بازگشت

(آيه )ـ از توطئه هاي آنها نگران مباش


از آنـجـا كـه پـيـامـبـراسـلام (ص ) از انـكار و مخالفت آنها رنج مى برد و به راستى دلش براى آنها مـى سوخت و عاشق هدايت و بيدارى آنها بود و از سوى ديگر,همواره با توطئه هاى آنها مواجه بود ايـن آيه , پيامبر(ص ) را دلدارى داده , مى گويد:((و (از تكذيب و انكار) آنها غمگين مباش )) و زياد غصه آنها را مخور (ولا تحزن عليهم ).
((و سـيـنـه ات از توطئه آنان تنگ نشود)) كه ما پشتيبان و يار و ياور توايم (ولا تكن فى ضيق مما يمكرون ).
(آيـه )ـولـى ايـن مـنـكـران لجوج به جاى اين كه از اين هشدار پيامبر دلسوز ومهربان و ملاحظه عـاقبت كار مجرمان , پند و اندرز گيرند, باز در مقام سخريه واستهزا برآمده ((و مى گويند: اگر راست مى گوييد اين وعده عذاب الهى , كى واقع خواهد شد))؟! (ويقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ).
(آيـه )ـدر ايـنـجـا قـرآن بـه پـاسخ اين گفتار سخريه آميز آنها با لحنى كاملاواقع بينانه پرداخته , مـى گـويد: ((به آنها بگو: شايد بعضى از آنچه را عجله مى كنيدنزديك و در كنار شما باشد))! (قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون ).
چـرا عـجـلـه مى كنيد؟ چرا مجازات الهى را كوچك مى شمريد؟ چرا به خودرحم نمى كنيد؟ آخر عذاب خدا شوخى نيست ! احتمال بدهيد به خاطر همين سخنانتا قهر و غضب خدا بر سر شما سايه افكنده باشد و به همين زودى بر شمافرود آيد و نابودتان كند, اين همه سرسختى براى چيست ؟.
(آيـه )ـسـپـس به بيان اين واقعيت مى پردازد كه اگر خداوند در مجازات شما عجله نمى كند, به خـاطـر فـضل و رحمتش بر شماست , تا براى اصلاح خويش وجبران گذشته به قدر كافى مهلت داشته باشيد.
مـى گـويـد: ((و پـروردگار تو نسبت به همه مردم فضل و رحمت دارد, ولى اكثرآنها شكرگزار نيستند)) (وان ربك لذو فضل على الناس ولكن اكثرهم لا يشكرون ).
(آيـه )ـو اگـر تـصـور مـى كـنـنـد تاخير مجازات آنها به خاطر آن است كه خداوند از نيات سؤ و انديشه هاى زشتى كه در سر مى پرورانند بى خبر است ,اشتباه بزرگى است چرا كه : ((پروردگار تو آنچه را سينه هاشان در خود پنهان مى داردو آنچه را آشكار مى كنند به خوبى مى داند)) (وان ربك ليعلم ما تكن صدورهم ومايعلنون ).
او به همان اندازه از خفاياى درونشان آگاه است كه از اعمال برون , و اصولاپنهان و آشكار و غيب و شهود براى او يكسان است .
(آيـه )ـسـپس مى افزايد: نه تنها خداوند, اسرار درون و برون آنها رامى داند, بلكه علم او به قدرى وسـيع و گسترده است كه : ((هيچ موجودى در آسمان و زمين , پنهان و مكتوم نيست مگر آن كه در كتاب آشكار (علم پروردگار) ثبت است )) (ومامن غائبة فى السما والا رض الا فى كتاب مبين ).
(آيه )ـدر آيات گذشته سخن از ((مبد)) و ((معاد)) در ميان بود در اينجا باطرح مساله ((نبوت )) و حقانيت قرآن , اين بحث را تكميل مى كند.
بـه علاوه در گذشته روى سخن با مشركان بود, و در اينجا از كفار ديگرهمچون يهود و اختلافات آنها سخن مى گويد.
نخست مى فرمايد ((اين قرآن , اكثر چيزهايى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنها بيان مى كند)) (ان هذا القرآن يقص على بنى اسرائيل اكثر الذى هم فيه يختلفون ).
بـنـى اسـرائيل در مسائل زيادى با هم اختلاف داشتند, در مورد ((مريم )) و((عيسى )) و در مورد پـيـامـبـرى كـه بـشارتش در تورات داده شده , و همچنين در بسيارى از احكام دينى و مذهبى با يكديگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در اين زمينه حق مطلب را ادا كرد.
(آيـه )ـو از آنجا كه مبارزه با هرگونه اختلاف , مايه هدايت و رحمت است در اين آيه به صورت يك اصل كلى مى فرمايد: ((قرآن , هدايت و رحمت است براى مؤمنان )) (وانه لهدى ورحمة للمؤمنين ).
آرى ! هدايت و رحمت است از نظر اختلاف زدايى , و مبارزه با خرافات .
(آيه )ـو از آنجا كه گروهى از بنى اسرائيل در برابر حقايقى كه قرآن بازگوكرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسليم نشدند, در اين آيه مى افزايد: ((پروردگارتو ميان آنها (در روز قيامت ) به حكم خود داورى مى كند, و او توانا و داناست )) (ان ربك يقضى بينهم بحكمه وهو العزيز العليم ).
(آيـه )ـو از آنـجـا كه اين سخنان علاوه بر بيان عظمت قرآن و تهديدبنى اسرائيل , وسيله اى براى آرامش و آسودگى خاطر پيامبر(ص ) است در اين آيه مى افزايد: ((بنابراين بر خداوند توكل و تكيه كن )) (فتوكل على اللّه ).
توكل بر خدايى كه عزيز است و شكست ناپذير, و به هر چيز عالم و آگاه .
بـر او تـوكـل كـن و از مـخالفتهاى آنها نترس ((چرا كه تو بر حق آشكار هستى ))(انك على الحق المبين ).
(آيه )ـدر اينجا اين سؤال مطرح مى شود اگر قرآن حق آشكار است , پس چرا اين همه با آن مخالفت مى كنند, آيات بعد در واقع جوابگوى اين سؤال است .
مـى گـويـد: اگـر آنـهـا اين حق مبين را پذيرا نمى شوند, و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمى كند جاى تعجب نيست ((چرا كه تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى ))! (انك لا تسمع الموتى ).
مـخـاطـب تـو زنـدگانند, آنها كه روحى زنده و بيدار و حق طلب دارند, نه مردگان زنده نما كه تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه , فكر و انديشه آنها را تعطيل كرده است .
((حـتـى كـسـانى كه (زنده اند اما) گوشهاى آنها كر است نمى توانى سخن خود رابه آنها برسانى , (مخصوصا) هنگامى كه پشت كنند و از تو دور شوند)) (ولا تسمع الصم الدعا اذا ولوا مدبرين ).
(آيه )ـباز اگر آنها به جاى گوش شنوا چشم بينايى داشتند, در اين صورت گرچه صدا به گوش آنـهـا نـمـى رسيد, اما ممكن بود با علامت و اشاره صراط مستقيم را پيدا كنند, اما افسوس كه آنها نابينا هم هستند ((و تو نمى توانى نابينايان را ازگمراهيشان بازگردانى )) و هدايت كنى (وما انت بهادى العمى عن ضلا لتهم ).
و بـه ايـن ترتيب تمام راههاى درك حقيقت به روى آنها بسته است ,قلبهايشان مرده , گوشهاشان كر و چشمهاشان نابيناست .
((تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند (ان تسمع الا من يؤمن باياتنافهم مسلمون ).
(آيه )ـاز آنجا كه در آيات گذشته سخن از استعجال كفار در مورد عذاب ويا تحقق رستاخيز بود.
در ايـنـجـا اشاره به قسمتى از حوادثى كه در آستانه رستاخيز صورت مى گيردكرده , و سرنوشت دردناك اين منكران لجوج را مجسم مى سازد.
مـى گـويـد: ((و هنگامى كه فرمان عذاب فرا مى رسد (و آنها در آستانه رستاخيزقرار مى گيرند) جـبنبده اى را از زمين , براى آنان خارج مى كنيم كه با آنها سخن مى گويد, و سخنش اين است كه مـردم بـه آيـات ما (خدا) ايمان نمى آوردند)) (واذاوقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الا رض تكلمهم ان الناس كانوا بـاياتنالا يوقنون ).
((دابـة الا رض )) در روايات متعددى بر شخص اميرمؤمنان على (ع ) تطبيق شده است و با در نظر گـرفـتـن احاديث فراوان مى توان از آن مفهوم كلى ترى رااستفاده كرد كه بر هر يك از پيشوايان بـزرگ كـه در آخـر زمـان قيام و حركت فوق العاده مى كنند و حق و باطل و مؤمن و كافر را از هم مشخص مى سازند منطبق مى شود.
(آيـه )ـسپس به يكى ديگر از نشانه هاى رستاخيز اشاره كرده , مى گويد:به خاطر بياور ((روزى را كـه مـا از هر امتى گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كردند محشور مى كنيم , و آنها را نـگـه مـى داريـم تـا به يكديگر ملحق شوند)) (ويوم نحشر من كل امة فوجا ممن يكذب باياتنا فهم يوزعون ).
بـسيارى از بزرگان اين آيه را اشاره به مساله رجعت و بازگشت گروهى ازبدكاران و نيكوكاران به همين دنيا در آستانه رستاخيز مى دانند.
(آيـه )ـ((تا زمانى كه (به پاى حساب ) مى آيند, (به آنان ) مى گويد: آيا آيات مرا تكذيب كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد))؟ (حتى اذا جاؤا قال اكذبتم باياتى ولم تحيطوا بها علما).
((شما چه اعمالى انجام مى داديد))؟ (اما ذا كنتم تعملون ).
گـويـنده اين سخن خداوند است و منظور از آيات , معجزات پيامبران و يافرمانهاى الهى و يا همه اينهاست .
(آيـه )ـبديهى است اين مجرمان در مقابل هيچ يك از اين دو سؤال پاسخى ندارند كه بدهند لذا در اين آيه اضافه مى كند: ((و فرمان عذاب الهى به خاطرظلم و ستمشان در مورد آنها صادر مى شود و آنها سخنى ندارند كه بگويند))! (ووقع القول عليهم بما ظلموا فهم لا ينطقون ).
ايـن عـذاب بـه معنى عذاب دنياست هرگاه آيه را به معنى رجعت ((6)) بدانيم , وبه معنى عذاب آخرت است اگر آيه را به معنى قيامت بدانيم .