بازگشت

(آيه )ـ آغاز رسالت موسي


(ع ): گفتيم در اين سوره سرگذشت هفت تن از پيامبران بزرگ به عنوان درس آموزنده اى براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستين بيان شده است .
نخست از موسى (ع ) شروع مى كند و بخشهاى مختلفى از زندگى او ودرگيريش را با فرعونيان تا هنگام غرق اين قوم ظالم و ستمگر شرح مى دهد.
ايـن بـحثها گرچه به ظاهر مكرر است , اما دقت در آنها نشان مى دهد كه در هرمورد روى بخش خاصى از اين سرگذشت پرماجرا تكيه شده است .
فـى المثل آيات مورد بحث هنگامى نازل شد كه مسلمانان سخت در اقليت قرار داشتند و دشمنان آنـهـا بـسيار قوى و نيرومند, در اينجا لازم است خداوندسرگذشتهاى مشابهى را از اقوام پيشين بيان كنند تا بدانند اين قدرت عظيم دشمن وضعف ظاهرى آنها هرگز سبب شكست نخواهد شد, تـا روحـيـه آنـهـا قـوى گـردد و بـراسـتـقامت و پافشارى خود بيفزايند, و جالب اين كه : بعد از سـرگـذشت هر يك از اين پيامبران هفتگانه جمله ((وما كان اكثرهم مؤمنين وان ربك لهو العزيز الـرحـيـم S( اكـثـرآنـهـا ايـمـان نـيـاوردند و پروردگار تو توانا و رحيم است )) تكرار شده , درست همان عبارتى كه در آغاز همين سوره در مورد پيامبر اسلام (ص ) خوانديم .
ايـن هـمـاهنگى شاهد زنده اى بر اين حقيقت است كه ذكر اين بخش ازداستانهاى انبيا, به خاطر شرايط خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده است .
نـخست مى گويد: ((و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارت موسى را نداكرد كه به سراغ آن قوم ستمگر برو)) (واذ نادى ربك موسى ان ائت القوم الظالمين ).
(آيـه )ـ((قـوم فـرعـون , آيـا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهيز نمى كنند))(قوم فرعون الا يتقون ).
ايـن نـكته قابل توجه است كه تنها صفتى را از فرعونيان كه بر آن تكيه كرده ظلم است و مى دانيم ظـلم معنى جامع و گسترده اى دارد كه شرك يكى از مصاديق بارز آن است , و استثمار و استعباد بنى اسرائيل با آن همه زجر و شكنجه نيز مصداق ديگرى از آن مى باشد, از اين گذشته آنها با اعمال خـلافـشان قبل از هر كس برخودشان ستم مى كردند, و به اين ترتيب مى توان هدف دعوت انبيا را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه كرد!.
(آيـه )ـ در ايـن هـنـگام موسى مشكلات عظيم خود را به پيشگاه پروردگارعرض مى كند و از او تقاضاى قوت و قدرت بيشتر براى تحمل اين رسالت عظيم مى نمايد: ((عرض كرد پروردگارا! من از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند)) (قال رب انى اخاف ان يكذبون ).
و با جار و جنجال خود مرا از صحنه بيرون كنند.
مـوسـى (ع ) در ذكـر ايـن سـخن كاملا حق داشت چرا كه فرعون و دار و دسته اش آنقدر مسلط بر اوضـاع كـشـور مصر بودند كه احدى ياراى مخالفت با آنها را نداشت وهرگونه نغمه مخالفى را با شدت و بى رحمى سركوب مى كردند.
(آيه )ـبه علاوه ((سينه من براى انجام اين رسالت وسعت كافى ندارد))(ويضيق صدرى ).
از اين گذشته ((زبان من به قدر كافى گويا نيست )) (ولا ينطلق لسانى ).
بـه هـمـيـن جهت تقاضاى من اين است : ((به (برادرم ) هارون نيز رسالت بدهى ))تا به همراه من مامور اداى اين رسالت گردد (فارسل الى هرون ).
تا با معاضدت يكديگر بتوانيم اين فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خيره سر به اجرا درآوريم .
(آيـه )ـاز هـمه اينها گذشته ((آنها بر من (به اعتقاد خودشان ) گناهى دارند))(ولهم على ذنب ) مـن يـكـى از ايـن فرعونيان ستمگر را به هنگامى كه با يك مردبنى اسرائيلى مظلوم درگير بود با ضربه قاطع خود كشته ام .
از ايـن نظر ((مى ترسم (به عنوان قصاص ) مرا به قتل برسانند)) و اين رسالت عظيم به پايان نرسد (فاخاف ان يقتلون ).
مـوسـى تـرسى براى شخص خود نداشت بلكه از اين بيم داشت كه قبل ازرسيدن به مقصد از پاى درآيد, لذا از خداوند تقاضاى نيروى بيشتر براى اين مبارزه مى كند.
(آيه )ـخداوند اين تقاضاى صادقانه موسى را اجابت كرد ((فرمود: اين چنين نيست )) (قال كلا ) كه بتوانند تو را به قتل برسانند و يا سينه ات تنگى كند وزبانت گره داشته باشد و گويا نگردد.
دعـاى تو را در مورد برادرت نيز اجابت كردم و به او هم ماموريت دادم ((پس شما هر دو با آيات ما برويد)) و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت كنيد(فاذهبا باياتنا).
و فكر نكنيد من از شما دورم و جريان امر شما بر ما مخفى است , بلكه ((ما باشما هستيم و به خوبى مطالب را مى شنويم )) (انا معكم مستمعون ).
هـرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت ياريتان خواهم كرد بااطمينان خاطر پيش برويد و محكم در اين راه گام برداريد.