بازگشت

(آيه )ـ حكومت داوود و سليمان


بـه دنبال نقل گوشه اى از داستان موسى (ع ) به بحث پيرامون دو تن ديگر ازپيامبران بزرگ الهى , ((داوود)) و ((سـليمان )) مى پردازد, كه اينها نيز از پيامبران بنى اسرائيل بودند, و تفاوتى كه تاريخ آنـهـا بـا تـواريـخ پـيـامـبران ديگر دارد اين است كه اينها بر اثر آمادگى محيط فكرى واجتماعى بـنـى اسـرائيـل توفيق يافتند دست به تاسيس حكومت عظيمى بزنند, و آيين الهى را با استفاده از نـيـروى حكومت ,گسترش دهند, لذا از لحن سرگذشت پيامبران ديگر كه با مخالفت شديد قوم خودروبرو مى شدند در اينجا خبرى نيست .
جـالـب ايـن كه قرآن سخن را از مساله ((موهبت علم )) كه زيربناى يك حكومت صالح و نيرومند اسـت شـروع كـرده , مى گويد: ((و ما به داوود و سليمان علم قابل ملاحظه اى بخشيديم )) (ولقد آتينا داود وسليمن علما).
روشن است كه ((علم )) در اينجا معنى گسترده و وسيعى دارد كه علم توحيد واعتقادات مذهبى و قـوانـين دينى , و همچنين علم قضاوت , و تمام علومى را كه براى تشكيل چنان حكومت وسيع و نيرومندى لازم بوده است در بر مى گيرد.
و به دنبال اين جمله از زبان داوود و سليمان چنين نقل مى كند: ((و آنها گفتند:حمد و ستايش از آن خـداونـدى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد)) (وقالا الحمدللّه الذى فضلنا على كثير من عباده المؤمنين ). جالب اين كه بلافاصله بعد از بيان موهبت بزرگ ((علم )), سخن از ((شكر)) به ميان آمده , تا روشن شود هر نعمتى را شكرى لازم است , و حقيقت شكر آن است كه از آن نعمت در همان راهى كه براى آن آفريده شده است استفاده شود واين دوپيامبر بزرگ از نعمت علمشان در نظام بخشيدن به يك حكومت الهى حداكثر بهره را گرفتند.
(آيـه )ـدر ايـن آيه نخست اشاره به ارث بردن سليمان از پدرش داوودكرده , مى گويد: ((سليمان وارث داوود شد)) (وورث سليمن داود) و همه مواهب اورا به ارث برد.
سـپـس قـرآن مـى افزايد: ((سليمان گفت : اى مردم ! به ما سخن گفتن پرندگان تعليم شده )) (وقال يا ايها الناس علمنا منطق الطير).
((و از همه چيز به ما داده شده است , و اين فضيلت آشكارى است )) (واوتينامن كل شى ان هذا لهو الفضل المبين ).
يعنى تمام وسائلى را كه از نظر معنوى و مادى براى تشكيل اين حكومت الهى لازم است به ما داده شده است