بازگشت

(آيه )ـ آسمان با ابرها شكافته مي شود


باز در اينجا بحث درباره قيامت و سرنوشت مجرمان در آن روز ادامه مى يابدنخست مى گويد: روز گـرفـتارى و اندوه مجرمان ((روزى است كه آسمان با ابرها از هم مى شكافد و فرشتگان پى درپى نازل مى شوند))! (ويوم تشقق السما بالغمام ونزل الملا ئكة تنزيلا ).
ايـن آيـه در حـقيقت پاسخى است به يكى ديگر از بهانه جوييهاى مشركان , زيراآنها انتظار داشتند خـداونـد و فـرشتگان , طبق اساطير و افسانه هايشان , در ميان ابرهابه سراغشان بيايند و آنها را به سـوى حـق دعـوت كـنـند, در اسطوره هاى يهود نيز آمده كه گاه خداوند در لابلاى ابرها ظاهر مى شد!.
در مـورد شكافته شدن آسمان با ابرها ممكن است بگوييم : از يك سوپرده هاى جهان ماده از مقابل چشم انسان كنار برود و عالم ماورا طبيعت رامشاهده كند, و از سوى ديگر كرات آسمانى متلاشى شـوند و ابرهاى انفجارى آشكار گردند, و در لابلاى آنها شكافهايى نمايان باشد, آن روز, روز پايان اين جهان و آغاز رستاخيز است , روز بسيار دردناكى است براى مجرمان بى ايمان وستمكاران لجوج .
(آيه )ـسپس به يكى از روشنترين مشخصات آن روز پرداخته , مى گويد:((حكومت حقيقى در آن روز از آن خداوند رحمان است )) (الملك يومئذ الحق للرحمن ).
حتى آنها كه در اين جهان نوعى حكومت مجازى و محدود و فانى و زودگذرداشتند نيز از صحنه حكومت كنار مى روند, و حاكميت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاك او مى شود.
و بـه همين دليل ((آن روز روز سختى براى كافران خواهد بود)) (وكان يوماعلى الكافرين عسيرا) در حالى كه براى مؤمنان بسيار سهل و آسان است .
آيـه ـ شـان نـزول : در عصر پيامبر(ص ) دو نفر دوست در ميان مشركان به نام ((عقبه )) و ((ابى )) بـودنـد هـر زمان عقبه از سفر مى آمد غذايى ترتيب مى داد واشراف قومش را دعوت مى كرد و در عين حال دوست مى داشت به محضرپيامبر(ص ) برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.
روزى از سـفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد, درضمن از پيامبر(ص ) نيز دعوت نمود.
هـنـگـامـى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد پيامبر(ص ) فرمود: من ازغذاى تو نمى خورم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى , ((عقبه ))شهادتين بر زبان جارى كرد.
اين خبر به گوش دوستش ((ابى )) رسيد, گفت : اى عقبه ! از آئينت منحرف شدى ؟.
او گـفـت : نـه به خدا سوگند من منحرف نشدم من از اين شرم داشتم كه او ازسفره من برخيزد بى آنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم !.
ابـى گـفـت : من هرگز از تو راضى نمى شوم مگر اين كه در برابر او بايستى وسخت توهين كنى ! عـقـبـه ايـن كار را كرد و مرتد شد, و سرانجام در جنگ بدر درصف كفار به قتل رسيد و رفيقش ((ابى )) نيز در جنگ احد كشته شد.
ايـن آيـه و دو آيـه بـعـد از آن نـازل گرديد و سرنوشت مردى را كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مى شود و او را به گمراهى مى كشاند شرح داد.
تفسير: روز قيامت صحنه هاى عجيبى دارد كه بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در اينجا بخش ديـگـرى را خـاطـرنـشان مى كند, و آن مساله حسرت فوق العاده ظالمان از گذشته خويش است نـخست مى فرمايد: ((و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم هر دو دست خويش را از شدت حسرت به دندان مى گزد, مى گويد: اى كاش با(رسول خدا(ص )) راهى برگزيده بودم )) (ويوم يعض الظالم على يديه يقول ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا ).
اين كار شايد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش را مى نگرند خود را مـقـصـر مى دانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مى گيرند واين نوعى انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند.
(آيـه )ـدر اين آيه اضافه مى كند كه اين ظالم بيدادگر كه در دنيايى ازتاسف فرو رفته مى گويد: ((اى واى بـر من ! كاش فلان شخص گمراه را دوست خودانتخاب نكرده بودم )) (يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلا نا خليلا ).
كه تمام بدبختى من در ترك رابطه با پيامبر(ص ) و قبول رابطه با اين دوست گمراه بود.
مـنـظـور از ((فـلا ن )) هـمـان شـخص است كه او را به گمراهى كشانده : شيطان يادوست بد يا خويشاوند گمراه .
(آيه )ـباز ادامه داده , مى گويد: ((او مرا از يادآورى (حق ) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق ) به سراغ من آمده بود))! (لقد اضلنى عن الذكر بعد اذ جانى ).
و در پـايـان آيـه مى گويد: ((و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است ))(وكان الشيطان للا نـسـان خـذولا ) چـرا كه انسان را به بيراهه ها و مناطق خطرمى كشاند و بعد او را سرگردان رها كرده و به دنبال كار خود مى رود.
حـقـيـقت خذلان اين است كه كسى دل به يارى ديگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از كمك و ياريش بر دارد.
در حديثى از امام جواد(ص ) مى خوانيم : ((از همنشينى بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنه اند, ظاهرشان زيبا و آثارشان بسيار زشت است ))!.