بازگشت

(آيه )ـ در يك چشم بر هم زدن تخت او حاضر است


سـرانـجام فرستادگان ملكه سبا هدايا و بساط خود را برچيدند و به سوى كشورشان بازگشتند و مـاجـرا را بـراى ملكه و اطرافيانش شرح دادند, و بيان داشتندكه او به راستى فرستاده خداست و حكومتش نيز يك حكومت الهى است .
لذا ملكه سبا با عده اى از اشراف قومش تصميم گرفتند به سوى سليمان بيايند و شخصا اين مساله مهم را بررسى كنند تا معلوم شود سليمان چه آيينى دارد؟.
اين خبر از هر طريقى كه بود به سليمان رسيد, و تصميم گرفت قدرت نمايى شگرفى كند تا آنها را بيش از پيش به واقعيت اعجاز خود آشنا, و در مقابل دعوتش تسليم سازد.
لـذا سليمان رو به اطرافيان خود كرد و ((گفت : اى گروه بزرگان ! كداميك از شماتوانايى دارد تخت او را پيش از آن كه خودشان نزد من بيايند و تسليم شوند براى من بياورد)) (قال يا ايها الملؤا ايكم ياتينى بعرشها قبل ان ياتونى مسلمين ).
(آيه )ـدر اينجا دو نفر اعلام آمادگى كردند كه يكى از آنها عجيب وديگرى عجيبتر بود.
نخست ((عفريتى از جن رو به سوى سليمان كرد و گفت : من تخت او را پيش از آن كه (مجلس تو پايان گيرد و) از جاى برخيزى نزد تو مى آورم )) (قال عفريت من الجن انا آتيك به قبل ان تقوم من مقامك ).
مـن ايـن كار را با زحمت انجام نمى دهم و در اين امانت گران قيمت نيز خيانتى نمى كنم , چرا كه ((من نسبت به آن توانا و امينم ))! (وانى عليه لقوى امين ).
(آيـه )ـدومـين نفر مرد صالحى بود كه آگاهى قابل ملاحظه اى از ((كتاب الهى )) داشت , چنانكه قرآن در حق او مى گويد: ((كسى كه علم و دانشى از كتاب داشت گفت : من تخت او را قبل از آن كه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد))! (قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك ).
ايـن شخص يكى از نزديكان با ايمان , و دوستان خاص سليمان بوده است , وغالبا در تواريخ نام او را ((آصف بن برخيا)) نوشته اند, و مى گويند وزير سليمان وخواهرزاده او بوده است .
و اما درباره ((علم كتاب )) بسيارى از مفسران و غير آنها گفته اند اين مرد باايمان از ((اسم اعظم الهى )) باخبر بود يعنى آن نام الهى را در درون جان خود پياده كرده بود و آن چنان از نظر آگاهى و اخلاق و تقوا و ايمان تكامل يافته بود كه خودمظهرى از آن اسم گشته بود, اين تكامل معنوى و روحـانـى كـه پـرتـوى از آن اسم اعظم الهى است قدرت بر چنين خارق عاداتى را در انسان ايجاد مى كند.
و هـنگامى كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با استفاده از نيروى معنوى خود تخت ملكه سبا را در يـك ((طـرفـة العين )) نزد او حاضر كرد: ((پس هنگامى كه سليمان آن را نزد خود مستقر ديد (زبـان بـه شكر پروردگار گشود و) گفت : اين ازفضل پروردگار من است , تا مرا بيازمايد كه آيا شـكر نعمت او را به جا مى آورم ياكفران مى كنم ))؟! (فلما راه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ليبلونى اشكر ام اكفر).
سپس افزود: ((و هر كس شكر كند به سود خويش شكر كرده , و هر كسى كفران كند پروردگار من غنى و كريم است )) (ومن شكر فانما يشكر لنفسه ومن كفرفان ربى غنى كريم ).
تفاوت ((علم من الكتاب )) و ((علم الكتاب )):.
در حـديثى از پيامبر(ص ) چنين آمده است كه ((ابوسعيد خدرى )) مى گويد: من از معنى ((الذى عـنده علم من الكتاب )) از محضرش سؤال كردم فرمود: ((او وصى برادرم سليمان بن داوود بود)) عرض كردم : ((ومن عنده علم الكتاب )) (رعد/43) از چه كسى سخن مى گويد.
فرمود: ((ذاك اخى على بن ابي طالب S( او برادرم على بن ابي طالب است ))!.
توجه به تفاوت ((علم من الكتاب )) كه علم جزئى را مى گويد, و ((علم الكتاب ))كه ((علم كلى )) را بيان مى كند روشن مى سازد كه ميان ((آصف )) و ((على ))(ع ) چه اندازه تفاوت بوده است ؟!.