بازگشت

(آيه )ـ لجاجت و سرسختي قوم صالح


در آيـات گـذشـته منطق مستدل و خيرخواهانه صالح را در برابر قوم گمراه شنيديد, اكنون در اينجا, منطق قوم را در برابر او بشنويد.
آنها ((گفتند: اى صالح ! تو مسحور شده اى و عقل خود را از دست داده اى )) لذاسخنان ناموزونى مى گويى ! (قالوا انما انت من المسحرين ).
(آيـه )ـاز ايـن گـذشته ((تو فقط بشرى همچون مايى )) (ما انت الا بشر مثلنا)و هيچ عقلى اجازه نمى دهد از انسانى همچون خودمان اطاعت كنيم !.
((اگـر راسـت مـى گـويـى آيت و نشانه اى بياور)) تا ما به تو ايمان بياوريم (فات باية ان كنت من الصادقين ).
(آيه )ـبه هر حال اين گروه سركش , نه به خاطر حق طلبى كه به خاطربهانه جويى تقاضاى معجزه كردند, و بايد به آنها اتمام حجت مى شد, لذا صالح به دستور خداوند ((گفت : اين ناقه اى است كه براى او سهمى از آب قريه است , و براى شما سهم روز معينى )) (قال هذه ناقة لها شرب ولكم شرب يوم معللوم ).
ايـن ((نـاقـه )) يـك شـتـر عـادى و معمولى نبوده است و بطرز معجزآسايى از دل كوه برآمد, و از ويژگيهاى آن اين بود كه يك روز آب آبادى را به خود تخصيص مى داد و مى نوشيد.
(آيه )ـبه هر حال صالح مامور بود كه به آنها اعلام كند اين شتر عجيب وخارق العاده را كه نشانه اى از قدرت بى پايان خداست به حال خود رها كنند, ودستور داد: ((كمترين آزارى به آن نرسانيد كه (اگر چنين كنيد) عذاب روز عظيم شمارا فرو خواهد گرفت )) (ولا تمسوها بسؤ فياخذكم عذاب يوم عظيم ).
(آيـه )ـالـبـته قوم سركشى كه حاضر به بيدارى فريب خوردگان نبودند وآگاهى مردم را مزاحم مـنـافع خود مى دانستند, توطئه از ميان بردن ناقه را طرح كردندو ((سرانجام بر آن (ناقه ) حمله نـمـوده (و با يك يا چند ضربه ) آن را از پا درآوردند, وسپس از كرده خود پشيمان شدند)) چرا كه عذاب الهى را در چند قدمى خوداحساس مى كردند (فعقروها فاصبحوا نادمين ).
(آيـه )ـچون طغيانگرى آنها از حد گذشت و عملا نشان دادند كه آماده پذيرش حق نيستند اراده خـدا بـر اين قرار گرفت كه زمين را از لوث وجودشان پاك كند ((در اين هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت )) (فاخذهم العذاب ).
قـرآن در پـايـان اين ماجرا همان مى گويد كه در پايان ماجراى قوم هود و نوح وابراهيم بيان كرد, مـى فـرمـايـد: ((در اين سرگذشت (قوم صالح و آن همه پايمردى وتحمل اين پيامبر بزرگ و آن مـنـطـق شـيوا, و نيز سرسختى و لجاجت و مخالفت آن سيه رويان با معجزه بيدارگر و سرنوشت شـومـى كـه به آن گرفتار شدند) آيت و درس عبرتى است , اما اكثر آنها ايمان نياوردند)) (ان فى ذلك لا ية وما كان اكثرهم مؤمنين ).
(آيـه )ـرى هـيـچ كـس نـمى تواند بر قدرت خدا چيره شود همان گونه كه اين قدرت عظيم مانع رحمت او نسبت به دوستان و حتى نسبت به دشمنان نيست ((وپروردگار تو عزيز و رحيم است )) (وان ربك لهو العزيز الرحيم ).