بازگشت

(آيه )ـ موسي مخفيانه به سوي مدين حركت مي كند


در اينجا با چهارمين صحنه اين سرگذشت پرماجرا روبرو مى شويم .
مـسـاله كشتن يكى از فرعونيان بسرعت در مصر منعكس شد و شايد نام موسى هم در اين ميان بر سر زبانها بود.
در ايـن آيـه مـى خـوانـيم : ((به دنبال اين ماجرا, موسى در شهر, ترسان بود و هرلحظه در انتظار حادثه اى , و در جستجوى اخبار)) (فاصبح فى المدينة خائفا يترقب ).
((نـاگهان (با صحنه تازه اى روبرو شد و ديد) همان بنى اسرائيلى كه ديروز از اويارى طلبيده بود فرياد مى كشد و از او كمك مى خواهد)) و با قبطى ديگرى گلاويزشده است (فاذا الذى استنصره بالا مس يستصرخه ).
اما ((موسى به او گفت : تو به وضوح , انسان جاهل و گمراهى هستى ))! (قال له موسى انك لغوى مبين ) هر روز با كسى گلاويز مى شوى و دردسر مى آفرينى ؟.
(آيـه )ـولـى به هر حال مظلومى بود كه در چنگال ستمگرى گرفتار شده بودـ خواه در مقدمات تـقـصـيـر كرده باشد يا نه ـ مى بايست موسى به يارى او بشتابد وتنهايش نگذارد ((اما هنگامى كه خـواست با كسى كه دشمن هر دوى آنها بود درگيرشود و با قدرت مانع او گردد (فريادش بلند شـد) گفت : اى موسى ! مى خواهى مرابكشى همان گونه كه ديروز انسانى را كشتى ))؟! (فلما ان اراد ان يبطش بالذى هوعدو لهما قال يا موسى اتريد ان تقتلنى كما قتلت نفسا بالا مس ).
از قـرار معلوم ((تو فقط مى خواهى جبارى در روى زمين باشى , و نمى خواهى از مصلحان باشى ))! (ان تريد الا ان تكون جبارا فى الا رض وما تريد ان تكون من المصلحين ).
اين جمله نشان مى دهد كه موسى قبلا نيت اصلاح طلبى خود را چه در كاخ ‌فرعون و چه در بيرون آن , اظهار كرده بود.
(آيـه )ـمـاجـرا بـه فرعون و اطرافيان او رسيد و تكرار اين عمل را تهديدى بر وضع خود گرفتند, جلسه مشورتى تشكيل دادند و حكم قتل موسى صادر شد.
در ايـن هنگام يك حادثه غيرمنتظره موسى را از مرگ حتمى رهايى بخشيد وآن اين كه : ((مردى از نقطه دور دست شهر (از مركز فرعونيان و كاخ فرعون ) بسرعت خود را به موسى رساند و گفت : اى مـوسـى ! ايـن جـمـعـيت براى كشتن تو به مشورت نشسته اند, فورا از شهر خارج شو كه من از خـيرخواهان توام )) (وجا رجل من اقصاالمدينة يسعى قال يا موسى ان الملا ياتمرون بك ليقتلوك فاخرج انى لك من الناصحين ).
ايـن مـرد ظـاهـرا همان كسى بود كه بعدا به عنوان ((مؤمن آل فرعون )) معروف شد, مى گويند: نامش ((حزقيل )) و از خويشاوندان نزديك فرعون بود.
(آيـه )ـ موسى اين خبر را كاملا جدى گرفت , به خيرخواهى اين مرد باايمان ارج نهاد, و به توصيه او ((از شـهر خارج شد در حالى كه ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى ))! (فخرج منها خائفا يترقب ).
تـمام قلب خود را متوجه پروردگار كرد و براى حل اين مشكل بزرگ دست به دامن لطف او زد و ((گفت : پروردگار من ! مرا از اين قوم ظالم رهايى بخش )) (قال رب نجنى من القوم الظالمين ).
(آيـه )ـمـوسـى تصميم گرفت كه به سوى سرزمين ((مدين )) كه شهرى درجنوب شام و شمال حـجـاز بـود و از قلمرو مصر و حكومت فرعونيان جدا محسوب مى شد برود, او در اين سفر سخت , تنها يك سرمايه بزرگ همراه داشت , سرمايه ايمان و توكل بر خدا!.
لـذا ((هنگامى كه متوجه جانب مدين شد گفت : اميدوارم كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند))! (ولما توجه تلقا مدين قال عسى ربى ان يهدينى سوا السبيل ).