بازگشت

(آيه )ـ برترين معيار شناخت


ايـن سـوره بـا جـمله ((تبارك )) آغاز مى شود كه از ماده ((بركت )) است و مى دانيم بركت داشتن چيزى عبارت از آن است كه داراى دوام و خير و نفع كامل باشد.
مـى فـرمـايـد: ((زوال نـاپـذير و پربركت است كسى كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد,تا بيم دهنده جهانيان باشد)) (تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا).
جالب اين كه مبارك بودن ذات پروردگار به وسيله نزول فرقان , يعنى قرآنى كه جداكننده حق از بـاطـل است معرفى شده , و اين نشان مى دهد كه برترين خير وبركت آن است كه انسان وسيله اى براى شناخت ـشناخت حق از باطل ـ در دست داشته باشد!.
الـبـتـه مـقـام عـبوديت و بندگى خالص است كه شايستگى نزول فرقان و پذيراشدن معيارهاى شناخت حق از باطل را به وجود مى آورد.
(آيـه )ـايـن آيـه , خـداوند را كه نازل كننده فرقان است به چهار صفت توصيف مى كند كه يكى در حقيقت پايه و بقيه نتيجه ها و شاخه هاى آن است .
نـخـسـت مـى گـويد: ((او خدايى است كه مالكيت و حكومت آسمانها و زمين منحصر به اوست )) (الذى له ملك السموات والا رض ).
آرى ! او حـاكم بر كل عالم هستى و تمام آسمانها و زمين است , و چيزى ازقلمرو حكومت او بيرون نمى باشد.
سپس به نفى عقايد مشركان يكى پس از ديگرى پرداخته , مى گويد: ((و(خدايى كه ) فرزندى براى خود انتخاب نكرد)) (ولم يتخذ ولدا).
و بـه ايـن تـرتـيب اعتقاد نصارى را به اين كه حضرت ((مسيح ))(ع ) فرزند خدااست و يا يهود كه ((عزير)) را فرزند خدا مى دانستند و همچنين اعتقاد مشركان عرب را نفى مى نمايد.
سـپـس مـى افزايد: ((او شريكى در مالكيت و حاكميت بر عالم هستى ندارد))(ولم يكن له شريك فى الملك ).
و اگـر مشركان عرب , اعتقاد به وجود شريك يا شريكهايى داشتند, و آنها رادر عبادت شريك خدا مى پنداشتند قرآن همه اين موهومات را نفى و محكوم مى كند.
و در آخـريـن جـمله مى گويد: ((او تمام موجودات را آفريده (نه تنها آفريده )بلكه تقدير و تدبير و اندازه گيرى آنها را دقيقا معين كرده است )) (وخلق كل شى فقدره تقديرا).
نـه همچون اعتقاد ((ثنويين )) كه بخشى از موجودات اين عالم را مخلوق ((يزدان )) مى دانستند و بـخشى را مخلوق ((اهريمن ))! و به اين ترتيب آفرينش وخلقت را در ميان يزدان و اهريمن تقسيم مى كردند.
(آيـه )ـدر ايـن آيـه بحثى را كه در آيات گذشته در مورد مبارزه با شرك وبت پرستى بود را ادامه داده , و مشركان را در واقع به محاكمه مى كشد و براى برانگيختن وجدان آنها, با منطقى روشن و سـاده و در عين حال قاطع و كوبنده سخن مى گويد, مى فرمايد: ((آنها خدايانى غير از پروردگار عـالـم (كـه اوصافش قبلا گذشت )انتخاب كردند (خدايانى ) كه مطقا خالق چيزى نيستند, بلكه خودشان مخلوقند))(واتخذوا من دونه آلهة لا يخلقون شيئا وهم يخلقون ).
وانگهى انگيزه آنها براى پرستش بتها چه مى تواند باشد؟ بتهايى كه ((حتى مالك سود و زيان خود و مـالك مرگ و حيات و رستاخيز خويش نيستند)) تا چه رسدبه ديگران (ولا يملكون لا نفسهم ضرا ولا نفعا ولا يملكون موتا ولا حيوة ولا نشورا).
اصـولـى كـه بـراى انسان اهميت دارد همين پنج امر است : مساله سود و زيان ومرگ و زندگى و رستاخيز و به راستى اگر كسى مالك اصلى اين امور نسبت به ماباشد شايسته پرستش است .
ايـن بتها نه تنها در اين دنيا مشكلى را براى بندگان خود حل نمى كنند كه درقيامت نيز كارى از آنها ساخته نيست .
(آيـه )ـايـن آيـه بـه تـحليلهاى كفار و يا صحيحتر بهانه جوئيهاى آنها, در برابردعوت پيامبر(ص ) پرداخته چنين مى گويد: ((و كافران گفتند: اين فقط دروغى است كه او ساخته , و گروهى ديگر او را بر اين كار يارى داده اند))! (وقال الذين كفروا ان هذا الا افك افتريه واعانه عليه قوم آخرون ).
ولى قرآن در جواب آنها فقط يك جمله مى گويد و آن اين كه : ((آنها با اين سخن خود مرتكب ظلم و دروغ و باطل شدند)) (فقد جاؤا ظلما وزورا).
((ظلم )) از اين نظر كه مردى امين و پاك و راستگو همچون پيامبر اسلام (ص ) رامتهم به دروغ و افـتـرا بر خدا با همدستى جمعى از اهل كتاب كردند, و به مردم وخود نيز ستم نمودند, و دروغ و بـاطـل از ايـن نظر كه سخن آنها كاملا بى اساس بود,زيرا بارها پيامبر(ص ) آنها را دعوت به آوردن سوره ها و آياتى همچون قرآن كرده بود و آنها در برابر اين تحدى عاجز و ناتوان شده بودند.
(آيـه )ـايـن آيـه بـه يكى ديگر از تحليلهاى انحرافى و بهانه هاى واهى آنان در مورد قرآن پرداخته , مـى گـويد: ((آنها گفتند: (اين همان ) افسانه هاى پيشينيان است كه وى آن را رونويس كرده ))! (وقالوا اساطير الا ولين اكتتبها).
او بـراى رسـيدن به اين مقصد, همه روز از ديگران بهره گيرى مى كند ((و اين كلمات هر صبح و شام بر او املا مى شود))! (فهى تملى عليه بكرة واصيلا ).
(آيـه )ـدر ايـن آيـه بـه عنوان پاسخگويى به اين اتهامات بى پايه مى فرمايد:((بگو: كسى آن را نازل كرده است كه اسرار آسمانها و زمين را مى داند)) (قل انزله الذى يعلم السر فى السموات والا رض ).
اشـاره بـه اين كه محتواى اين كتاب و اسرار گوناگونى كه از علوم و دانشها,تاريخ اقوام پيشين , قـوانـيـن و نـيـازهاى بشرى , و حتى اسرارى از عالم طبيعت واخبارى از آينده در آن است نشان مـى دهـد كـه ساخته و پرداخته مغز بشر نيست , و باكمك اين و آن تنظيم نشده , بلكه مولود علم كسى است كه آگاه از اسرار آسمان وزمين است و علم او بر همه چيز احاطه دارد.
ولى با اين همه راه بازگشت را به روى اين كج انديشان مغرض و دروغگويان رسوا باز مى گذارد و در پايان آيه مى گويد: درهاى توبه و بازگشت به سوى خدا به روى همه شما باز است ((چرا كه او آمرزنده و مهربان بوده و هست )) (انه كان غفورا رحيما).
بـه مـقـتضاى رحمتش , پيامبران را ارسال و كتب آسمانى را نازل نموده , و به مقتضاى غفوريتش گناهان بى حساب شما را در پرتو ايمان و توبه مى بخشد.
آيـه ـ شان نزول : روزى پيامبر(ص ) در كنار خانه خدا نشسته بود,((عبدللّه بن ابى اميه مخزومى )) در بـرابر او قرار گرفت و گفت : ((اى محمد! تو چنين مى پندارى كه رسول پروردگار عالميانى , امـا پـروردگار جهانيان و خالق همه مخلوقات شايسته نيست , رسولى مثل تو ـانسانى همانند ماـ داشته باشد, توهمانند ما غذا مى خورى , و همچون ما در بازارها راه مى روى !)).
پيامبر(ص ) عرضه داشت : بار پروردگارا! تو همه سخنان را مى شنوى , و به هر چيز عالمى , آنچه را بندگان تو مى گويند مى دانى (خودت پاسخ آنها را بيان فرما)اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و به بهانه گيريهاى آنها پاسخ داد.