بازگشت

(آيه )ـ در آغوش فرعون


از ايـنـجـا قـرآن مجيد, براى ترسيم نمونه زنده اى از پيروزى مستضعفان برمستكبران وارد شرح داستان موسى و فرعون مى شود.
نـخـسـت مـى گـويد: ((ما به مادر موسى وحى فرستاديم (و الهام كرديم ) كه موسى را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى او را در دريا بيفكن ))! (واوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ).
((و ترس و اندوهى به خود راه مده )) (ولا تخافى ولا تحزنى ).
((چـرا كـه ما قطعا او را به تو باز مى گردانيم , و او را از رسولان قرار خواهيم داد))(انا رادوه اليك وجاعلوه من المرسلين ).
ايـن آيـه كـوتـاه مشتمل بر دو امر, و دو نهى , و دو بشارت است كه مجموعاخلاصه اى است از يك داستان بزرگ و پرماجرا كه فشرده اش چنين است :.
دستگاه فرعون برنامه وسيعى براى كشتن ((نوزادان پسر)) از بنى اسرائيل ترتيب داده بود, و حتى قابله هاى فرعونى مراقب زنان باردار بنى اسرائيل بودند.
در ايـن ميان يكى از اين قابله ها با مادر موسى رابطه دوستى داشت ـحمل موسى مخفيانه صورت گـرفـت و چندان آثارى از حمل در مادر نمايان نبودـ هنگامى كه احساس كرد تولد نوزاد نزديك شـده بـه سـراغ دوست قابله اش فرستاد و گفت :ماجراى من چنين است فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تونيازمندم .
هـنگامى كه موسى تولد يافت از چشمان او نور مرموزى درخشيد, و برقى ازمحبت در اعماق قلب قابله فرو نشست .
زن قـابـلـه گـفـت : حتى راضى نيستم مويى از سر او كم شود, با دقت از اوحفاظت كن , من فكر مى كنم دشمن نهايى ما سرانجام او باشد!.
قـابـلـه از خانه مادر موسى بيرون آمد, بعضى از جاسوسان حكومت او راديدند و تصميم گرفتند وارد خانه شوند, خواهر موسى ماجرا را به مادر خبر داد,مادر در ميان اين وحشت شديد نوزاد را در پارچه اى پيچيد و در تنور انداخت ,ماموران وارد شدند در آنجا چيزى جز تنور آتش نديدند!.
خـداونـد آتش را براى او برد وسلام كرده است ـهمان خدايى كه آتش نمرودى را براى ابراهيم سرد و سالم ساخت ـ دست كرد و نوزادش را سالم بيرون آورد.
اما باز مادر در امان نبود, چرا كه ماموران در حركت و جستجو بودند.
در اينجا يك الهام الهى قلب مادر را روشن ساخت S( به سراغ يك نجار مصرى آمد, نجارى كه او نيز از قبطيان و فرعونيان بود! از او درخواست كرد صندوق كوچكى براى او بسازد.
شـايد صبحگاهانى بود كه هنوز مردم مصر در خواب بودند و هوا كمى روشن شده بود, مادر نوزاد خـود را همراه صندوق به كنار رود نيل آورد, پستان در دهان نوزاد گذاشت , و آخرين شير را به او داد, سـپـس او را در آن صـنـدوق مـخصوص كه همچون يك كشتى كوچك قادر بود بر روى آب حركت كند گذاشت و آن را روى امواج نهاد.
در اخـبـار آمـده : فرعون دخترى داشت كه از بيمارى شديدى رنج مى برد,دست به دامن اطبا زد نـتـيجه اى نگرفت , به كاهنان متوسل شد آنها گفتند: كه اى فرعون ! ما پيش بينى مى كنيم كه از درون ايـن دريـا انـسـانـى به اين كاخ گام مى نهد كه اگر از آب دهانش به بدن اين بيمار بمالند بهبودى مى يابد!.
فـرعون و همسرش آسيه در انتظار چنين ماجرايى بودند كه ناگهان روزى صندوقچه اى را كه بر امواج در حركت بود, نظر آنها را جلب كرد, دستور دادماموران فورا به سراغ صندوق بروند.
صندوق مرموز در برابر فرعون قرار گرفت , هنگامى كه چشم همسر فرعون به چشم كودك افتاد, بـرقى از آن جستن كرد, و همگى مهر او را در دل گرفتند, وهنگامى كه آب دهان اين نوزاد مايه شفاى بيمار شد اين محبت فزونى گرفت .
(آيـه )ـقـرآن مـى گـويـد: ((سـپـس خـاندان فرعون , موسى را (از روى امواج نيل ) برگرفتند تا (سرانجام ) دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد))! (فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا وحزنا).
و در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كند: ((مسلما فرعون و هامان و لشكريان آن دوخطاكار بودند)) (ان فرعون وهامان وجنودهما كانوا خاطئين ).
چـه خـطـايى از اين برتر كه راه حق و عدالت را گذارده پايه هاى حكومت خودرا بر ظلم و جور و شرك بنا نموده بودند؟.
و چـه خـطـايى از اين روشنتر كه آنها هزاران طفل را سر بريدند تا ((كليم اللّه )) رانابود كنند, ولى خـداونـد او را بـه دسـت خودشان سپرد و گفت : بگيريد و اين دشمنتان را پرورش دهيد و بزرگ كنيد!.
(آيه )ـاز اين آيه استفاده مى شود كه مشاجره و درگيرى ميان فرعون وهمسرش و احتمالا بعضى از اطرافيان آنها بر سر اين نوزاد درگرفته بود, چرا كه قرآن مى گويد: ((همسر فرعون گفت : اين نور چشم من و تو است , او را نكشيد, شايد براى ما مفيد باشد, يا او را به عنوان پسر انتخاب كنيم ))! (وقالت امرات فرعون قرت عين لى ولك لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا).
فـرعـون دريافته بود كه اين نوزاد از بنى اسرائيل است و خواهان اجراى قانون جنايت بارش در باره نوزادان بنى اسرائيل در اين مورد شد!.
امـا ((آسيه )) همسر فرعون كه نوزاد پسرى نداشت و قلب پاكش كانون مهر اين نوزاد شده بود در مقابل همه آنها ايستاد و از آنجا كه در اين گونه كشمكشهاى خانوادگى غالبا پيروزى با زنان است او در كار خود پيروز شد.
و اگر داستان شفاى دختر فرعون نيز به آن افزوده شود دليل پيروزى ((آسيه ))در اين درگيرى روشنتر خواهد شد.
ولى قرآن با يك جمله كوتاه وپرمعنى در پايان آيه مى گويد: ((آنهانمى دانستند))چه مى كنند (وهم لا يشعرون ).
آرى ! آنها نمى دانستند كه فرمان نافذ الهى و مشيت شكست ناپذير خداوندبر اين قرار گرفته است كـه ايـن نوزاد را در مهمترين كانون خطر پرورش دهد, وهيچ كس را ياراى مخالفت با اين اراده و مشيت نيست !.