بازگشت

درسهاي داستان خضر و موسي


پـيـدا كـردن رهـبـر دانـشـمـنـد و اسـتفاده از پرتو علم او به قدرى اهميت دارد كه حتى پيامبر اولواالعزمى همچون موسى اين همه راه به دنبال او مى رود و اين سرمشقى است براى همه انسانها در هر حد و پايه اى از علم و در هر شرائط وسن وسال .
ب ) جوهره علم الهى از عبوديت و بندگى خدا سرچشمه مى گيرد.
ج ) همواره علم را براى عمل بايد آموخت چنانكه موسى به دوست عالمش مى گويد: (( مما علمت رشدا)) (دانشى به من بياموز كه راهگشاى من به سوى هدف و مقصد باشد) يعنى S( من دانش را تنها براى خودش نمى خواهم بلكه براى رسيدن به هدف مى طلبم .
د) دركارها نبايد عجله كرد چرا كه بسيارى از امور نياز به فرصت مناسب دارد.
هـ) چـهـره ظـاهـر و چـهـره بـاطن اشيا و حوادث , مساله مهم ديگرى است كه اين داستان به ما مى آموزد, ما نبايد در مورد رويدادهاى ناخوشايند كه در زندگيمان پيدا مى شود عجولانه قضاوت كـنـيـم , چـه بسيارند حوادثى كه ما آن را ناخوش داريم اما بعدا معلوم مى شود كه از الطاف خفيه الهى بوده است .
اين همان است كه قرآن در آيه 122 سوره بقره به آن اشاره كرده است .
و) اعـتـراف بـه واقعيتها و موضعگيرى هماهنگ با آنهاـ هنگامى كه موسى سه بار بطور ناخواسته گرفتار پيمان شكنى در برابر دوست عالمش شد در برابر اين واقعيت تلخ , لجاجت به خرج نداد, و منصفانه حق را به آن مرد عالم داد, صميمانه از او جدا شد و برنامه كار خويش را پيش گرفت .
انسان نبايد تا آخر عمر مشغول آزمايش خويش باشد و زندگى را به آزمايشگاهى براى آينده اى كه هرگز نمى آيد تبديل كند, هنگامى كه چند بار مطلبى را آزمود بايد به نتيجه آن گردن نهد.
ز) آثار ايمان پدران براى فرزندان : خضر به خاطر يك پدر صالح ودرستكار, حمايت از فرزندانش را در آن قـسـمـتـى كه مى توانست بر عهده گرفت ,يعنى فرزند در پرتو ايمان و امانت پدر مى تواند سعادتمند شود و نتيجه نيك آن عائد فرزند او هم بشود.
ح ) كـوتـاهـى عمر به خاطر آزار پدر و مادر: جايى كه فرزندى به خاطر آن كه در آينده پدر و مادر خـويـش را آزار مـى دهد و در برابر آنها طغيان و كفران مى كند و ياآنها را از راه الهى به در مى برد مـسـتـحـق مرگ باشد چگونه است حال فرزندى كه هم اكنون مشغول به اين گناه است , آنها در پيشگاه خدا چه وضعى دارند.
ط) مـردم دشـمـن آنند كه نمى دانند! بسيار مى شود كه كسى در باره ما نيكى مى كند اما چون از بـاطـن كـار خـبـر نـداريـم آن را دشمنى مى پنداريم , و آشفته مى شويم , مخصوصا در برابر آنچه نمى دانيم كم صبر و بى حوصله هستيم اماداستان فوق به ما مى گويد نبايد در قضاوت شتاب كرد, بايد ابعاد مختلف هرموضوعى را بررسى نمود.
ى ) ادب شـاگـرد و اسـتـاد: در گـفـتـگـوهايى كه ميان موسى و آن مرد عالم الهى ردوبدل شد نكته هاى جالبى پيرامون ادب شاگرد واستاد به چشم مى خورد,ازجمله :.
1ـ موسى خود را به عنوان تابع خضر معرفى مى كند ((اتبعك )).
2ـ در مقام تواضع , علم استاد را بسيار معرفى مى كند و خود را طالب فراگرفتن گوشه اى از علم او ((مما علمت )) ـ دقت كنيد.