بازگشت

(آيه )ـ سرنوشت اين قوم خيره سر


جمعيت ظالم و ستمگر كه خود را در برابر حرفهاى منطقى شعيب بى دليل ديدند براى اين كه به خودكامگى خود ادامه دهند, سيل تهمت و دروغ را متوجه اوساختند.
نـخـسـت هـمـان بـرچـسـب هميشگى را كه مجرمان و جباران به پيامبران مى زدندبه او زدند و ((گفتند: تو فقط از افسون شدگانى ))! (قالوا انما انت من المسحرين ).
(آيـه )ـبـه علاوه ((تو فقط بشرى هستى همچون ما)) چه انتظارى دارى كه ماپيرو تو شويم , اصلا چه فضيلت و برترى بر ما دارى ؟ (وما انت الا بشر مثلنا).
((تنها گمانى كه در باره تو داريم اين است كه از دروغگويانى ))! (وان نظنك لمن الكاذبين ).
(آيـه )ـبـعـد از گفتن اين سخنان ضد و نقيض كه گاهى او را دروغگو وانسانى فرصت طلب كه مـى خواهد با اين وسيله بر آنها برترى جويد, و گاه او رامجنون خواندند, آخرين سخنشان اين بود كه بسيار خوب ((پس اگر راست مى گويى سنگهاى آسمانى را بر سر ما فرو ريز)) و ما را به همان بـلايى كه به آن تهديدمان مى كنى مبتلا ساز تا بدانى ما از اين تهديدها نمى ترسيم ! (فاسقط علينا كسفا من السما ان كنت من الصادقين ).
(آيـه )ـ((شـعيب )) در برابر اين سخنان ناموزون , و تعبيرات زشت و زننده , وتقاضاى عذاب الهى , تـنـهـا پـاسخى كه داد اين بود ((گفت : پروردگار من به اعمالى كه شما انجام مى دهيد آگاهتر است )) (قال ربى اعلم بما تعملون ).
و از ميزان استحقاقتان با خبر است هر زمان شما را مستحق مجازات ديدعذاب را نازل مى كند.
(آيـه )ـولـى بـه هـر حـال زمـان پـاكسازى صفحه زمين از اين آلودگان فرارسيد, چنانكه قرآن مـى گـويـد: ((پـس آنها شعيب را تكذيب كردند و به دنبال آن عذاب روز ابر سايه افكن آنها را فرو گرفت ))! (فكذبوه فاخذهم عذاب يوم الظلة ).
و ((اين عذاب , عذاب روز بزرگى بود)) (انه كان عذاب يوم عظيم ).
هـفـت روز, گـرماى سوزانى سرزمين آنها را فرا گرفت , و مطلقا نسيمى نمى وزيد, ناگاه قطعه ابرى در آسمان ظاهر شد و نسيمى وزيدن گرفت , آنها ازخانه هاى خود بيرون ريختند و از شدت ناراحتى به سايه ابر پناه بردند.
در ايـن هـنگام صاعقه اى مرگبار از ابر برخاست , صاعقه اى با صداى گوش خراش , و به دنبال آن آتش بر سر آنها فرو ريخت , و لرزه اى بر زمين افتاد, وهمگى هلاك و نابود شدند.
(آيه )ـدر پايان اين داستان همان را مى گويد كه در پايان شش داستان گذشته از انبيا بزرگ آمده بود.
مـى فـرمـايـد: ((در اين سرگذشت (مردم سرزمين ((ايكه )) و دعوت پر مهرپيامبرشان شعيب , و لجاجتها و سرسختيها و تكذيبهاى آنان , و سرانجام نابودى اين قوم ستمگر با صاعقه مرگبار) نشانه و درس عبرتى است )) (ان فى ذلك لا ية ).
((اما اكثر آنها ايمان نياوردند)) (وما كان اكثرهم مؤمنين ).
(آيه )ـبا اين حال خداوند رحيم و مهربان به آنها مهلت كافى داد تا به خود آيند و خويشتن را اصلاح كـنـند, و هنگامى كه مستوجب عذاب شدند با قدرت قهارش آنها را گرفت , آرى ((پروردگار تو شكست ناپذير و رحيم است )) (وان ربك لهوالعزيز الرحيم ).
نـكـته : در پايان سرگذشت اين هفت پيامبر بزرگ توجه به اين نكته لازم است كه سرگذشت اين پـيـامـبران در سوره هاى ديگرى از قرآن نيز آمده است , ولى در هيچ موردى چنين نيست كه آغاز دعوت همه آنها هماهنگ , و پايان همه آنها نيزهماهنگ بيان شده باشد.
ايـن هماهنگى قبل از هر چيز انعكاس ((توحيد)) را در دعوت انبيا نشان مى دهد, كه داراى برنامه واحدى بودند كه آغاز و پايانش يكى بود.