بازگشت

ايمان و پذيرش داوري خداـ


از آنـجـا كه در آيات گذشته , سخن از ايمان به خدا و دلائل توحيد و نشانه هاى او در جهان تكوين بـود, در ايـنـجـا سخن از آثار ايمان و بازتابهاى توحيد در زندگى انسان و تسليم او در برابر حق و حقيقت است .
نـخـست مى گويد: ((ما آيات روشن و روشنگرى نازل كرديم )) (لقد انزلنا آيات مبينات ) آياتى كه دلـهـا را بـه نور ايمان و توحيد روشن مى كند, افكار انسانها را نور وصفا مى بخشد و محيط تاريك زندگيشان را عوض مى كند.
الـبـته وجود اين ((آيات مبينات )) زمينه را براى ايمان فراهم مى سازد, ولى نقش اصلى را هدايت الـهـى دارد, چرا كه ((خدا هر كس را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى كند)) (واللّه يهدى من يشا الى صراط مستقيم ).
و مـى دانـيم كه اراده خداوند و مشيت او بى حساب نيست , او نور هدايت را به دلهايى مى افكند كه آماده پذيرش آن هستند.
(آيـه )ـسـپـس بـه عـنـوان مـذمـت از گروه منافقان كه دم از ايمان مى زنند وايمان در دل آنها پـرتوافكن نيست مى فرمايد: ((آنها مى گويند: به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مى كنيم , ولى بـعـد از اين ادعا, گروهى از آنها روى گردان مى شوند,آنها در حقيقت مؤمن نيستند)) (ويقولون آمنا باللّه وبالرسول واطعنا ثم يتولى فريق منهم من بعد ذلك وما اولئك بالمؤمنين ).
اين چگونه ايمانى است كه از زبانشان فراتر نمى رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمى گردد؟.
(آيـه )ـبـعد به عنوان يك دليل روشن براى بى ايمانى آنها مى فرمايد: ((وهنگامى كه از آنها دعوت شـود كـه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان داورى كند, گروهى از آنها روى گردان مى شوند)) (واذا دعوا الى اللّه ورسوله ليحكم بينهم اذا فريق منهم معرضون ).
(آيـه )ـبـراى تـاكـيد بيشتر و روشن شدن شرك و دنيا پرستيشان اضافه مى كند: ((ولى اگر حق داشـتـه بـاشند (و داورى به نفع آنان شود) با سرعت و تسليم به سوى او مى آيند)) (وان يكن لهم الحق ياتوا اليه مذعنين ).
(آيـه )ـدر ايـن آيـه ريشه هاى اصلى و انگيزه هاى عدم تسليم در برابرداورى پيامبر(ص ) را در سه جمله بيان كرده , مى گويد: ((آيا در دلهاى آنها بيمارى است )) بيمارى نفاق (افى قلوبهم مرض ).
ايـن يـكـى از صـفات منافقان است كه اظهار ايمان مى كنند اما بخاطر انحرافى كه در دل از اصل تـوحيد دارند هرگز تسليم داورى خدا و پيامبر(ص ) نيستند ((يا (اگربيمارى نفاق بر دلهاى آنها چيره نشده ) به راستى در شك و ترديدند))؟ (ام ارتابوا).
و طبيعى است شخصى كه در پذيرش يك آيين مردد است تسليم لوازم آن نخواهد بود.
يـا ايـن كـه اگر نه آن است و نه اين و از مؤمنانند ((آيا به راستى مى ترسيدند كه خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم كند))؟! (ام يخافون ان يحيف اللّه عليهم ورسوله ).
در حالى كه اين تناقض آشكارى است S( كسى كه پيامبر اسلام (ص ) را فرستاده خدا و بيانگر رسالت او مـى دانـد و حـكمش را حكم خدا مى شمرد ممكن نيست احتمال ظلم و ستم در باره او دهد, مگر امـكـان دارد خـدا بـه كسى ستم كند؟ مگرظلم زاييده جهل يا نياز يا خود خواهى نيست ؟ ساحت مقدس خداوند از همه اينهاپاك است .
((بلكه در واقع خود اينها ظالم و ستمگرند)) (بل اولئك هم الظالمون ).
آنـهـا نـمـى خواهند به حق خودشان قانع باشند, و چون مى دانند پيامبراسلام (ص ) چيزى از حق ديگران به آنها نخواهد داد تسليم داورى او نمى شوند.