بازگشت

چرا اين پيامبر گنجها و باغها ندارد؟


از آنـجـا كـه در آيـات گذشته بخشى از ايرادهاى كفار در باره قرآن مجيد مطرح گرديد و به آن پـاسـخ داده شـد,در ايـنجا بخش ديگرى را كه مربوط به رسالت شخص پيامبر است مطرح كرده وپاسخ مى گويد.
مى فرمايد: ((آنها گفتند: چرا اين رسول , غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود))؟! (وقالوا مال هذا الرسول ياكل الطعام ويمشى فى الا سواق ).
در حالى كه او مى خواهد هم ابلاغ دعوت الهى كند و هم بر همه ماحكومت نمايد!.
اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصيت نبايد شخصا براى رفع حوائج خودبه بازارها گام بگذارند, بايد ماموران و خدمتگذاران را به دنبال اين كار بفرستند.
سپس افزودند: ((چرا لااقل فرشته اى (از سوى خدا) بر او فرستاده نشده كه (به عنوان گواه صدق دعوتش ) همراه او, مردم را انذار كند))؟! (لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا).
(آيه )ـبسيار خوب به فرض كه قبول كنيم رسول خدا مى تواند انسان باشد, ولى آخر چرا يك انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت ؟ ((چرا گنجى از آسمان براى او انداخته نمى شود و يا لااقل چرا باغى ندارد كه از آن بخورد و امرار معاش كند؟! (او يلقى اليه كنز او تكون له جنة ياكل منها).
و باز به اينها قناعت نكردند و سرانجام با يك نتيجه گيرى غلط او را متهم به جنون ساختند چنانكه در پايان همين آيه مى خوانيم : ((و ستمگران گفتند: (اى مردمى كه به او ايمان آورده ايد) شما تنها از يـك انـسـان مجنون و كسى كه مورد سحرساحران قرار گرفته است پيروى مى كنيد))! (وقال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا) چرا كه آنها معتقد بودند ساحران مى توانند در فكر و هوش افراد دخالت كنند و سرمايه عقل را از آنها بگيرند؟.
(آيـه )ـايـن آيـه پـاسخ همه اينها را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى كند:((ببين چگونه براى تو مـثـلها زدند, و به دنبال آن گمراه شدند, آنچنان كه قدرت پيداكردن راه را ندارند)) (انظر كيف ضربوا لك الا مثال فضلوا فلا يستطيعون سبيلا ).
ايـن جمله تعبير گويايى است از اين واقعيت كه آنها در مقابل دعوت حق وقرآنى كه محتواى آن شاهد گوياى ارتباطش با خداست به يك مشت سخنان واهى و بى اساس دست زده و مى خواهند با اين حرفهاى بى پايه , چهره حقيقت رابپوشانند.
(آيـه )ـايـن آيه همانند آيه قبل روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده ـبه عنوان تحقير سخنان آنها, و ايـن كه قابل جوابگويى نيست ـ مى فرمايد: ((زوال ناپذيرو بزرگ است خدايى كه اگر بخواهد براى تو بهتر از اين قرار مى دهد, باغهايى كه اززير درختانش نهرها جارى باشد, (و اگر بخواهد) براى تو قـصـرهـاى مـجـلـل قرارمى دهد)) (تبارك الذى ان شا جعل لك خيرا من ذلك جنات تجرى من تحتهاالا نهار ويجعل لك قصورا).
مگر باغها و قصرهاى ديگران را چه كسى به آنها داده جز خدا؟.
اصولا چه كسى اين همه نعمت و زيبايى را دراين عالم آفريده جز پروردگار!.
ولـى او هـرگـز نمى خواهد مردم شخصيت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند, و از ارزشهاى واقعى غافل شوند.
(آيـه )ـدر ايـنـجا ـبه دنبال بحثى كه از انحراف كفار در مساله توحيد ونبوت پيامبر(ص ) در آيات قبل بودـ سخن از بخش ديگرى از انحرافات آنها درزمينه معاد مى گويد, و در حقيقت با بيان اين بـخـش روشن مى شود كه آنها در تمام اصول دين گرفتار تزلزل و انحراف بودند, هم در توحيد و هـم در نـبـوت و هـم درمعاد, كه دو قسمت آن در آيات گذشته آمده , و اكنون سومين بخش را مى خوانيم .
نخست مى گويد: ((بلكه آنها قيامت را تكذيب كردند)) (بل كذبوا بالساعة ).
چرا كه اگر كسى ايمان به چنان دادگاه عظيم و پاداش و كيفرالهى داشته باشداين چنين بى پروا حـقـايـق را به باد مسخره نمى گيرد و با ذكر بهانه هاى واهى از دعوت پيامبرى كه دلائل نبوتش آشكار است سر نمى پيچد.
امـا قـرآن در ايـنجا به پاسخ استدلالى نپرداخته , چرا كه اين گروه اهل منطق واستدلال نبودند, بلكه آينده شوم و دردناك آنها را در برابر چشمشان مجسم مى سازد.
نـخـست مى گويد: ((و ما براى كسى كه قيامت را انكار كند آتش سوزانى مهياكرده ايم )) (واعتدنا لمن كذب بالساعة سعيرا).
(آيـه )ـسپس توصيف عجيبى از اين آتش سوزان كرده , مى گويد:((هنگامى كه اين آتش آنها را از راه دور بـبـيـنـد (چنان به هيجان مى آيد كه ) صداى وحشتناك و خشم آلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است مى شنوند))! (اذاراتهم من مكان بعيدا سمعوا لها تغيظا وزفيرا).
ايـن تعبيرات از شدت اين عذاب الهى خبر مى دهد و نشان مى دهد كه آتش سوزان دوزخ همچون حـيـوان درنده گرسنه اى كه در انتظار طعمه خويش است انتظار اين گروه را مى كشد ـ پناه بر خدا.
(آيـه )ـايـن وضـع دوزخ است به هنگامى كه آنها را از دور مى بيند, اماوضع آنها را در آتش دوزخ چنين توصيف مى كند: ((و هنگامى كه در مكان تنگ ومحدودى از آن (آتش ) در حالى كه در غل و زنـجـيـرند افكنده شوند فرياد واويلاشان بلند مى شود)) (واذا القوا منها مكانا ضيقا مقرنين دعوا هنالك ثبورا).
((دوزخ )) مـكـان وسـيـعى است اما آنها را در اين مكان وسيع آن چنان محدودمى كنند كه طبق بعضى از روايات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن ميخ ‌در ديوار است !.
(آيـه )ـاما به زودى به آنها گفته مى شود: ((امروز يك بار واويلا نگوييد,بلكه بسيار ناله واويلا سر دهيد)) (لا تدعوا اليوم ثبورا واحدا وادعوا ثبورا كثيرا).
و در هـر حـال ايـن نـاله شما به جايى نخواهد رسيد و مرگ و هلاكى در كارنخواهد بود, بلكه بايد زنده بمانيد و مجازاتهاى دردناك را بچشيد.
(آيـه )ـسـپس روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده دستور مى دهد آنها را به يك داورى دعوت كند, مى فرمايد: ((بگو: آيا اين (سرنوشت دردناك ) بهتر است , يابهشت جاويدانى كه به پرهيزكاران وعده داده شـده اسـت ؟ بهشتى كه هم پاداش اعمال آنها است و هم جايگاه و قرارگاهشان )) (قل اذلك خير ام جنة الخلد التى وعدالمتقون كانت لهم جزا ومصيرا).
(آيه )ـهمان بهشتى كه ((هر چه بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است ))(لهم فيها ما يشاؤن ).
همان بهشتى كه ((جاودانه در آن خواهند ماند)) (خالدين ).
((اين وعده اى است مسلم كه پروردگارت بر عهده گرفته است )) (كان على ربك وعدا مسؤلا ).
اين گونه سؤالها و داورى طلبيدنها براى بيدار ساختن وجدانهاى خفته است كه آنها را در برابر يك امر بديهى و بر سر دو راهى قرار دهند.