بازگشت

و اين هم پايان كارشان


سـرانـجـام گـفتگوى اين دو نفر پايان گرفت بى آنكه مرد موحد توانسته باشد دراعماق جان آن ثـروتـمند مغرور و بى ايمان نفوذ كند, و با همين روحيه و طرز فكر به خانه خود بازگشت S( غافل از اين كه فرمان الهى دائر به نابودى باغها و زراعتهاى سرسبزش صادر شده است , و بايد كيفر غرور و شرك خود را در همين جهان ببيندو سرنوشتش درس عبرتى براى ديگران شود.
عـذاب الـهى نازل شد, به صورت صاعقه اى مرگبار, و يا توفانى كوبنده ووحشتناك , و يا زلزله اى ويـرانـگـر و هـول انگيز, هر چه بود در لحظاتى كوتاه اين باغهاى پرطراوت , و درختان سر به فلك كـشيده , و زراعت به ثمر نشسته را درهم كوبيد و ويران كرد و عذاب الهى به فرمان خدا از هر سو محصولات آن مرد را احاطه كرد ((و تمام ميوه هاى آن نابود شد)) (واحيط بثمره ).
صـبـحگاهان كه صاحب باغ به منظور سركشى و بهره گيرى از محصولات باغ به سوى آن حركت كرد, همين كه نزديك شد با منظره وحشتناكى روبرو گشت ,آب دردهانش خشكيد, و آنچه از كبر و غرور بر دل و مغز او سنگينى مى كرديكباره فرو ريخت !.
گويى از يك خواب عميق و طولانى بيدار شده است : ((او مرتبا دستها رابه هم مى ماليد و در فكر هـزيـنـه هـاى سنگينى بود كه (در يك عمر از هر طرف فراهم نموده و) در آن خرج كرده بود, در حـالـى كه همه بر باد رفته و بر پايه ها فرو ريخته بود)) (فاصبح يقلب كفيه على ما انفق فيها وهى خاوية على عروشها).
درسـت در ايـن هـنـگـام بـود كـه از گفته ها و انديشه هاى پوچ و باطل خودپشيمان گشت ((و مـى گـفـت : اى كـاش احـدى را شريك پروردگارم نمى دانستم )) و اى كاش هرگز راه شرك را نمى پوييدم (ويقول يا ليتنى لم اشرك بربى احدا).
(آيـه )ـاسـف انـگيزتر اين كه او در برابر اين همه مصيبت و بلا, تنهاى تنهابود ((كسانى را جز خدا نداشت كه او را (در برابر اين بلاى عظيم و خسارت بزرگ )يارى دهند)) (ولم تكن له فئة ينصرونه مـن دون اللّه ) و دوسـتـانى كه به عشق بهره گيرى مادى دور او جمع شده بودند همگى او را رها كردند.
و از آنجا كه تمام سرمايه او همين بود چيز ديگرى نداشت كه به جاى آن بنشاند, ((و نمى توانست از خويشتن يارى گيرد)) (وما كان منتصرا).
ولـى هـر چـه بود دير شده بود, و اين گونه بيدارى اضطرارى كه به هنگام نزول بلاهاى سنگين , حـتـى بـراى فرعونها و نمرودها پيدا مى شود, بى ارزش است , و به همين دليل نتيجه اى به حال او نداشت .
(آيـه )ـ((و در ايـن هـنگام (بود كه اين حقيقت بار ديگر به ثبوت پيوست كه )ولايت و سرپرستى و قدرت از آن خداست خداوندى كه عين حق است )) (هنالك الولاية للّه الحق ).
آرى ! در اينجا كاملا روشن گشت كه همه نعمتها از اوست و هر چه اراده اوباشد همان مى شود, و جز به اتكا لطف او كارى ساخته نيست .
آرى ! ((اوست كه برترين ثواب و بهترين عاقبت را (براى مطيعان ) دارد)) (هوخير ثواباوخير عقبا).
پـس اگـر انـسان مى خواهد به كسى دل ببندد و بر چيزى تكيه كند و اميد به پاداش كسى داشته باشد چه بهتر كه تكيه گاهش خدا و دلبستگى , و اميدش به لطف و احسان پروردگار باشد.