بازگشت

(آيه )ـ بازگشت موسي به آغوش مادر


گفتيم مادر موسى (ع ) فرزندش را به امواج نيل سپرد, اما بعد از اين ماجراتوفانى شديد در قلب او وزيدن گرفت , نزديك بود فرياد كشد و از جدايى فرزند ناله سر دهدS( اما لطف الهى به سراغ او آمد.
چـنانكه قرآن مى گويد: ((قلب مادر موسى از همه چيز (جز ياد فرزندش ) تهى گشت , و اگر دل او را (بـه وسـيـله ايمان و اميد) محكم نكرده بوديم , نزديك بود اين مطلب را افشا كند)) (واصبح فؤاد ام موسى فارغا ان كادت لتبدى به لولا ان ربطناعلى قلبها لتكون من المؤمنين ).
(آيه )ـمادر بر اثر اين لطف پروردگار آرامش خود را بازيافت , ولى مى خواهد از سرنوشت فرزندش باخبر شود, لذا مادر موسى ((به خواهر او گفت :حال او را پى گيرى كن )) (وقالت لا خته قصيه ).
خواهر موسى دستور مادر را انجام داد ((و از دور ماجرا را مشاهده كرد))(فبصرت به عن جنب ) او ديـد كـه صـنـدوق نجات موسى را فرعونيان از آب مى گيرند, از صندوق بيرون آورده در آغوش دارند.
((در حالى كه آنها (از وضع اين خواهر) بى خبر بودند)) (وهم لا يشعرون ).
(آيه )ـبه هر حال اراده خداوند به اين تعلق گرفته بود كه اين نوزاد به زودى به مادرش برگردد و قـلب او را آرام بخشد, لذا مى فرمايد: ((ما همه زنان شيرده را از قبل بر او تحريم كرديم )) (وحرمنا عليه المراضع من قبل ).
طـبيعى است نوزاد شيرخوار چند ساعت كه مى گذرد, گرسنه مى شود,ماموران حركت كردندو در به در دنبال دايه مى گردند, اما عجيب اين كه پستان هيچ دايه اى را نمى گيرد.
اين همان تحريم تكوينى الهى بود كه همه دايه ها را بر او حرام كرده بود.
كـودك پى درپى گريه مى كند و سر و صداى او درون قصر فرعون مى پيچد وقلب ملكه را به لرزه در مى آورد.
ماموران بر تلاش خود مى افزايند ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد مى كنند كه ((مـى گـويـد: مـن خـانواده اى را مى شناسم كه مى توانند اين نوزاد راكفالت كنند و خيرخواه او هستند آيا مى خواهيد شما را راهنمايى كنم ))؟ (فقالت هل ادلكم على اهل بيت يكفلونه لكم وهم له ناصحون ).
مـن زنـى از بـنى اسرائيل را مى شناسم كه پستانى پرشير و قلبى پرمحبت داردS(ماموران خوشحال شدند و مادر موسى را به قصر فرعون بردند, نوزاد هنگامى كه بوى مادر را شنيد سخت پستانش را در دهان فشرد, برق خوشحالى از چشمهاجستن كرد.
وقـتى موسى پستان مادر را قبول كرد هامان , وزير فرعون گفت من فكر مى كنم تو مادر واقعى او هستى , چرا در ميان اين همه زن تنها پستان تو را پذيرفت !.
مادر گفت اى پادشاه ! به خاطر اين است كه من زنى خوشبو هستم , و شيرم بسيار شيرين است .
حاضران اين سخن را تصديق كردند و هركدام هديه و تحفه گران قيمتى به او دادند.
آرى ! او بـايـد از شـيـر پـاكى همچون شير مادرش تغذيه كند تا بتواند بر ضدناپاكيها قيام كند و با ناپاكان بستيزد.
(آيه )ـو به اين ترتيب ((ما موسى را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود و غم و اندوهى در دل او باقى نماند, و بداند وعده الهى حق است اگرچه اكثر مردم نمى دانند)) (فرددناه الى امه كى تقر عينها ولا تحزن ولتعلم ان وعداللّه حق ولكن اكثرهم لا يعلمون ).