بازگشت

(آيه )ـ موسي در خانه شعيب


اين ششمين صحنه از زندگى موسى در اين ماجراى بزرگ است .
مـوسـى بعد از آن كه سرگذشت خود را براى شعيب بازگو كرد, يكى ازدخترانش زبان به سخن گشود و با اين عبارت كوتاه و پرمعنى به پدر پيشنهاداستخدام موسى براى نگهدارى گوسفندان كـرد ((گفت : اى پدر! اين جوان رااستخدام كن , چرا كه بهترين كسى كه مى توانى استخدام كنى آن فرد است كه قوى وامين باشد)) او هم امتحان نيرومندى خود را داده هم پاكى و درستكارى را (قالت احديهما يا ابت استاجره ان خير من استاجرت القوى الا مين ).
مهمترين شرايط مديريت به صورت كلى در اين جمله كوتاه خلاصه شده است ـ قدرت و امانت .
(آيـه )ـدر ايـنجا شعيب از پيشنهاد دخترش استقبال كرد, رو به موسى نموده چنين ((گفت : من مـى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى ))! (قال انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاجرنى ثمانى حجج ).
سـپـس افـزود: ((و اگـر هـشت سال را به ده سال تكميل كنى محبتى كرده اى )) امابر تو واجب نيست ! (فان اتممت عشرا فمن عندك ).
و بـه هر حال ((من نمى خواهم كار را بر تو مشكل بگيرم , و ان شااللّه به زودى خواهى ديد كه من از صالحانم )) (وما اريد ان اشق عليك ستجدنى ان شااللّه من الصالحين ).
(آيه )ـموسى به عنوان موافقت و قبول اين عقد ((گفت : اين قراردادى ميان من و تو باشد)) (قال ذلك بينى وبينك ).
البته ((هر كدام از اين دو مدت (هشت سال يا ده سال ) را انجام دهم ظلمى برمن نخواهد بود و در انتخاب آن آزادم )) (ايما الا جلين قضيت فلا عدوان على ).
و براى محكم كارى و استمداد از نام پروردگار افزود: ((و خدابر آنچه مامى گوييم شاهد و گواه است )) (واللّه على ما نقول وكيل ).
و به همين سادگى موسى داماد شعيب شد!.