بازگشت

(آيه )ـ سرانجام قوم لوط


قوم لوط كه سرگرم باده شهوت و غروربودند به جاى اين كه اندرزهاى اين رهبر الهى را با جان و دل پـذيـرا شـونـد, و خـود رااز مـنـجلابى كه در آن غوطه ور بودند رهايى بخشند به مبارزه با او بـرخـاسـتند, و((گفتند: اى لوط! (بس است , خاموش باش ) اگر از اين سخنان خوددارى نكنى ازاخـراج شـونـدگـان (ايـن شـهـر و ديـار) خـواهـى بود)) (قالوا لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين ).
كـار مـردم گـمراه و آلوده به جايى مى رسد كه پاكى و تقوا در ميان آنها بزرگترين عيب است , و ناپاكى و آلودگى افتخار!.
از ايـن آيـه استفاده مى شود كه اين جمعيت فاسد, گروهى از افراد پاك را كه مزاحم اعمال زشت خود مى ديدند, قبلا از شهر و آبادى خود بيرون رانده بودند.
(آيـه )ـامـا لوط بى آنكه به تهديدهاى آنها اعتنا كند به سخنان خود ادامه داد و گفت : من دشمن اعمال شما هستم )) (قال انى لعملكم من القالين ).
يـعـنـى مـن بـه اعتراضهاى خودم همچنان ادامه خواهم داد, هركارى ازدست شماساخته است انجام دهيد, من درراه خدا ومبارزه با زشتيها از اين تهديدها پرواندارم !.
(آيه )ـسرانجام آن همه اندرزها و نصيحتها اثر نگذارد, فساد سراسرجامعه آنها را به لجنزار متعفنى مبدل ساخت , اتمام حجت به اندازه كافى شدرسالت لوط(ع ) به آخر رسيده است .
در مقام نيايش و تقاضا به پيشگاه خداوند برآمده چنين عرض كرد:((پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اينها انجام مى دهند رهايى بخش )) (رب نجنى واهلى مما يعملون ).
(آيـه )ـخـداونـد ايـن دعـا را اجابت كرد, چنانكه مى فرمايد: ((ما لوط وخاندانش را همگى نجات داديم )) (فنجيناه واهله اجمعين ).
(آيه )ـ((جز پيرزنى كه در ميان آن گروه گمراه باقى ماند)) (الا عجوزافى الغابرين ).
اين پيرزن كسى جز همسر لوط نبود كه هرگز به لوط ايمان نياورد.
(آيه )ـرى خداوند, لوط و مؤمنان اندك را با او نجات داد, آنها شبانه به فرمان خدا از ديار آلودگان رخـت سـفر بربستند, و آنها را كه غرق فساد و ننگ بودندبه حال خود رها ساختند, در آغاز صبح , فرمان عذاب الهى فرا رسيد, زلزله وحشتناكى سرزمين آنها را بكلى زير و رو كرد.
چـنـانـكـه قـرآن در ايـنجا در يك جمله كوتاه مى فرمايد: ((سپس ما آن جمعيت راهلاك و نابود كرديم )) (ثم دمرنا الا خرين ).
(آيه )ـ((و بارانى بر آنها فرستاديم )) (وامطرنا عليهم مطرا).
اما چه بارانى , بارانى از سنگ كه حتى ويرانه هاى آنها را از نظرها محو كرد!.
((چه باران بدى بود باران انذارشدگان )) (فسا مطر المنذرين ).
بارانهاى معمولى حياتخبش است و زنده كننده , اما اين باران , وحشتناك ونابودكننده بود و ويرانگر . از آيـه 82 سـوره هود استفاده مى شود كه نخست شهرهاى قوم لوط زيروروشدند, سپس بارانى از سنگريزه متراكم بر آنها فرود آمد.
(آيه )ـباز در پايان اين ماجرا به همان دو جمله اى مى رسيم كه درپايان ماجراهاى مشابهش در اين سـوره در بـاره پنج پيامبر بزرگ ديگر آمده است , مى فرمايد: ((در اين (ماجراى قوم لوط سرنوشت شوم آنها) آيتى است (ان فى ذلك لا ية ).
((اما بيشترشان مؤمن نبودند)) (وما كان اكثرهم مؤمنين ).
(آيه )ـ((و پروردگار تو عزيز و رحيم است )) (وان ربك لهو العزيز الرحيم ).
چـه رحمتى از اين برتر كه اقوامى چنين آلوده را فورا مجازات نمى كند و به آنها مهلت كافى براى هدايت و تجديد نظر مى دهد.
و نيز چه رحمتى از اين برتر كه مجازاتش خشك و تر را با هم نمى سوزاندحتى اگر يك خانواده با ايمان در ميان هزاران هزار خانواده آلوده باشد آنها رانجات مى بخشد.
و چـه عـزت و قـدرتـى از ايـن بـالاتر كه در يك چشم بر هم زدن چنان ديارآلودگان را زير و رو مى كند كه اثرى از آن باقى نمى ماند