بازگشت

(آيه )ـ برخورد منطقي و قاطع با فرعون


در آيـات گـذشـتـه نـخستين مرحله ماموريت موسى (ع ) يعنى دريافت وحى ورسالت و تقاضاى وسائل نيل به اين هدف بزرگ , پايان يافت .
از اينجا به بعد ((مرحله دوم )) يعنى روبرو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت ساز كه در آن ميان انجام گرفت مطرح شده .
نخست به عنوان مقدمه مى فرمايد: ((اكنون (كه همه چيز روبراه است ) به سراغ فرعون برويد, و به او بگوييد: ما رسول پروردگار جهانيان هستيم )) (فاتيافرعون فقولا انا رسول رب العالمين ).
(آيه )ـو به دنبال بيان رسالت خود, آزادى بنى اسرائيل را مطالبه كنيد وبگوييد: ((بنى اسرائيل را با ما بفرست )) (ان ارسل معنا بنى اسرائيل ).
بديهى است منظور اين بوده كه زنجير اسارت و بردگى از آنها بردارد تا آزادشوند, و بتوانند با آنها بيايند, نه اين كه تقاضاى فرستادن آنها به وسيله فرعون شده باشد.
(آيـه )ـدر ايـنـجـا فـرعـون زبـان بـه سـخن گشود و با جمله هايى حساب شده ,و در عين حال شيطنت آميز براى نفى رسالت آنها كوشيد نخست رو به موسى كرد وچنين ((گفت : آيا ما تو را در كودكى در ميان (دامان مهر) خود پرورش نداديم ))؟ (قال الم نربك فينا وليدا).
تـو را از آن امـواج خروشان و خشمگين ((نيل )) كه وجودت را به نابودى تهديدمى كرد گرفتيم , دايـه هـا بـرايـت دعـوت كرديم , و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائيل معافت نموديم , در محيطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش يافتى !.
و بعد از آن نيز ((سالهاى متمادى از عمرت در ميان ما بودى ))! (ولبثت فينا من عمرك سنين ).
(آيـه )ـسپس به ايراد ديگرى نسبت به موسى پرداخته , مى گويد: ((تو آن كار مهم (كشتن يكى از قبطيان و طرفداران ما را انجام دادى )) (وفعلت فعلتك التى فعلت ).
اشاره به اين كه تو چگونه مى توانى پيامبر باشى كه داراى چنين سابقه اى هستى .
و از همه اينها گذشته ((تو كفران نعمتهاى ما مى كنى )) (وانت من الكافرين ).
سـالـهـا بـر سر سفره ما بودى , نمك خوردى و نمكدان را شكستى !, با چنين كفران نعمت چگونه مى توانى پيامبر باشى ؟.
در حقيقت مى خواست با اين منطق و اين گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محكوم كند.
(آيـه )ـمـوسى بعد از شنيدن سخنان شيطنت آميز فرعون به پاسخ از هرسه ايراد پرداخت , ولى از نـظر اهميت پاسخ ايراد دوم فرعون را مقدم شمرد و يااصولا ايراد اول را درخور پاسخ نمى دانست , چـرا كه پرورش دادن كسى هرگز دليل آن نمى شود كه اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدايت نكنند.
به هر حال چنين ((گفت : من آن كار را انجام دادم در حالى كه از بى خبران بودم )) (قال فعلتها اذا وانا من الضالين ).
مـوسى (ع ) در اينجا يك نوع ((توريه )) به كار برده و سخنى گفت كه ظاهرش اين بوده كه من در آن زمان راه حق را پيدا نكرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشيد, ولـى در باطن مقصود ديگرى داشت و آن اين كه من نمى دانستم كه اين كار مايه اين همه دردسر مى شود وگرنه اصل كار حق بود ومطابق قانون عدالت !.
(آيه )ـسپس موسى اضافه مى كند: ((من به دنبال اين حادثه هنگامى كه ازشما ترسيدم فرار كردم , و خـداوند به من علم و دانش بخشيد, و مرا از رسولان قرارداد)) (ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما وجعلنى من المرسلين ).
(آيه )ـسپس ((موسى )) به پاسخ منتى كه فرعون در مورد پرورشش دردوران طفوليت و نوجوانى بـر او گذارد پرداخته , و با لحن قاطع و اعتراض آميزى مى گويد: ((آيا اين منتى است كه تو بر من مـى گـذارى كـه بـنـى اسرائيل را بنده و برده خود ساختى ))؟! (وتلك نعمة تمنها على ان عبدت بنى اسرائيل ).
تـا آنـجا كه به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى , و دختران رابراى كنيزى و خدمت زنده بگذارى ؟.
ايـن ظـلـم بى حساب تو سبب شد كه مادرم براى حفظ جان نوزداش مرا درصندوق بگذارد, و به امـواج نيل بسپارد, وخواست الهى اين بود كه آن كشتى كوچك در كنار كاخ تو لنگر بيندازد, آرى ظلم بى اندازه تو بود كه مرا رهين اين منت ساخت , و مرا از خانه پاك پدرم محروم ساخت و در كاخ آلوده تو قرار داد!.
(آيـه )ـهنگامى كه موسى با لحن قاطع و كوبنده اى سخنان فرعون را پاسخ ‌گفت و او از اين نظر در مانده شد, مسير كلام را تغيير داد و موسى را كه گفته بود من رسول و فرستاده رب العالمينم مـورد سـؤال قـرار داد و ((فـرعـون گـفـت : پروردگارعالميان چيست ))؟ (قال فرعون وما رب العالمين ).
فرعون اين سخن را براى تجاهل و تحقير, مطرح كرد.
(آيـه )ـولـى مـوسـى همانند همه بحث كنندگان بيدار و آگاه راهى جز اين نداشت كه مطلب را جـدى بـگيرد و به پاسخ جدى بپردازد, و از آنجا كه ذات خدا ازدسترس افكار انسانها بيرون است , دسـت بـه دامـان آثـار او در پـهـنـه آفرينش زند, و ازآيات آفاقى سخن به ميان آورد ((گفت : او پـروردگـار آسمانها وزمين و آنچه در ميان اين دو قرار گرفته است مى باشد, اگر شما راه يقين مى پوييد)) (قال رب السموات والا رض وما بينهما ان كنتم موقنين ).
(آيـه )ـاما فرعون با اين بيان محكم معلم بزرگ آسمانى , از خواب غفلت بيدار نشد, باز به استهزا و سـخـريـه ادامـه داد, و از روش ديـرينه مستكبران مغرورپيروى كرد ((رو به اطرافيان خود كرده گفت : آيا نمى شنويد)) اين مرد چه مى گويد؟!(قال لمن حوله الا تستمعون ).
پيداست اطراف فرعون را چه افرادى گرفته اند, اشخاصى از قماش خود او,گروهى از صاحبان زر و زور و همكاران ظلم و ستم .
هـدفـش ايـن بود كه اين سخن منطقى و دلنشين موسى در قلب تاريك اين گروه كمترين اثرى نگذارد, و آن را يك سخن بى محتوا كه مفهومش قابل درك نيست معرفى كند.
(آيـه )ـولـى بـاز موسى (ع ) به سخنان منطقى و حساب شده خود بدون هيچ گونه ترس و واهمه ادامـه داد و ((گـفـت : او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست )) (قال ربكم ورب آبائكم الا ولين ).
در حقيقت موسى كه در مرحله نخست از ((آيات آفاقى )) شروع كرده بود درمرحله دوم به ((آيات انفسى )) اشاره كرد.
(آيـه )ـولـى فـرعون به خيره سرى همچنان ادامه داد, و از مرحله استهزا وسخريه پا را فراتر نهاده نـسـبـت جـنـون و ديوانگى به موسى داد و ((گفت : پيامبرى كه به سوى شما آمده قطعا مجنون اسـت ))! (قـال ان رسـولـكـم الـذى ارسل اليكم لمجنون ) همان نسبتى كه همه جباران تاريخ به مصلحان الهى مى دادند.
(آيـه )ـاما اين نسبت ناروا در روح بلند موسى (ع ), اثرى نگذاشت وهمچنان خط اصلى توحيد را از طـريـق آثـار خـدا در پـهنه آفرينش , در آفاق و انفس ,ادامه داد و ((گفت : او پروردگار مشرق و مـغـرب و آنچه درميان اين دو است مى باشداگر شما عقل و انديشه خود را به كار مى گرفتيد)) (قال رب المشرق والمغرب ومابينهما ان كنتم تعقلون ).
اگر تو در محدوده كوچكى به نام ((مصر)) يك حكومت ظاهرى دارى ,حكومت واقعى پروردگار مـن تـمام شرق و غرب جهان و هر چه را ميان آنهاست دربرگرفته , و آثارش در همه جا در جبين موجودات مى درخشد.
(آيه )ـاين منطق نيرومند و شكست ناپذير, فرعون را سخت خشمگين ساخت و سرانجام به حربه اى متوسل شد كه همه زورمندان بى منطق به هنگام شكست و ناكامى به آن متوسل مى شوند و چنين ((گـفت : اگر معبودى غير من انتخاب كنى تو را از زندانيان قرار خواهم داد)) (قال لئن اتخذت الـها غيرى لا جعلنك من المسجونين ).
مـن ايـن سخنان تو را نمى فهمم , همين مى دانم كه يك اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم ! و هر كس غير از اين بگويد محكوم به مرگ , يا زندان مرگ آفرين است !.
(آيه )ـدر آيه قبل ديديم كه فرعون سرانجام تكيه بر قدرت و تهديد به زندان و مرگ نمود.
ايـنجاست كه صحنه بر مى گردد و موسى (ع ) نيز بايد روش تازه اى در پيش گيرد كه فرعون در اين صحنه نيز ناتوان و درمانده شود.
موسى نيز بايد تكيه بر قدرت كند قدرتى الهى كه از معجزه اى چشمگيرسرچشمه مى گيرد, رو به سـوى فـرعـون كرد و ((گفت : آيا اگر من نشانه آشكارى براى رسالتم ارائه دهم )) باز مرا زندان خواهى كرد؟! (قال اولو جئتك بشئ مبين ).
(آيه )ـفرعون در اينجا سخت در بن بست واقع شد چرا كه موسى (ع )اشاره سربسته اى به يك برنامه فوق العاده كرده و فكر حاضران را متوجه خودساخته است , اگر فرعون بخواهد سخن او را ناديده بـگـيرد همه بر او اعتراض مى كنند, و مى گويند بايد بگذارى موسى (ع ) كار مهمش را ارائه دهد, اگـر تـوانـايـى داشـتـه بـاشـد كـه معلوم مى شود, نمى توان با او طرف شد, والا گزافه گوييش آشكارمى گردد, در هر حال نمى توان از اين سخن موسى (ع ) به سادگى گذشت .
ناچار ((گفت : اگر راست مى گويى آن را بياور))! (قال فات به ان كنت من الصادقين ).
(آيـه )ـ((پـس (در اين هنگام ) موسى عصايى را كه به دست داشت افكند,و (به فرمان پروردگار) مار عظيم و آشكارى شد)) (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ).
(آيـه )ـ((وسـپـس دست خود را (در گريبان فرو برد و) بيرون آورد, ناگهان دربرابر بينندگان سفيد وروشن بود))! (ونزع يده فاذا هى بيضا للناظرين ).
در حـقيقت اين دو معجزه بزرگ , يكى مظهر بيم بود و ديگرى مظهر اميدS(اولى مناسب مقام انذار است , و دومى بشارت .
(آيـه )ـفرعون از مشاهده اين صحنه , سخت جا خورد و در وحشت عميقى فرو رفت اما براى حفظ قـدرت شـيـطانى خويش كه با ظهور موسى (ع ),سخت به خطر افتاده بود و همچنين براى حفظ اعتقاد اطرافيان و روحيه دادن به آنها در صدد توجيه معجزات موسى برآمد, نخست ((به اطرافيان خود چنين گفت :اين مرد, ساحر آگاه و ماهرى است ))! (قال للملا حوله ان هذا لساحر عليم ).
جـالـب اسـت , هـمـان كسى را كه تا چند لحظه قبل مجنونش مى خواند, اكنون به عنوان عليم و دانشمند از او نام مى برد.
(آيه )ـسپس براى اين كه جمعيت را بر ضد او بسيج كند چنين ادامه داد:((او مى خواهد شما را از سرزمينتان با سحرش بيرون كند))! (يريد ان يخرجكم من ارضكم بسحره ).
((شما چه (مى انديشيد و چه ) دستور مى دهيد))؟! (فماذا تامرون ).
ايـن هـمان فرعونى است كه قبلا تمام مصر را ملك مسلم خود مى دانست ,اكنون آن را ملك مردم مى شمرد و به اطرافيان مى گويد: شما چه امر مى كنيد؟مشورتى بسيار عاجزانه و از موضع ضعف ! .
(آيـه )ـبعد از مشورتها سرانجام اطرافيان به فرعون ((گفتند: او و برادرش رامهلت ده و ماموران را بـراى بـسـيـج (بـسـيح ساحران ) به تمام شهرها اعزام كن )) قالواارجه واخاه وابعث فى المدائن حاشرين ).
(آيه )ـ((تا هر ساحر ماهر و كهنه كارى را نزد تو آورند)) (ياتوك بكل سحار عليم ).
و گـفـتند: خوشبختانه در كشور پهناور مصر, اساتيد فن سحر بسيارند, اگرموسى ساحر است ما ((سحار)) يعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مى دهيم , وآن قدر ساحران وارد به فوت و فن سحر را جمع مى كنيم تا راز موسى را افشا كنند!.