بازگشت

(آيه )ـ عاقبت دردناك فرعونيان


در ايـن آيـات آخـريـن صـحنه از اين بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است , و آن چگونگى نابودى فرعونيان و پيروزى و نجات بنى اسرائيل است .
چـنـانـكه در آيات گذشته خوانديم , فرعون ماموران خود را به شهرهاى مصر گسيل داشت , و به اندازه كافى لشكر و نيرو آماده ساخت و به دنبال آنهاحركت كردند.
چـنـانـكـه آيـه مـى گـويـد: ((پس فرعونيان آنها را تعقيب كردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند)) (فاتبعوهم مشرقين ).
(آيـه )ـ((هـنـگـامى كه دو گروه يكديگر را ديدند, ياران موسى گفتند: بطورقطع ما در چنگال فـرعـونـيـان گـرفـتار شديم )) و راه نجاتى وجود ندارد! (فلما تراالجمعان قال اصحاب موسى انا لمدركون ).
در پـيـش روى ما دريا و امواج خروشان آب , و در پشت سر ما دريايى از لشكرخونخوار با تجهيزات كامل , جمعيتى كه سخت از ما خشمگينند.
در ايـنـجا لحظات دردناكى بر بنى اسرائيل گذشت , لحظاتى كه تلخى آن غيرقابل توصيف است , شايد جمع زيادى در ايمان خود متزلزل شدند.
(آيـه )ـامـا مـوسـى (ع ) هـمـچـنان آرام و مطمئن بود, و مى دانست وعده هاى خدا درباره نجات بنى اسرائيل و نابودى قوم سركش تخلف ناپذير است .
لذا با يك دنيا اطمينان و اعتماد رو به جمعيت وحشتزده بنى اسرائيل كردو((گفت : چنين نيست (آنـهـا هـرگـز بر ما مسلط نخواهند شد) چرا كه پروردگار من با من است و به زودى مرا هدايت خواهد كرد)) (قال كلا ان معى ربى سيهدين ).
(آيـه )ـدر ايـن هـنـگام كه شايد بعضى با ناباورى سخن موسى را شنيدند وهمچنان در انتظار فرا رسيدن آخرين لحظات زندگى بودند فرمان نهايى صادر شد.
چـنانكه قرآن مى گويد: ((پس ما به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريابزن ))! (فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر).
موسى (ع ) چنين كرد و عصا را به دريا زد, در اينجا صحنه عجيبى نمايان گشت كه برق شادى در چـشـمـها و دلهاى بنى اسرائيل نمايان گرديد: ((پس ناگهان دريا شكافته شد (آبها قطعه قطعه شدند) و هر بخشى همچون كوهى عظيم روى هم انباشته گشت ))! و در ميان آنها جاده ها نمايان شد (فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم ).
منظور از ((دريا)) در اينجا همان نهر عظيم ((نيل )) است .
(آيه )ـفرعون و فرعونيان كه از ديدن اين صحنه , مات و مبهوت شده بودند و چنين معجزه روشن و آشـكـارى را مـى ديـدنـد بـاز هـم از مركب غرور پياده نشدند, و به تعقيب موسى و بنى اسرائيل پرداختند و به سوى سرنوشت نهايى خودپيش رفتند, چنانكه قرآن مى گويد: ((و در آنجا ديگران [ لشكر فرعون ] را نيز (به دريا) نزديك ساختيم )) (وازلفنا ثم الا خرين ).
به اين ترتيب فرعونيان نيز وارد جاده هاى دريايى شدند.
(آيـه )ـاين آيه مى گويد: ((ما موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم )) (وانجينا موسى ومن معه اجمعين ).
(آيـه )ـدرسـت هـنـگامى كه آخرين نفر از بنى اسرائيل از دريا بيرون آمد وآخرين نفر از فرعونيان داخل دريا شد فرمان داديم آبها به حال اول باز گردند, امواج خروشان يك مرتبه فرو ريختند و سر بر هم نهادند, فرعون و لشكرش را همچون پرهاى كاه با خود به هر جا بردند, درهم كوبيده و نابود كردند.
قرآن در يك عبارت كوتاه اين ماجرا را بيان كرده , مى گويد: ((سپس ديگران راغرق كرديم )) (ثم اغرقنا الا خرين ).
و به اين ترتيب بردگان اسير آزاد شدند و جباران مغرور گرفتار و نابود گشتند,تاريخ ورق خوردS( دوران آن مستكبران پايان گرفت و مستضعفان وارث ملك وحكومت آنها شدند.
(آيـه )ـرى ((در ايـن مـاجـرا نـشـانـه روشـن (و درس عـبرت بزرگى ) است , امااكثر آنها ايمان نـيـاوردند)) گويى چشمها بسته و گوشها كر و قلبها در خواب فرو بسته است (ان فى ذلك لا ية وما كان اكثرهم مؤمنين ).
جايى كه فرعونيان با ديدن آن صحنه هاى عجيب ايمان نياوردند از اين قوم مشرك تعجب مكن , و از عدم ايمانشان نگران مباش !.
تـعـبير به ((اكثر)) (بيشتر) اشاره به اين است كه گروهى از فرعونيان دست به دامن آيين موسى زدند و به جمع ياران او پيوستند.
(آيه )ـاين آيه در يك جمله كوتاه و پرمعنى به قدرت و رحمت بى پايان خدا اشاره كرده , مى گويد: ((پروردگار تو هم تواناست و هم مهربان )) (وان ربك لهوالعزيز الرحيم ).
از ((عـزت )) اوسـت كه هر زمان اراده كند فرمان نابودى اقوام ياغى را صادرمى كند, به همان آبى كـه مـايـه حـيـات آنهاست فرمان مرگ آنها را مى دهد, و همان درياى نيل كه مايه ثروت و قدرت فرعونيان بود قبرستان آنها مى شود!.
و از ((رحـمـت )) اوسـت كـه در اين كار هرگز عجله نمى كند, بلكه سالها مهلت مى دهد, معجزه مـى فـرستد, اتمام حجت مى كند, و نيز از رحمت اوست كه اين بردگان ستمديده را از چنگال آن اربابان قلدر و زورگو رهايى مى بخشد.
(آيـه )ـبـه دنـبـال داسـتـان عـبرت انگيز موسى و فرعون به سرگذشت الهام بخش ابراهيم (ع ) و مـبارزاتش با مشركان مى پردازد, و اين مطلب را از گفتگوى ابراهيم با عمويش آزر و قوم گمراه آغاز مى كند.
نخست مى گويد: ((و خبر ابراهيم را بر آنها بخوان )) (واتل عليهم نبا ابراهيم ).
(آيه )ـو از ميان تمام اخبار مربوط به اين پيامبر بزرگ روى اين قسمت تكيه مى كند: ((هنگامى كه به پدر و قومش گفت : شما چه چيز را مى پرستيد))؟! (اذقال لا بيه وقومه ما تعبدون ).
(آيه )ـنها بلافاصله در پاسخ ((گفتند: ما بتهايى را مى پرستيم و همه روزملازم عبادت آنهاييم )) (قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاكفين ).
ايـن تعبير نشان مى دهد كه آنها نه تنها احساس شرمندگى از كار خود نداشتندبلكه بسيار به كار خود افتخار مى كردند.
(آيه )ـبه هر حال ابراهيم (ع ) با شنيدن اين سخن آنها را زير رگباراعتراضات شديد خود قرار داد و بـا دو جـمـلـه كـوبنده آنها را با يك بن بست منطقى روبه رو ساخت ((گفت : آيا آنها سخن شما را مى شنوند هنگامى كه آنها رامى خوانيد))؟! (قال هل يسمعونكم اذ تدعون ).
(آيـه )ـ((يـا ايـن كه آنها سودى به شما مى رسانند يا زيانى مى بخشند))؟! (اوينفعونكم او يضرون ) حداقل چيزى كه در معبود لازم است اين است كه نداى عابد خويش را بشنود, و در گرفتاريها به ياريش بشتابد اما در اين بتها چيزى كه نشان دهد آنها كمترين درك و شعورى دارند, و يا كمترين تاثيرى در سرنوشت انسانها, به چشم نمى خورد.
(آيـه )ـولـى بـت پرستان متعصب در برابر اين سؤال منطقى به همان پاسخ ‌قديمى و تكرارى خود پـرداخـتـنـد و ((گفتند: (اين مسائل مطرح نيست ) مهم آن است كه ما نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كنند))! (قالوا بل وجدنا آبانا كذلك يفعلون ).
ايـن پـاسـخ كـه بـيـانـگر تقليد كوركورانه آنها از نياكان جاهل و نادانشان بود تنهاپاسخى بود كه مى توانستند به گفته ابراهيم (ع ) بدهند, پاسخى كه دليل بطلانش درآن نهفته است .
(آيـه )ـدر ايـن هنگام ابراهيم لبه تيز حمله خود را متوجه بتها كرد و ((گفت :آيا اين چيزى را كه شما پيوسته عبادت مى كرديد مشاهده نموديد؟)) )قال افريتم ما كنتم تعبدون ).
(آيه )ـ((هم شما و هم پدران پيشين شما)) (انتم وآباؤكم الا قدمون ).
(آيـه )ـ((هـمـه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالميان )) (فانهم عدو لى الا رب العالمين ) آرى همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتى ناپذير.
(آيـه )ـسـپـس ابـراهـيـم (ع ) بـه تـوصيف پروردگار جهانيان و ذكر نعمتهاى معنوى و مادى او مى پردازد تا با مقايسه با بتها كه نه دعاى عابدان را مى شنوند, و نه سود و زيانى دارند مطلب كاملا روشن شود.
نخست از نعمت آفرينش و هدايت , شروع كرده , مى گويد: ((او كسى است كه مرا آفريد, سپس هم او مرا هدايت مى كند)) (الذى خلقنى فهو يهدين ).
(آيـه )ـپـس از بـيـان نـخـسـتين مرحله ربوبيت , يعنى هدايت بعد از آفرينش ,به نعمتهاى مادى پـرداخـتـه , مـى گويد: ((و او كسى است كه مرا غذا مى دهد و سيراب مى كند)) (والذى يطعمنى ويـسـقـيـن ) آرى ! مـن همه نعمتها را از او مى بينم , پوست وگوشت من , آب و غذاى من , همه از بركات اوست .
(آيـه )ـنـه تنها در حال صحتم مشمول نعمتهاى اويم , بلكه ((هنگامى كه بيمار شوم اوست كه مرا شفا مى دهد)) (واذا مرضت فهو يشفين ).
بـا ايـن كـه بيمارى نيز گاهى از ناحيه اوست , اما براى رعايت ادب در سخن ,آن را به خود نسبت مى دهد.
(آيـه )ـسـپـس از مـرحـله زندگى دنيا پا را فراتر گذارده , به زندگى جاويدان در سراى آخرت مـى پـردازد تـا روشـن سـازد كه من همه جا بر سر خوان نعمت اونشسته ام نه فقط در دنيا كه در آخرت نيز هم .
مى گويد: ((و او كسى است كه مرا مى ميراند و بار ديگر زنده مى كند)) (والذى يميتنى ثم يحيين ) .
آرى ! هم مرگ من از اوست و هم بازگشت مجدد به زندگى از ناحيه اوست .
(آيه )ـو هنگامى كه وارد عرصه محشر شوم , چشم اميدم به او دوخته شده چرا كه ((او كسى است كه طمع دارم گناهم را در روز جزا بيامرزد)) (والذى اطمع ان يغفرلى خطيئتى يوم الدين ).
بـدون شـك پـيـامبران معصومند و گناهى ندارند كه بخشوده شود, ولى چنانكه در گذشته هم گـفـتـه ايم گاهى حسنات نيكان , گناهان مقربان محسوب مى شود, و درمقام والاى آنان گاه انـجـام يـك كـار خـوب نـيز قابل بازخواست , چرا كه از كار نيكوترى جلوگيرى كرده , و لذا ترك اولايش مى نامند.