرده مى شود, و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خودنمائيش مى شود.
و به اين ترتيب مبدل به وسيله اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سركش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديوصفت !.
در چنين جامعه اى چگونه يك زن مى تواند يا ويژگيهاى اخلاقيش , علم وآگاهى و دانائيش جلوه كند, و حائز مقام والائى گردد؟!.