بازگشت

(آيه )ـ هر روز به بهانه اي از حق مي گريزند


از آنـجـا كه در آيات گذشته سخن از ارسال پيامبر(ص ) به عنوان انذاركننده وبيم دهنده بود در اين آيه به لطفى كه بر وجود پيامبر(ص ) مترتب است اشاره كرده ,مى گويد: ((هرگاه ما (پيش از فـرسـتـادن پـيامبرى ) آنها را به خاطر اعمالشان مجازات مى كرديم , مى گفتند: پروردگارا! چرا رسـولـى بـراى ما نفرستادى تا آيات تو را پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم )) اگر به خاطر اين نبود مجازات آنها به جهت اعمال وكفرشان حتى نياز به ارسال پيامبر نداشت (ولولا ان تصيبهم مصيبة بما قدمت ايديهم فيقولوا ربنا لولا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك ونكون من المؤمنين ).
در حقيقت آيه اشاره به اين نكته است كه راه حق روشن است , و هر عقلى حاكم به بطلان شرك و بـت پـرسـتى است , و زشتى بسيارى از اعمال آنها همچون مظالم و ستمها از مستقلات حكم عقل مى باشد.
(آيـه )ـسـپـس بـه بـهـانـه جـوئيـهـاى آنـها اشاره مى كند كه آنها بعد از ارسال رسل نيز دست از بهانه گيرى برنداشتند, و باز به راههاى انحرافى خود ادامه دادند.
مـى گـويـد: ((پـس هـنگامى كه حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند: چرا به اين پيامبرمثل همان چـيـزى كـه به موسى داده شد اعطا نگرديده است ))؟! (فلما جاهم الحق من عندنا قالوا لولا اوتى مثل ما اوتى موسى ).
چـرا عـصاى موسى در دست او نيست ؟ چرا يد بيضا ندارد؟ چرا دريا براى او شكافته نمى شود؟ چرا دشمنانش غرق نمى شوند؟ چرا و چرا؟!.
قـرآن به پاسخ اين بهانه جويى ها پرداخته , مى گويد: ((مگر (بهانه جويانى همانند اينها) معجزاتى را كه در گذشته به موسى داده شده انكار نكردند))؟! (اولم يكفروا بما اوتى موسى من قبل ).
((گـفتند: اين دو (موسى و هارون ) دو نفر ساحرند كه دست به دست هم داده اند (تا ما را گمراه كنند) و گفتند: ما به هركدام از آنها كافريم ))! (قالوا سحران تظاهرا وقالوا انا بكل كافرون ).
(آيه )ـبه هر حال مشركان لجوج اصرار داشتند كه چرا پيامبر اسلام (ص )معجزاتى همچون موسى نـداشـتـه اسـت ؟ و از سـوى ديـگر نه به گفته ها و گواهى تورات درباره علائم پيامبر(ص ) اعتنا مى كردند, و نه به قرآن مجيد و آيات پرعظمتش .
لذا قرآن , روى سخن را به پيامبر (ص ) كرده , مى گويد: ((بگو: اگر شما راست مى گوييد (كه اين دو كتاب از سوى خدا نيست ) كتابى روشنتر و هدايت بخشتر ازآنها از سوى خدا بياوريد تا من از آن پيروى كنم )) (قل فاتوا بكتاب من عنداللّه هواهدى منهما اتبعه ان كنتم صادقين ).
اگـر چـيزى در دست پيامبراسلام جز اين قرآن نبود براى اثبات حقانيت دعوتش كفايت مى كرد, ولى آنها حق طلب نيستند بلكه مشتى بهانه جويانند.
(آيه )ـسپس اضافه مى كند: ((اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرند بدان كه آنان ازهوسهاى خود پيروى مى كنند))! (فان لم يستجـيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواهم ).
((و آيـا گـمـراهـتر از آن كس كه پيروى هواى نفس خويش كرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته كسى پيدا مى شود))؟ (ومن اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من اللّه ).
((مسلما خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند))! (ان اللّه لا يهدى القوم الظالمين ).
در روايـات متعددى آيه فوق به كسانى تفسير شده است كه امام و رهبر الهى را نپذيرفته اند و تنها به آراى خويش تكيه مى كنند.
ايـن روايات در حقيقت از قبيل مصداق روشن است و به تعبير ديگر انسان نيازمند به هدايت الهى اسـت , ايـن هـدايت گاهى در كتاب آسمانى منعكس مى شود,و گاه در وجود پيامبر و سنت او, و گاه در اوصياى معصومش , و گاه در منطق عقل و خرد.
مـهـم آن اسـت كـه انـسان در خط هدايت الهى باشد و نه هواى نفس , تا بتواند ازاين انوار هدايت بهره مند گردد.
آيـه ـ شـان نزول : در مورد نزول اين آيه و چهار آيه بعد از آن روايات گوناگونى نقل شده كه قدر مـشـتـرك هـمه آنها ايمان آوردن گروهى از علماى يهود ونصارى و افراد پاكدل به آيات قرآن و پيامبر اسلام (ص ) است .
از جمله : از ((سعيدبن جبير)) نقل شده كه : اين آيات در باره هفتاد نفر ازكشيشهاى مسيحى نازل شـده كـه ((نـجـاشـى )) آنـها را براى تحقيق از ((حبشه )) به ((مكه ))فرستاد, هنگامى كه پيامبر اسلام (ص ) سوره يس را براى آنها تلاوت كرد اشك شوق ريختند و اسلام آوردند.